عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شوق زندگی خاموش شد...

همیشه دوس داشتم هرکی اینجا رو می خونه ،یه لبخند هرچند کمرنگ رو لباش بشینه.

وقتی رفتم وبلاگ مری که براش رمز بزارم، این خبرو  تو وبلاگش و نظرات خوندم.

هدی(محدثه)،نویسنده  وبلاگ شوق زندگی رو نمی شناختم.به خاطر شنیدن این خبر برای اولین بار بازش کردم و دیدم که باردار بوده و هم از مرداد 88 آپ نکرده و هم آخرش بی دلیل با همه خداحافظی کرده...

بعدش فهمیدم که تو تصادف هر سه از دس رفتن...هرکی اینجا رو می خونه،برای خونواده ش دعای صبر کنه و برای خودشون طلب مغفرت...

"هدی نازنین!ای شوق زندگی!آسوده بخواب که فرشتگان تو را محافظت خواهند کرد."

بعدن اضافه کرد:از بعدازظهر دیروزکه این خبرو خوندم،انگاری پٌر پٌر شدم...یه چیزی تو گلوم بالا می اومد و من قورتش می دادم...آخرای شب...یه هو زدم زیر گریه...بی دلیل...

بسم الله رحمان رحیم

الحمدولله رب العالمین.الرحمان رحیم.مالک یوم الدین.ایاک نعبدو و ایاک نستعین.اهدنا الصراط المستقیم.صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاضالین...

نظرات 33 + ارسال نظر
بانو (حروفچین...) سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 15:06

منم نمی شناختم... اما وقتی متوجه شدم.. خیلی ناراحت شدم...
خدا هر سه نفرشون رو بیامرزه...

مریسام سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 15:20

من که نمی تونم باور کنم

عسل اشیانه عشق سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 15:27

من که هنوز باور نکردم

شاپرک سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 15:47 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

خیلی ناراحت شدم طوریکه بدنم مور مور شد.
خدا رحمتشون کنه

محمد سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 17:16 http://rising.blogfa.com

شانس نداریم دیگه !
یه دفعه اومدیم شوخی کنیم که اینجوری شد !

:)))))

بادوم سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 19:05 http://badoom-khanoom.blogfa.com/

وای کلی غصه خوردم و گریه کردم

دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 19:23 http://toranjbanoo.blogsky.com/

سلام عزیزم
خوبی شما؟ ممنونم که سر زدی.. به چه پست طولانی هم رسیدی توی وبلاگ من... آره! اینجا همین قدر که گفتم سگ هست.. توی اون عکس هم دو تا سگ کوچولو مثلا داشتن بازی می کردن و هی همدیگه رو دندون دندونی می کردن!! بعدش تازه برای من پارس هم کردن.. گفتم برید ببینیم بابا! اگه قرار باشه از اون باباتون بترسم از شما هم بترسم که دیگه باید برم بمیرم که توی این مملکت پر از سگ!!
درباره این پستتون... جدا متاسفم. چقدر دلگیر می شه آدم وقتی که یکی از دوستای مجازیش رو از دست می ده.. حتی اگه هرگز به اون وبلاگ سر نزده باشی هم یه نوع دوستی بین همه مون هست. خدا به خانواده هاشون صبوری عنایت کنه.
بازم ازت ممنونم.
راستی: لوح تقدیرت مبارک!!!!
انشالله سال بعد جزو طلایی ها هستی...

می خواهم بنویسم سه‌شنبه 12 آبان 1388 ساعت 21:02 http://gol-e-kashi.persianblog.ir

سلام دوست عزیز ...
خبر ناراحت کننده ای بود ... امیدوارم روحشون در آرامش و قرین رحمت حق باشه ...

خوشحال می شم لینک بشم دوست عزیز ... با اجازه منم شما رو لینک کنم ؟!

حتمن عزیزم....

کلوچه خانوم چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 00:39

برای مایی که ارتباطمون با وبلاگ زیاده نویسنده های وبلاگ میشن جزوی از خونواده هامون دردشون میشه درد ما و خوشیهاشون میشه خوشی ما
همینه که انقدر بودن و نبودنشون رو تک تکمون تاثیر میزاره
من که این وبلاگ و نویسندش رو نمیشناختم با خوندن خبر فوتشون خیلی ناراحت شدم دیگه چه برسه به وبلاگایی که باهاشون در ارتباطم

خدا بیامرزتشون

گیتی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 07:38 http://giiitiiii.blogfa.com/

وای خدای مننننن... چقدر وحشتناک/// بیچاره خانواده هاشون. اصلا نمی تونم تصورشم بکنم .. خدا بهشون صبر و آرامش بده.

ばひあり چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 08:58 http://www.patoghe-ashegh.blogfa.com

خیلی دوست دارم سرگذشت وبلاگ منم مثل اون وبلاگ باشه.

