عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

دونه یعنی...

همیشه هرکجای دنیا که باشم...با هرکی که باشم،ممنونتم...

می دونی که می دونم تو من و نوش نوش رو مث بچه گربه های بی رمق و کور به نیش کشیدی و بزرگ کردی...

هم بیرون کار می کردی و هم 2 تا بچه تخس و کوچیک داشتی...

یادم نمی آد یه روز غذای سرد خورده باشم یا حتی غذا نداشته باشم...اونقدر به فکر همه چیمون بودی که بعضی وختا تو مغزم نمی گنجه که تو چطوری این همه کارو باهم انجام می دادی؟

جمعه های تابستون که تو ادراه شیفت وای می استادی و سید و من و  و نوش نوش ساعت 12 ظهر می اومدیم دنبالت،چقدر خوش می گذشت! اینکه همه باهم سر یه میز ناهار،کبابچه و برنج و سبزی خوردن و  بخوریم و بعد روش یه لیوان دوغ رو هورت بکشیم،انگار ته ته خوشبختی بود ... و بعدش که تو برامون چایی می ریختی و ما پای تلویزیون،برنامه کودک،فیلم سینمایی "افسانه توشی شان" رو تماشا می کردیم،انگاری دنیا تو مشتمون بود....

یادمه وقتی خیلی کوچیک بودم و سر تخس بازیام، باهام قهر می کردی،انگار دنیا برام تموم می شد...یه تیکه آهن سنگین می رفت تو گلومو و تا نوازشم نمی کردی،این آهنه پایین نمی رفت...یادمه تو دوران نوجوونی،سعی می کردی،آزادم بزاری و بهم اطمینان داشتی...هیچ وخ زیاده از حد سخت گیری نکردی...چون می دونستی که سواستفاده نمی کنم...کاری نکردی که مث خیلی از تینجرای حالا از خونه فراری باشم...

همیشه خونه برام مامن آرامش و جای تسکین دردهام بود...

سیدم همیشه کنارت بود...می دونی الان که به هردوتون فکر می کنم یاد چی می افتم؟یاد کوه ! یاد رود...

اینکه هردوتون مث کوه پشت من و زندگی منین،ته دلم قرص می شه...اینکه هنوز بعد ازدواجم می تونم بهتون تکیه کنم،سرخوشم می کنه که تنها نیستم...

با اینکه این روزا خسته ای و بعضی وختا اعصاب نداری اما به دقت به حرفام گوش می دی...و نظر می دی و باهام همدردی می کنی...

می دونی دونه جونم! می دونی چرا اسمتو دونه گذاشتم؟اصن می دونی دونه یعنی چی؟

دونه یعنی یکی یه دونه...دونه یعنی یه دونه...دونه یعنی دلبر من...دونه یعنی مادر من...

زن نوشت:روز زن بر همه دوستای مونث سایلنت و غیر سایلنت و کسایی که حق مادری به گردن ما دارن،مبارک...