عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

واژه ای به نام...

همیشه وقتی ذهنم درگیر یه چیزی می شه،می ترسم شب سرمو رو باالش بزارم.چون خواب زیاد می بینم...خوابام هچل هفت نیس!بعضی وختا خیلی نمادین و انرژی زاس!

حیفم می آد اینجا از خوابام ننویسم...حیفم می آد نگم مثلن 5 شنبه شب چی خواب دیدم!

....

...خودمو دیدم که اول یه جاده پهن وایستادم.همه جا تاریکه!جاده خالی نیست...اطرافش پر درخته و من خیلی راحت می تونم سایه گلای سرخو از پشت چادر سیاه شب تشخیص بدم و ببینم.ته جاده توی مه و غبار گم شده...من روشنم ،روشن روشن...وسطای راه به یه دوچرخه نورانی بر می خورم...سوارش می شم و رکاب می زنم...رکاب می زنم...

از فاصله دور کورسوی یه نوری چشممو می زنه...بیشتر رکاب می زنم ،عضلات پاهام درد می گیره و قفل می کنه...بعد من شناور می شم...انگار وسط دریام...اما هنوز اون نور سوسو می زنه و می تونم ببینمش...

اما هرچی شنا می کنم به نور نمی رسم...هرچی داد می زنم نمی تونم صدامو بشنوم...بعد انگار گوشم پر می شه از یه صدا...از یه صدای گرم و مردونه و مهربون...

رو لبم پر می شه،از یه واژه بلند و  واژگون...

واژه ای به نام پدر.

نظرات 41 + ارسال نظر
نیکا یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 19:39 http://man-you-who.blogfa.com/

عجب خوابای باحالی می بینی تو! قدر بابای گلت رو بدون عزیزم

bb-صحرا یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 20:59 http://bb-sahra.blogfa.com

فکر کنم اوللللللللللللللللللللللل!!!!

bb-صحرا یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 21:02 http://bb-sahra.blogfa.com

سلام عسیسم
ممممم...منم همینجوریم...از خوابام مینویسم...خوب میخوام بعدنا بخونم ببینم انگیزم چی بوده
عسیسم.. چه خوابی.....خواب پدر هم قشنگه....اصلا بابا ها همه جوره قشنگن...

بادوم یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 21:25 http://badoom-khanoom.blogfa.com/

باباااااااااااا

سحربانو یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 22:05 http://samo86.blogsky.com

چرا اینجا عکس بوس نداره؟

صحرا یکشنبه 13 دی 1388 ساعت 22:10 http://bb-sahra.blogfa.com

عسیسم میای تبادل لینک؟!!
من شما رو لینک کردم...اگه دوست داشتی لینکم کنی اسممو بزار بی بی صحرا!
فدات

بانو (حروفچین...) دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 00:13

ممو این سیده درسته؟؟؟...
عزیزم مطمئن باش خدا بندهاشو تنها نمی ذاره...

شاپرک دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 10:21 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

اخی عزیزم
پدر .............
خیلی مقدسه

خورشید دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 10:52

سلام خیلی خیلی قشنگ نوشتی
میفهمم خیلی درگیر هستی آخی ولی بهترین دوران رو داری میگذرونی با ذوق و شوق داری خرید جهیزیه ات رو میخری خدارو شکر

آلما دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 11:07

این پستت غم داشت؟

آره!! :(((((

من و هسمری دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 11:16 http://manohasmari.blogfa.com

دلم گرفت، خیلی قشنگ بود خوابت!!! اگه در قید حیاتن ایشالا 120 سالگیشون اگه نه خدا بیاموزتشون

خدا نکنه! :((((((

پیتی دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 11:53

عزیزم درکت می کنم.. اما نگران نبااااششش...
خدا بزرگه.// چیزی نشده که... نگران نباش و انرژی منفی نفرست ...

آرمینا دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 13:38 http://armina20.blogfa.com

سلام عزیزم. بله همیشه می خونمت . هر چند وقت یه بار می یام و تمام پستهای جدیدت رو با هم می خونم. تا چند وقت دیگه هم وب لاگ رو دوباره راه می اندازم. عکسه خیلی خیلی خیلی حس نوستال‍ژی ادم رو قلقلک می ده !

چه خواب زیبایی. حالا واقعیه؟

آره!! :(((((

آیلا دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 14:53 http://moon30.blogsky.com

چه خواب عجیب و جالبی!!!
از این بیفستروگانف هم خیلی خوشم اومد. باید یه بار درست کنم. من چند با دل مرغ درست کردم عالی شده!
دوست دارم باهم آشنا بشیم. من بیست و نه سالمه و سه تا بچه دارم و تو وبم داستان می نویسم

خواهش می کنم عزیزم...

ونوسی دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 15:17


ایشاللا سایه باباییت ۱۲۰ سال بالای سرت باشه عزیزم

آلما دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 17:00

کجایی دوستم؟

اینجام!