وا؟؟؟یعنی چی؟؟

الی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 09:56 http://xxliliomezardxx.blogfa.com

ای داد من با اینکه نمیشناختمشون ولی خیییییییییییییلی ناراحت شدم انشاله خدا قرین رحمتشون کنه

الی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 10:01

ممو آخه تو از کجا فهمیدی مطمئنی آخه؟؟؟
واسه اونی که نوشته کاش سرنوشت وبلاگش مثل اون وبلاگ باشه: خیییییییییییییلی دیوونه ایی حتی ۱٪ هم شک نکن

هلیا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 11:09

خدایش بیامرزد جاش سبز

نیکا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 11:11

چقدر ناراحت کننده

مامانه ایلیا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 11:14 http://pesaramiliya.persianblog.ir/

یعند اون وبلاک نویسه الان مرده نفهمیدم
اااااااااا جع بد خدا رحمتش کنه
جرا نمیاااایى بیشممممم عزییییییزم
دم براى نوشتناى باحاالت تنک شده بووود اومدم بیشت تا کمى نوشته هاى خومشلتو بخونم

نانازی بانو و آقا خرسی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 11:36 http://www.nabat.blogfa.com

خدا رحمتشون کنه. موندم اگه من بمیرم کی خبرشو می ده به شماها!
راستی یادم نرفته به من رمز ندادی

خدا نکنه!! مگه وبلاگستان چن تا نانازی داره؟
چرا !! برات ایمیل زدم عزیزم...

خورشید چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 12:07

سلام دارم دیونه میشم باورت میشه سر درد دارم آخه خدایا برای چی با این دختره که تو شکمش بود حتی اسم هم براش انتخاب کرده بود خدایاااااااااااا
دارم دیونه میشم ممول عصابم خورد شده نمیتونم بنویسم فعلا

چی بگم؟؟مرده شور این دنیا رو ببرن!! :((((((

لیندا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 12:40

من نمی شناختم ولی نمی تونم باور کنم
همیشه اتفاقای بد تو چند قدمیه هممونه ولی ....

ونوسی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 12:41

واااای من باور نمی کنم

لیلی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 14:06 http://manoaghayehamsar.blogfa.com

سلام عزیزم من خواننده خاموش تو هستم .. برات ممکن هست که به من هم پسورد بدی؟ممنون میشم

عزیزم...باید وبلاگ و آرشیوتو بخونم...اگه اشکالی نداشته باشه باهات بیشتر آشنا شم...

محمد چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 14:49 http://rising.blogfa.com

به محبوبیت شما که نمیرسم !

اختیار دارین...

مامانه ایلیا چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 16:25 http://pesaramiliya.persianblog.ir/

ممو جان راستى بهت تبریک میکم که رتبه اوردى در جشن برشین
یکم دیره اما بخدا ادم بجه دار وقت نداره دیکه

بانوی فانوس به دست چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 17:14 http://pommonna.persianblog.ir

منظورت از پیر مرد شیخ ؟

نه عزیزم...
همونیه که دیروز تو تجمع گاز اشک آور تو چشمش شلیک کردن و بادی گارداش زخمی شدن...

بانوی فانوس به دست چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 17:14

اخی روحشون شاد .

سحربانو چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 17:24 http://samo86.blogsky.com

سلام عزیزم
نمی دونی چقدر خوشحال شدم وقتی کامنتت رو خوندم ، پر از انرژی بود:) ممنونمممممم.

خواهش وکنم...

خانومی چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 20:14 http://khanoomi.blogsky.com/

اصلا از دیروز از فکرم بیرون نمیره
خدا رحمتشون کنه

.....

سحربانو پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 12:15 http://samo86.blogsky.com

فهمیدم کی هستیییییییییییییییییییییییییییییییییی:)
میبینی من چقده باهوشم؟:)

آنا پنج‌شنبه 14 آبان 1388 ساعت 16:32

خوش به حالش که با عشقش رفت.روحشون شاد...

Inموریx جمعه 15 آبان 1388 ساعت 11:01 http://inmorix.persianblog.ir

خدا رحمتشون کنه.....زندگی هیچیش معلوم نیست....

مالزی نشین (مانیا) شنبه 16 آبان 1388 ساعت 07:31 http://mn64.persianblog.ir

سلام. من بار اوله که میام اینجا. این پست رو که دیدم، شکه شدم. با این که ایشون رو نمیشناختم، ولی رفتم بلاگشون و تمام نظرات رو خوندم. مورخ 14 آبان، (یعنی دو روز پیش) یکی به همون اسم هدا (نویسنده) اومده نظر داده و نوشته که اینا شایعه است و فقط حالش خوب نیست و برمیگرده...
امیدوارم که اینطور باشه

گیتی شنبه 16 آبان 1388 ساعت 09:57 http://giiitiiii.blogfa.com/

خوف بیشتر توضیح می دادی ممو جونم. من هیچی در مورد این پیرمرده نشنیدم.

کدوم پیرمرده؟

بلوط یکشنبه 17 آبان 1388 ساعت 12:51

وای خدا....
چقدر وحشتناکه....
خدا به خونواده اش و دوستانش صبر بده...
خدا همه دوستای وبلاگی ما رو از بلا حفظ کنه.

انشاا...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.