عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

این مردمان پٌر هیاهو...

 تا حالا رقص سامبا دیدین؟یه نوع رقص برزیلیه که توی کارناوالای تابستونیشون رواج داره! 

ازون باکومبا باکومباییا س که همه اجزای بدنشونو تکون می دن و یه کم بی سرو ته و تهوع آوره(ما مخلص رقاصای برزیلی مرزیلی و فلامنکو و اینا هستیم داداش)! 

عروسی دعوت شده بودیم که هم یُخده قاطی بود و هم یه خونواده ای بین مهمونا بودن که قاط زده بودن! 

مادره و دختره مث آناستازیا و گرزیلای فیلم سیندرلا  با دُمهای بالا و  ریخت عج وجق وارد شدن! خداییش بد نبودن چون هنوز مانتو تنشون بود! مانتو رو که در آوردن تازه از پیکره ها پرده برداری شد.  

مث اینکه ته طاق پارچه بوده ،لباساشون یا قلوه کن بود یا در جاهای اسمشو نیار نازک و کوتاه(اینجا بچه زیر ۴۰ سال نداریم که؟؟) اونوخ اعتماد به نفسشون منو کشته بود! من اگه وزنم بالای ۲۵۰ کیلو بود،عمرن لباس آدم و حوایی می پوشیدم! رو بدنشون یه جای سالم نگذاشته بودن:همه ش عکس خر و سوسمار و عقرب و رُطیل و جک و جونور رو تتو کرده بودن!مادره پشت کتفش ،2 تا عکس بزرگ چشم تًتو کرده بود که وقتی دقت می کردی با هر لرزش رقص،یکی در میون چشما باز و بسته می شدن و چشمک می زدن!

 فک کنم سریال فرار از زندان،روشون تاثیر عکس گذاشته بود!(منظورم از نظر خالکوبی  بید!)

دختره به زور 16 سالش می شد و هنوز به رخ کن سالن نرسیده،با آهنگ هد می زد و رقص سامبا می کرد.یه داداش داشت که هیکلش اندازه چوقلف بود.تا ارکستر آهنگو عوض کرد،مث اینکه خیلی به خودش فشار آورده باشه که از قر کمر مٌنفجر نشه،مث فنر پرید وسط و شورو کرد به هلی کوپتری زدن رو زمین.تا شعاع 5 متریش همه رو شوت می کرد .

هیچ کی جرات نمی کرد نگاشون کنه!هر کی نیگا می کرد،همه می گفتن:یارو هیزه!نمی گفتن که این بنده های خدا،شاید مخصوصن اینطوری اومدن که همه مستفیض بشن خوب...

خلاصه سوژه بودن اون شب...یه شیشه زهرماری (اکسیر شیطان)م با خودشون آورده بودن که بعد شام زدن به بدن...

نتجه اخلاقی:رقص سامبا خیلی خوبه به خدا.امتحانش ضرر نداره!

نظرات 35 + ارسال نظر
selam شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 11:14 http://bazareonline.mihanblog.com

افزایش رایگان امار بازدید شما
تضمینی و رایگان

همین چن نفر واسه وبلاگ من بسه! دیگه نمی خوام!!

من و هسمری شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 11:54 http://manohasmari.blogfa.com

ازین عزیزان دلبر منم تو عروسی پسر خاله هسمری دیدم فقط وحشتناک تر طوری که برادر شوهرم که تو آسانسور باهاش آماده بود پایین می گفت ترسیدمشب میاد به خوابم!!!!!!!

پس باید خوابشو بپاد!!

ونوسی شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 11:57

خیلی باحال بود مخصوصا خالکوبی های مادرههههههههه

هاهاها!!! :)))))

بهاره شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 12:02 http://rouzmaregiha.blogsky.com/

سلام ممو جونم
خوفی؟
انقدر از این آدمای اینجوری بدم میاد که نگو... ما هم چند تا عروسی شرکت کردیم که چند نفری اینجوری بودن اونجا... من خودم بی حجابم و اهل رو گرفتن و این حرفا نیستم ولی دیگه از اونجور بی بند و بار لباس پوشیدن اصلا خوشم نمیاد... آخه هر چیزی حدی داره
عجب چلو خورش هوس انگیزی گذاشتی اون پایین دوستم
از خودت مواظبت باش هوار تا:-*

واقعن! حدی داره!
واسه تو هم می پزم دوس جون! یه روز بیای خونه مون برات هم قورمه بار می زارم هم دلمه هم کاتج پای...هم سوپ!! :))))

بهناز شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 12:23

اه اه حالم بهم خورد

حالا شما خودتو کنترل کن جان من!

لیندا شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 12:28

:))))

مجی شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 13:06

پس حسابی سرگرم بودید. بابا تصورش که خالی از لطف نبود واییییییییییی دیدنش چی بود

دیدنش بیشتر چندش بید!!

صدف سبز شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 13:45 http://sahel-darya-zendegi.persianblog.ir/

جون؟؟؟

جودی آبوت شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 13:45 http://www.sudi-s.blogsky.com

آدمای رنگاوارنگ دوروبر همه زیاده .همه مثل من نمی شن منم مثل همه نمی شم .کاش یه چیزایی رو ببینیم و فراموش کنیم تا وقتو زندگی با ارزشمون رو صرف چیزایی که حتی به نظر من تفریح هم نیست نکنیم

این درسته...

می می شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 14:03

با همه این توصیفایی که کرده بودی بدم نمیومد از نزدیک می دیدم مخصوصا اون چشمایی که گفته بودی

:))))))

فنچ شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 14:21 http://baghe-ma.blogsky.com

خیلی باحال بود نکنه حبه اینا از این فامیلا داشته باشن؟ اگه من همچین صحنه ای ببینم تو عروسیم ....