مانا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 07:53 http://darlingnaz.blogfa.com/

سلام
واقعا این خوابو دیدی؟
عجیبه تو چه روح آرامی داری
دارم به خودم شک می کنم -
انگار تو زندگیت یه فیلم ترسناک هم ندیدی یا اگه دیدی اصلا روی ضمیر ناخودآگاهت اثر نذاشته
خوشکل بود

جدی؟؟چه خوب!!

فنچ سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 11:14 http://baghe-ma.blogsky.com

چه خوابایی می بینی... من ولی خوابای هچل هفت می بینم... مثلا یه بار وسط درس خوندن خوابم گرفت٬ تخت گرفتم خوابیدم. یهو وسط خواب بابام اومد گفت: خاک تو سرت پاشدم نشستم سر درسم!

هلیا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 11:38

این خواب نیست دیگه بهش میگن رویای صادقه .ولی معلومه خیلی به بابائینت وابسته ای ها

من و هسمری سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 12:50 http://manohasmari.blogfa.com

من که گفتم هر دو جورشو ببشخید من غلط

این حرفا چیه عزیزم!!

من یادمه اینجا یک کامنت گذاشته بودم! نیست؟

چرا؟؟هست!

اشکال نداره دوباره نظر میدم....چه خواب قشنگ و واقعا نمادینی میبینی... البته حس آدم تو خواب تاثیر داره ... یک خوابایی یک حسای خیلی قشنگی به آدم میده....

درسته!

بی بی صحرا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 14:14 http://bb-sahra.blogfa.com

♥♥ ♫ Love you asisam ♫ ♥♥

خانومی سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 14:45 http://khanoomi.blogsky.com/

خدا همه پدرها رو حفظ کنه

ایشالا...!

نام محفوظ سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 16:31

به عنوان یه مشتری نوشته های قشنگتون از صمیم قلب آرزوی سلامتی برای پدر و تمامی اعضای خانواده اتان را دارم.

خیلی ممنونم... :))))

حاج خانوم سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 17:09

ممو جونم؟
نگران شدم اینو و پست بعدیتو خوندم
چیزی که نشده خانومی؟؟؟
بهم خبر بده پیلیز

نه عزیزم! نگران نباش! سید الان حالش خوبه!‌ یه جراحی سخت داشته!

rozita سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 19:19 http://www.oxinads.com/?i=31773

سلام وبلاگ قشنگی داری اگر می خوای از وبلاگت کسب درآمد واقعی داشته باشی توی لینک زیر ثبت نام کن http://www.oxinads.com/?i=31773

بینیم بابا!

کلوچه خانوم چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 00:02

ووی چقد شبیه پدرتی. خیلیییییییی.
انقده تو تشخیص هویت خوبم

حق میدم که نگرانی. اصلا این نگرانی یه جورایی تو خون ما زناست!

جدی؟؟درسته عزیزم!

هلیا چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 09:39

وای من چه گیجم ممو بابائیت مرضه اره؟وای ایشالا زودتر خوب شه بیاد خونه دعا می کنیم

آره عزیزم...ممنونم...

جودی آبوت چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 10:30 http://www.sudi-s.blogsky.com

خدا ان شاء ا... پدرتو سالم حفاظت کنه . غصه نخور (بوس)

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 11:12

خدا سایه اش رو بالای سرتون حفظ کنه ایشالله.

بانو (حروفچین...) چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 11:23

انشاالله هر چه زودتر برگرده پیشتون.. صدقه بده ممو جان...
راستی نت لاگ دیگه کجاست؟؟.. من اونجا چی کار می کنم؟؟؟

مرسی!!
توش عضوی انوخ می گی کجاس!!! وا!!!

مگه رمز منو نداری؟ چند بار بهت داده بودم.. همون قبلیه...

ونوسی چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 14:08

آخخخی بابات بیمارستانه؟ایشاللا زود زود میاد خونه

ایشالا...

دخی ۲۰ ساله چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 15:52

عززیم پدرت برای چی بیمارستانه ؟ بهتر شدن ؟
امیدوارم زودی زودی مرخص شه و بیادپیشتون..

جراحی داشته!! ممنونم خانومی...

زن بیقرار چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 16:27 http://nww.blogfa.com

برمیگرده مطمئن باش

فروغ چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 18:03 http://foroughd.persianblog.ir/

وای انشالله حال باباییت زودزود زود خوب بشه نذز ختم قران کنین انشالله خوب میشه

افسون شده چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 19:13 http://afsoonshodeh.persianblog.ir/

سلام انشالا پدرتون زودتر حالشون خوب خوب شه، راستی عطر برنج؟ شما شمالی هستید؟

نه!تهرانیم!

فنچ چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 20:43 http://baghe-ma.blogsky.com

ممو... ایشالله زود زود برمی گردن خونه صحیح و سالم عزیزم... مواظب خودت باش

ملسی دوسم!!

Inموریx پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 13:28 http://inmorix.persianblog.ir

سلام....بعد از مدت طولانی هم وقت شد مطالب دوستانو بخونم و هم وبلاگمو به روز کردم.....شاد باشین و سلامت...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.