عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

می شه؟

یعنی می شه؟

می شه خونه منم  ماه داشته باشه؟ می شه  وقتی شب می شه ،تو آشپزخونه م  که دارم شامو آماده می کنم ،سرک بکشه و با ستاره هاش بهم سلام کنه؟

می شه  اتاق خوابم همون رنگی باشه  که  دوس دارمش؟ می شه  اونقدر بزرگ باشه که توش گم شم و دیگه  ابو نتونه پیدام کنه؟ می شه رنگ دیواراش یه جوری باشه  که بتونم  روش نقاشی کنم و  عکس یه صورت بزرگ بکشم؟ یه صورت بزرگ با 2 تا چشم  کبود که تو آسمون محو شدن؟

می شه وقتی در پنجره رو باز می کنم ،مث همون خونه قبلیمون ،بوی پیچ امین الدوله  دماغمو به خارش بندازه؟می شه مث ویلای شمال، یه باغ بزرگ جولوش باشه  که  طوله گربه های برفی  و نسکافه ای به ساقه های پیچکاش گاز بزنن و بعد روی پُشت بیفتن و غلت بزنن؟

می شه یه عالمه جوجه اردک و مرغ و خروس داشته باشم که صُب به صُب با صداشون از خواب بلند بشم؟می شه  شومینه اتاقم ،واقعی باشه و با چوب روشن شه نه با گاز؟

می شه بوی جنگل بیاد همیشه؟می شه  یه خونه چوبی بسازم بالای درختای نارون و هر روز بعدازظهر برم توش و کتاب مهر من سیمین شیردلو بخونم؟

می شه دیگه رنگ ترافیکو نبینم؟  

می شه روزا فقط ابری و نیمه ابری باشه و دیگه آفتاب پشت دستمو نسوزونه و عرق نکنم؟

می شه همچین خونه ای تو همین تهرون خودمون باشه؟

پینوشتًک:این روزا یه جوریم!یه حال و هوای دیگه ای دارم...نمی دونم چرا؟

 

  
نظرات 37 + ارسال نظر
گوش مروارید دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 10:08

سلام مموییییییییییییییی
منم دلم از این خونه ها می خواد خوووووووو
بخدا آرامشی که این خونه ها داره شیک ترین آپارتمانا ندارن منم بعضی وقتا دلم می خواد تو روستا باشم عاشق صبحونه محلی هستم نیمرو شیر تازه پنیرمحلی..........
اصلا همه اینا که گفتی باشه یه بارون نم نم هم بیاد

عززززززززززززییزززززم!!
می خوای برات بسازمش؟؟:)))

ونوسی دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 10:16

واسه منم میشه؟چه رویایی و آرامش بخشه همچین خونه ای

اوهوم...

گلدونه دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 10:33

می شه، اگه این حس تو وجودت باشه...

می شه تو وجود ِ خود ِ "ابو" گم شی و اون نتونه پیدات کنه!

آره می شه...اما می خوام خیلی دور نباشه...

مریسام دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 10:42

کار نشد نداره ممو جان

هی...

آلما دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 10:50

منم دلم یه خونه اینطوری می خواد. دلم فرار از ترافیک می خواد. منم از این همه استرس فراریم

منم...

بانو دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 11:33

می شه ..
به خدا این دو روزی که شمال بودیم.. صبح ها با صدای جک و جونور از خواب بیدار می شدیم..
اما فقط باید تهران نباشی..
اون خونه هم می شه تهران باشه... اما دیگه حال و هوای خونه عوض می شه...

ای آه...

هلیا دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 11:34

ماروهم هوایی کردی با این متنت منم دلم خواست کاش میشد

کاش...

صحرا بانو دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 11:53 http://sahraaaa.blogfa.com/

عزیزم حرف دل منو زدی منم از این همه استرس زندگی شهری بیزارم بیزار

منم...

[ بدون نام ] دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 11:58

وای حتی رویا هم ساختن یه همچین خونه ای آرزومه .
دست نزار روی دلم ممو جون

تو رویا می شه ساختش...

مجی دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 13:35

می بینم که تمام خصوصیات ویلا کوچیکه من رو گفتی / ای بابا قابلی نداره مال تو/

کاملا جو گیر شدم و رفتم تو توهم

:))))

نانازی دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 13:53 http://WWW.NABAT.BLOGFA.COM

منم خیلی وقتها به این چیزا فکر می کنم. حسمون مشترکه گلم

:))))

می می دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 14:20

تو جون بخواه چرا که نشه

ای جون!!