بی خیال باش!! راحت برخورد کن!!

چه حالی کردی ها. رقص سامبا نشنیده بودم واقعن

جدی؟؟همونی بود که من دیدم!!

هلیا شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 14:26

عجب دلبری کردن میگم بد نیست تو هر عروسی یه چندتایی از اینها باشن سرادم گرم میشه

آره! بدم نیستا!!

افسون شده شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 17:23 http://afsoonshodeh.persianblog.ir/

ای ول چه باحال بودن
حداقل هیچی هم نبودن مجلس گرم کنی بودن واسه خودشون

اینو راس گفتی...

گلابتون شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 18:06 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

نرو اینجور جاها ممو جان !!! امنیت جانی نداره آدم ....

امنیت مالی هم نداره!‌یه وخ دیدی سوتت کرد اونور مجبور شدی خرج دوا دکتر کنی!!

سحربانو شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 22:24 http://samo86.blogsky.com

به به چشم و دلتون روشن:)))))))))))

روشن شد بد!!

کلوچه خانوم یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 01:34

وجود اینجور ادمیا تو مجلس خوبیش به اینه یه سوژه برا خنده و مسخره کردن هست!!!
دست خودشون بود میخواستن اینجوری نیان در ملا عام تا کسی مسخرشون نکنه

چه می دونم والا؟؟؟چی بگم؟؟

نیکا یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 07:59 http://www.man-you-who.blogfa.com/

چقدر بعضیا عجیب غریبن! یعنی چی اونوقت!

یعنی همین دیگه!

پگاه یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 08:20 http://pegooliiut.blogfa.com

کم پیدایی خانمممممممممممممم

هستیم خدمتتون!

آلما یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 09:21

تو عروسی ما که از این خبرا نیست

هاین؟؟

خورشید یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 11:44

عروسی هدی امتحانش میکنیم بابا بی خیال

:)))))) ایشالا... به امید خدا!


اکسیر شیطان رو پایه هستم ..
بقیه اش رو نه. مخصوصا اون هلیکوپتری..
ولی خدایی خانواده هنرمندی بودن نه؟

خیلی...!! هنر برتر از گوهر آمد پدید...

سودابه یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 13:34 http://DARYAGROUP.BLOGFA.COM

سلام عزیزم.
وای پسخیلی جالب بوده . من که خیلی خندیدم. ولی از یه طرف خنده داره از یه طرف آدم نیدونه چی بگه.
راستی عزیزم تو وب هلیه نوشته بودی یه آرایشگر می شناسی که کار رنگش عالیه و قیمتش مناسبه. میشه آدرس یا تلفنش رو به من هم بگی.
مواظب خودت باش.

بزار پیدا کنم! چشم...

شکیب یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 14:02 http://parentheses.persianblog.ir/

من امروز دوره افتادم وبلاگهایی که همسر محترم دستور فرمودن رو لینک بدم. شما هم یکیش. از شما به ما یک ژله اکواریوم رسیده.

ممنونم...خواهش می کنم!

گیتی یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 18:06

وای اون چشمکه رو خیلی باحال اومدی. اشکم در اومد از خنده...
مموئی پست قبلیت انقده چسبید که نگوووووووووووو

قربونت برم!‌جدی؟؟

مطبخ رویا دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 07:29 http://liliangol.blogfa.com


:)))))

لیلی دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 09:11 http://manoaghayehamsar.blogfa.com

سلام عزیزم .. من چند وقتیه شما رو میخونم .. برای هلیا پ یغام گذاشته بودید که آرایشگاهی رو میشناسید که کار رنگش خوبه . میشه به من آدرسشو بدید؟؟ ممنون میشم

سلام! ممنونم خانومی...باشه حتما!

حاج خانوم دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 11:27

خدا خفت نکنه دختر مردم از خنده از دست پریزون بریک گرفته تا باز و بسته شدن چشمهای بازوی اون خانوم گوریله با تکون تکونای رقصش..

خوبی حاجیه خانوم؟؟ما می گیم تا شوما بخندی دیگه!!

بلوط دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 11:52

رقص سامبا که خیلی رقص خوبیه چرا بدت میاد؟ فقط یه کم زیادی اکشنه!!!
ولی خداییش مهوعه ها!

خیلی کشنگ بید ! می دونم دوسم! اما یه نوع دیگه ش که اینا می رقصیدن!

آنامونیکا دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 14:10 http://www.anamonika.persianblog.ir

سلام ممو جونم...شنیدن کی بود مانند دیدن...حتی شنیدنشم ادمو یجوری میکنه چه برسه به اینکه از نزدیکم ببینیشون...من از تاتو خیلی بدم میاد بعضیا هم دیگه شورشو در میارن...مرسی از کامنتایی که برام میزاری خیلی دوسشون دارم

خواهش می شه دوس جونم!

[ بدون نام ] دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 14:19

همیشه داغ داغ بمونی

ممنونم! شما؟؟

سمیر دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 15:18

عزیزم برات گذاشته بودم دندم نرم خب بازم میزارم:*

خدا نکنه نرم شه!! دوس جون!

توئیگــــی دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 15:29 http://twigy.blogfa.com/

عاشق رقص و رقاصیم
اسم وبلاگت خیلی خوش عطر و خاطره انگیزه

جدی؟؟مرسی عزیزم!!

روژین دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 22:32 http://rojiin.blogfa.com

سلام من امشب از اول تا آخر بلاگت رو حوندم خیلی باحال بود همه چیز :) خیلی با مزه می نویسی کلی ذوقیدم !

تو خیلی لطف داری عزیزم! ممنونم...
خوش اومدی...

روژین سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 08:49 http://rojiin.blogfa.com

ممنون عزیزم که جواب دادی

خواهش می کنم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.