عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

۱ سال گذشت...

1سال از روزی که یلدای طولانی تو به صبح رهایی رسید،گذشت...

1 سال از تموم اون ترسها گذشت...

1 سال از اشکهای ما گذشت...

1 سال از ایست ریه های زندگی تو گذشت...

1 سال از نبودن تو ،از جای خالی تو توی خونه ت که حالا لخت و خالیه گذشت...

1 سال از پر پر کردن گلهای داوودی سفید و زرد سر خاکت گذشت...

1 سال از به خواب ابدی رفتن تو گذشت...

1 سال از شعر من پایین قاب عکست گذشت...

...

و من حیرونم که این 1 سال چه زود گذشت...


پینوشت:ای کاش تمام روزهای عمرم را به تو می بخشیدم،به تویی که صدای بارانت،کودکی من در پشت شیشه هاست..

پینوشت 2: ببخشید که این روزها اینقدر تلخم!

نظرات 38 + ارسال نظر

اوخی!

شاپرک سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 10:20 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

خدا رحمتشون کنه
روحشون شاد

:)))))

هلیا سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 10:21

زندگی هم گاهی خیلی تلخه . ولی وقتی عشق و صمیمیتتو کنار تلخیت می ذارم کاملا تلخیت محو میشه برات روزهای بهتری ارزو می کنم

مرسی مهربونم...

مامانه ایلیا سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 10:56 http://pesaramiliya.persianblog.ir/

مطلبتو خوندم و با یه اشک هام که جلوى جشمام رو میکیرن و اه باهات همدردى میکنم
ولى در اخر همه ما رفتنى هستیم اونا بر نمیکردن ولى ما میریم بیششون
هممون
خدا همه مردکان رو رحمت کنه

ممنونم عزیزم!

خدا رحمتشون کنه.

خدا رفتگان همه رو بیامرزه!

فنچ سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 11:30 http://baghe-ma.blogsky.com

خدا هممونو بیامرزه.
تلخ نیستی. اعصاب مصاب نداری ممو. عیبی نداره. ولی بازم خوش پخت و خوش طعمی و چه قدی می کشی!!

ای جان! منظورت برنجمه دیگه!!

خورشید سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 11:37

زندگی اینجوری ممو جون گاهی خنده گاهی گریه ولی من از گریه و ناراحتی نفرت دارم نمیدونم اگر ناراحت بشم خیلی غصه میخورم
بعدازظهر بهت زنگ میزنم باشه
قربونت بشم
ما هم خون ه دایم بودیم ای بد نبود ولی دوست داشتم تهنا تهنا خودم و شوشوم بودیم اینجوری بهتر بود بعد دیدمت میتعریفم راستی شوشوت چطوره خودت در چه جالی

خورشید سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 11:38

زندگی اینجوری ممو جون گاهی خنده گاهی گریه ولی من از گریه و ناراحتی نفرت دارم نمیدونم اگر ناراحت بشم خیلی غصه میخورم
بعدازظهر بهت زنگ میزنم باشه
قربونت بشم
ما هم خون ه دایم بودیم ای بد نبود ولی دوست داشتم تهنا تهنا خودم و شوشوم بودیم اینجوری بهتر بود بعد دیدمت میتعریفم راستی شوشوت چطوره خودت در چه جالی

منتظرم عزیزم!

ونوسی سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 11:42

الی سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 13:23

انشاله که خدا رحمتشون کنه
همیشه اومدم ولی چون تو هیچوقت نمیای دیگه ادرس وبمو نمیذارم شاد باشی عزیزم

ممنونم عزیزم!
والا من تو وب تو که وارد می شم آلارم می ده! می گه این وب سایت نرم افزار خطرناک نصب کرده که ممکنه به کامپیوترت آسیب برسونه !!
دیگه نیم دونم چی کار کنم؟؟؟

بانو (حروفچین...) سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 13:49

یادمه...
خدا رحمتش کنه...

قربونت برم...

حاج خانوم سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 14:29

خدا ایشالا آقاجونو بیامرزه

آمرزیده عزیزم!ممنونم...

سحربانو سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 14:40 http://samo86.blogsky.com

:(((((

آلما سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 14:47

نازی عزیزم. خدا بیامرزدش

خدا رفتگان همه رو بیامرزه!

می می سه‌شنبه 1 دی 1388 ساعت 15:28

خدا رحمتش کنه
عمر با عزت داشته باشی دختر. ایشالا ۳۰۰ ساله بشی. کافیه؟؟؟

اوههههههههههه! زیاده!اون موقه دیگه انرژی ندارم پلک بزنم!!

بهاره چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 09:33 http://rouzmaregiha.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه ممو جونم... امیدوارم روحشون همواره قرین رحمت الهی باشه...

مرسی دوس جونم!

لیندا چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 09:52

پینوشت ۱ : روحشون شاد .
پینوشت ۲ : خواهش می کنم .