می می دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 14:21

ممو یی
یه لحظه رفتم تو رویاهام

گم نشی یه وخ می می...

بهاره.ع دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 14:51 http://rouzmaregiha.blosky.com

ممووووووووو
کربلا گفتی و کردی کبابم برای تو که امیدوارم هرچه زودتر بشه و مطمئنم که میشه... ولی برا خودم... فچ کنم حالا حالا باهاس صبر کنم تا بتونم یه خونه بگیرم تو دل دل دل کوه و جنگلی که فاصله اش به دریا زیاد نباشه و هواش خنک باشه و هواش هم اغلب اوقات ابری باشه و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت، آفتاب خانوم داغ و سوزان گذارش به اون طرفها نیفته یعنی میشه که بشه دوس جون؟هاین؟

نه دوسم!! منم مث تو...
این روزا دلم بدجوری گرفته....بهاره...:(((

طنین دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 17:27 http://asalioman.blogsky.com

ممو داغ دلمو تازه کردی
کاش می شد دور از این دود و دم لعنتی زندگی گرد

کاش...
تو هی از صحنه بلاگ اسکای محو می شی...می ری و می آی؟؟

بئاتریس دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 20:14 http://baghe-ma.blogsky.com

بگو ایشششششششالله
وصف العیش نصف العیش!

اوهوم...

نسیم دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 22:44 http://nasim-barani.persianblog.ir

ممو جون سلام
الهیییییی ایشالا هر چی دوس داری بهش برسی
عزیزم با اجازه لینکیدمت
بووس

خواهش می کنم...

مریمی دوشنبه 13 مهر 1388 ساعت 23:22

ممول جان نزدیک عروسیه زده به سرتا. از کی تا حالا ماهم سلام ملیکم می کنه! خوبی ؟
ببین فکراتو کردی فقط همینا رو می خوایی. مطمئنی چیزه دیگه ای نبخوایی!
ممول یه چیز اضافه کن: بنویس دلم می خواد وقتی می خواییم ازدواج کنیم همه چیزو بسپارن دستمون و بگن شما امر کنین ما اجرا می کنیم نه عکسشو!

:))) اینم خوبه...

کلوچه خانوم سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 00:09

اگه خونه ای که میگی شبیه هیمن عکس باشه کی بدش میاد داشته باشه؟! به من از این خونه ها صدتا بدن
هر رزو ابری باشه خونه زمندگیمون نم بر میداره اخه
حالا بزار خونش گیرمون بیاد بعد فکر افتاب و بارونش رو هم میکنیم

از دس تو!! کلوچه خوشمزه!!

گوش مروارید سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 07:56


صپ شوما بخیر آبجی

به به! آفجی کوچیکه!! خوفی؟

سارا سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 09:01 http://shokolat.persianblog.ir

سلام عزیز
من برای هر چی که نوشته بودی می شه؟ یه آمین بلند گفتم...

منم دلم می خواد وقتی بلند می شم از خواب صدای قون قون نی نی بیاد.

تو خونه دنبالش بگردم و موقع شیطونیهاش پیداش کنم.
تو هم برای می شه های من دعا کن

ایشالا عزیزم! ایشالا!! اما منتظر بی خوابیهای همین نی نی ه باش!!

بهار سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 09:03 http://rainwords.blogfa.com

اگه میشد چی می شد!!!!!!!!!!!!!!!!!

هی...

عسل اشیانه عشق سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 09:07

در پاسخ پاسخ! کامنت پایینی باید عرض بکنم که چرا اتفاقا ربط داشت. اگه بی شوهری نبود که با قزمیت خانی که خودش هم به قزمیت بودنش اعتراف میکرده ازدواج نمیکرد که...

عسلک من جزییات اصلی دیگه رو تو پست پایین نگفتم!! بی خیال پست پایین شو جیگر!! واسه این پست نظر بده خواهررررررررررررررررر!

مجی سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 11:19

چه جوری برات رمز بفرستم؟

بزار تو خصوصی پایین نظرات!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 13:51

وی خدا داغ دلم تازه شد.. اعصابم خورد شد از این همه مانع... کاش اینقدر سخت نبود..