پینوشت 3:ممنوم!

مامانه ایلیا چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 11:26 http://pesaramiliya.persianblog.ir/

خصوصى تو جک کن

اوکی!

آنامونیکا چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 11:35 http://anamonika.persianblog.ir

i هممون روزایی هست که تلخ میشیم خانومی معذرت نمیخواد

:))))))

آنامونیکا چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 11:37

چقد قاب عکست خوشگله

ممنونم...

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 11:57

رنگ بلاگامون یکی شده...دلامونم یکی شده؟

آنامونیکا چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 12:15

خدا رحمت کنه بابابزرگتو ممو جونم سالهای بعدم میگذره یدفه چشمتو باز میکنی میبینی 10سال گذشته روحش همیشه شاد باشه...

ممنونم عجیجم...

.·▪•● مثل لیمو ، تلخ و شیرین ●•▪· چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 12:41

شب یلدا منم خیلی گریه کردم..خیلی

یاد مامان افتادم..حسرت بی مادری همیشه با منه و این حسرت هم انگار با اسم آقا جون با تونه....


آره عزیزم...اره..
ایشالا خدا روح مادرتو قرین رحمت کنه...

بانوی فانوس به دست چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 14:08

روحشان شاد . . .

ممنون...

نیلوفر چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 15:25 http://everything2.blogsky.com

برنج جونم مرسی که بهم سر زدی. بازم از این کارا بکن عزیز من

چشم!!

مامان نی نی ناز چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 15:35 http://mahnini.blogfa.com

سلام .باب آشناییمان مصادف شد با سالگرد عزیز از دست رفته.متاسفم..در غمتون شریکم کنید.

خواهش می کنم عزیزم...
از اشنایی با شما بسی مشعوف شدیم...:)))))

رمز همون قبلی است.
داری دیگه؟
اینجا چرا خصوصی نداره...
چطوریه رمز بدم؟

پایین نظرات تو خصوصی برام بزار...
می آد تو ایمیلم...

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 دی 1388 ساعت 15:47

خصوصی رو پیدا کردم .برات زدم رمزو

مرسی..

اینقدر ناراحت نباش عزیزم!!
فکر میکنی که ممکنه دنیا بهتر از این باشه؟!

نمی دونم...

سحربانو پنج‌شنبه 3 دی 1388 ساعت 13:18 http://samo86.blogsky.com

یعنی تو عادت کردی کامنت دونی رو ببندیییییییییییییییییییییییییییی:(

اخه کامنت نمی خواد عزیزم!

آنامونیکا پنج‌شنبه 3 دی 1388 ساعت 19:01

مامان دردونه نذری داره تو نیت بکن من واست هم میزنمایشالله هر چی حاجت داره امسال براوورده بشه

مرسی عزیزم!

عسل اشیانه عشق دوشنبه 7 دی 1388 ساعت 10:05

چی بگم واقعا از این عاشورا....

عاشورا و عاشورا...

گیتی دوشنبه 7 دی 1388 ساعت 17:42

عزیزم متاسفم. بابت تمام پستایی که دیر تونستم بخونم و حس تلخی که توشون داشتی. ای کاش که زودتر حالت بهتر شه دوست نازم

مرسی خانومی...ممنونم...
بهتر می شم...

صحرا چهارشنبه 9 دی 1388 ساعت 16:46 http://bb-sahra.blogfa.com

عزیزم...من چقد امروز گریم میاد...بمیرم...چقد سخته....عزیزم....خدا چه جوری صبر میده؟خدا چه جوری تحمل بهمون میده؟دارم واسه این تک تک خطتت اشک میریزم...۱ سال...۱ سال..۱ سال....

حالا شما خودتو ناراحن نکن!!

مینا بانو چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 17:44 http://minajustme.blogfa.com

سلام عطر برنج خوبی؟
تو این پست رو برای سحر نوشته بودی نه؟
وای که چقدر دلم براش تنگ شده
اون یه دونه عشق من بود
چقدر زمان زود داره میگذره کم کم هم نوبت ما میشه

سحر؟؟کیه؟؟
برای پدربزرگم نوشتم!! عکسشم هست عزیزم...

مینا بانو شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 10:29 http://minajustme.blogfa.com

فکر کردم رای سحر نوشتی اخه اون دوست صمیمی من بود و توی وبلاگ نویسی معروف بود که پارسال شب یلدا فوت کرد
به هر حال متاسفم

متاسفم...دلم گرفت...

مینا بانو شنبه 22 اسفند 1388 ساعت 10:43 http://minajustme.blogfa.com

تصادف!

بانو چهارشنبه 26 اسفند 1388 ساعت 14:19 http://minajustme.blogfa.com

راستی من لینکت کردم عزیزم شما هم خواستی لینکم کن ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.