شما؟؟

هنگامه سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 15:39

کار که نشد نداره ممو جان فقط باید از ته دل خواستش . ولی جالبه یک چیزهایی که الان ازشون فراری هستی آرزوی خیلی ها مثل منه . مثل لمس آفتاب سوزان تهران و یا پشت ترافیک هاش موندن . دنیای جالبیه !!

اما بعد یه مدت ازش خسته می شی....دیگه دوسش نداری....

حاج خانوم سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 16:07

میگم ممو جونم نکنه پیانو خورده تو سرت؟
آخه یه جوراییت شده ها به نظرم
خب آخه از این چیزایی که خاستی آدم احساس میکنه که دوباره نکنه عاشقِ ابو خان خان شدی؟ ها؟؟؟

من که عاشخ بودم!!! دیر فهمیدی خواهرررررررررر!

گیتی چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 07:39 http://giiitiiii.blogfa.com/

ممو تا تهش رو که می خوندم, همه اش تو ذهنم بود برات بنویسم می شه ... چرا نشه؟ می تونید یه ویلای خوشگل, یه ویلای چوبی بسازید یه روزی و هر از گاهی برید اونجا و قدر رسیدن به رویاهاتون رو بدونید... اما نه... تو این تهران نمی شه خدائیش... حالا شما هم یه کوچولو کوتاه بیا دیگه ممو خانوم.. تهران و مرغ و خروس؟ تهران بی ترافیکی... حالا اتاق خواب بزرگ و نقاشی روی دیوار یه چیزی اما خونه چوبی بالای درختای نارون یه کمی مشکل سازه ها عزیزم...

نمی شه گیتیک جونم!! من همه رو می خوام!!

هلن چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:02

ای وای ممو جونم از صبح ۲ با راومدم واسه ات کامنت بزارم هر ۲ بار اینترنتم قطع شد
الهی قلبوووووووونت برم باور کن منم همچین حسی دارم مخصوصا حس یه خونه داشتن تو وسط جنگل و بوی درختها و گلها و نسیم نوازش گرش

ولی خوب حیف...

حیف هانی...حیف!!

بلوط چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:14

آی گفتی....منم اینقدر دلم همچین خونه ای میخواد....حالا نه اونقدر فانتزی...فقط همینقدر که یه حیاط قشنگ و سرسبز داشته باشه...
دیگه خسته شدم از آپارتمان نشینی...
در مورد پی نوشتت هم : مال پاییزه عزیزم!

اوهوم...بلوطم!! می دونم...

پیتی چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:49

کامنت بی نام بالایی منم..

بی نام و نشون شدی پیتی!!

حسین ترابی چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 11:50 http://torabi-hossein.blogfa.com/

می‌خواستم بگم یک چنین خونه‌ایی را می‌تونی توی روستای ما یا همون حوالی برای خودت پیدا کنی اما وقتی شرط آخرت را که دیدم پشیمون شدم ( همون شرطی که خونه باید توی تهران باشه.) این شرط آخر را ما تو روستامون نداریم. شرمنده!

هاهاها!! (یه لبخند شیطانی)

گلابتون چهارشنبه 15 مهر 1388 ساعت 15:43 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

داشتن همچین خونه ای ممکنه ... ولی بعید میدونم تو تهران بشه !!!!
حالا تهران بودنش رو بیخیال شو ... یه فکری میکنیم !

بی خیالیدیم!! پیدا می کنی واسم گُلی؟؟؟

هنگامه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 00:11

ممو جان نظر من کو خانمی ؟!!

اون بالاس خانومی...من دیروز نبودم!

بانو پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:59 http://lanuit.blogfa.com

کاش بشه...

عزیزم "توله" درسته!

اما من تو اکثر کتابا دیدم با ط می نویسن!! نمی دونم!!

تسنیم پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 14:52 http://khone-ye-man.blogfa.com/

میشه اگه پیدا کردی یه خبرم به ما بدی ... البته اگه قسطی بدن خیلی بهتره

:))))

شاپرک شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:16 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

ای گفتی ممو جون منم دلم از این خونه ها میخواد. خونه ای که توش ارامشه و ارامشه و ارامشششششششششششششششششششش

منم....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.