عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

زندگی در ابهام فال

چن وخ پیشا سید و دونه داشتن کمد منو(!!) تمیز می کردن که وسط آت و آشغالایی که می خواسن بریزن دور ،برخوردم به چن تا کاغذ مچاله شده با تاریخ سال ۸۰،۸۲ و ۸۴! 

یادم اومد اون موقه ها من پیش این فالگیر مالگیرا زیاد می رفتم!بعضیهاشون همچین بفهمی نفهمی می شنگیدن! 

یکیشون که یه بچه شیرخوره داش!اون روز که ما پیشش رفته بودیم،بچهه آب از لب و لوچه ش آویزون بود و داش از گرسنگی می مرد و با سر و صورت کثیف ونگ می زد،اونوخ این فالگیره لنگشو رو لنگش انداخته بود و با ۱۰ من آرایش و پیرایش و مُژه هایی قد بند کفشای من، داش ریلکس دری وری واسه من بلغور می کرد: 

شوهرت قدبلنده..توسط یه زن چاق موافقت می کنی که باهاش ازدواج کنی..شغلش تجارته و اول ازدواج میرین اونور آب!... 

(حالا نوش نوش خواهرم هم داره تند و تند عین کامپیوتر  حرفای چرت اونومی نویسه) 

قوم شوهرت ماهن..اصن خواهر نداره!۵ تا برادرن و خونواده شونم همه پیر!...نهایتا با یه فرد قد بلند ازدواج می کنی که از تو خیلی بالاتره..و خونه شونم پایین شهره..طرفای شابدوالعظیم! قبل عقدتم ازین آقا ۱ بار حامله می شی که میری سقطش می کنی!

 ... 

اونروز وختی داشتیم از مطب دکتر(خانوم فالگیر) بیرون می اومدیم،بغض گلمو فشار می داد!من؟؟باید با یه آدم شابدوا*لعظیمی ازدواج کنم؟بعد پیش خودم فک کردم که شاید قسمت این باشه! 

و حالا تفسیر فال ۴ سال بعد... 

ابو خان قدبلنده!اینش دُرُس!اما توسط یه خانوم لاغر موافقت کردم که اونم دوس صمیمیم بود و بین همکارا از لاغری بهش می گفتن:مورچه خالدار اسکلت! 

شغل ابو تجارت نیس!هزار بار شکر!خونه شونم پایین شهر نیس !احتمالن فالگیره فنجون قهوه رو سرو ته گرفته بوده!بالا شهرو طرف پایین دیده! 

من نمی دونم چه جوری ممکنه که یه طرفی که از من بالاتره خونه ش شابدوالعظیم باشه؟بنده هیچ نی نی رو نکشتم!حامله هم نشدم!شایدم شدم و خودم خبر ندارم! 

ابو هم خارج زندگی نمی کنه! ابو یه خواهر داره به اسم لی لی خانوم که خیلی هم نچسب و ظاهرساز و موزماره!موش هم زیاد تو زندگی ما می دوئونه!قوم شوهرم هم برعکس، همه جوونن و زیر ۴۰ سال! 

پینوش:فک کنم اون فالگیره ازدواج دوممو تو فنجون قهوه دیده بوده!!!  

                                       

نظرات 28 + ارسال نظر
بانو شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 14:42

این فالگیرا که حرف چرت زیاد می زنند.. یکی نیست بگه آخه شما که آینده رو می بینید.. چطور اینقدر بدبختین آخه...

واقعن!!

هنگامه شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 16:25

فقط برای تفریح باید به حرفهاشون گوش داد !

اوهوم....

ونوسی شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 16:57

منم از این فالگیرا فال قهوه زیاد میرفتم البته نقش نت بردار رو دوستم داشت نه خواهرم
میگم جا نخوردی با اون پیش گویی هاش؟سقط و اینا؟خدا را شکر که بخیر گذشت

:)))

شونصد بار پیش اومد برم فالگیر ولی این ذات خسیسم نذاشت پول به این چرند و پرند ها بدم !!!!1
همین حافظ خودمون مگه چشه ؟!!! هرچی هم درست نگه ( که میگه ) مفتی که هست قربونش برم !

دری وری زیاد می گن! همون بهتر که نرفتی!!

گیتی شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 21:22 http://www.giiitiiii.blogfa.com/

می گما بریم پیش این فالگیره تقویت حس ششم

:))) اوهوم...

کلوچه خانوم یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 00:32

شابدالعظیمیا چشونه مگه؟! یعینی بدن؟ یادم باشه خاستگار از اون طرفا داشتم ردش کنم بره
تو نترسیدی رفتی خونه ی اینجور ادما..!!

ترس نداش که! اونم ادم بود منتهی از نوع خوبش!

مژگان یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 07:49 http://mojy25.persianblog.ir

عزیزم چرا نتونستی لینکاتو درست کنی.. من خیلی واضح توضیح دادم و مشکلاتی هم که ممکنه ایجاد بشه رو گفتم.. شاید کد رو جای درستی نمی ذاری یا یه جایی اشتباه می کنی..

اصن بهم کد نمی ده! مجی جان!

امیدوار یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 07:57 http://vahiidd.blogfa.com/

سلام خیلی وقته مطالبه شما رو ندیدم چون هر وقت بازش میکردم مطلب جدید نداشت نگو تو مطلبه خاطره می شود مونده بود و به روز نمیشد ولی امروز زد به سرم که مطالبه مردادماه رو ببینم که دیدم ای دل غافل کلی مطلب نوشتی و من ندیدم در مجموع موفق و خوشبخت باشی

ممنونم! احتمالن کوگل ریدرتون درس کار نمی کنه!

نیلوفر یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 09:46 http://www.niloufar700.persianblog.ir

ایول فالهای اون سالها رو تا الان داشتییییی؟

اوهوم! می خواسم بینم تعبیر می شه یا نه!!

بلوط یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 10:42

پیش فالگیر رفته بودی ممویی؟!!!!
از تو بعید بود ها!
من که هیچ وقت به فال اعتقادی نداشتم.
راستی به وبم من سر نمی زنی؟

اون موقه ها برا سرگرمی می رفتم! :))) چرا می آم!

شاپرک یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 12:10 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

اخه اگه اینا میتونستین اینده مارو ببینن که یه فکری هم به حال خودشون میکردن.

چه می دونم والا!!

پیتی یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 13:59

ابو شابدولعظیمی و ممو بالاشهری! حالا نری خارجها! می گم شما که هنوز نرفتید خونه خودتون مراقب باش حرفش در مورد نی نی دست در نیادا!

خارجو که می رم جیگر!!‌
نی نی رو هم میآرم! :)))

مریسام یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 14:02

ولی من برای تفریح دوست دارم برم فالگیر

me too!

عسل اشیانه عشق یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 15:14

منم یه بار فقط رفته بودم واسه فال قهوه تو شب شعر دانشگاه! بهم گفته بود شوهرت عینکیه. ولی همسری عینکی نیست!

شاید بعدن عینکی شه!! :)))

مریمی یکشنبه 25 مرداد 1388 ساعت 16:46 http://labhaebaste.persianblog.ir

من اصلاً اعتقادی ندارم.
اما دوستم رفته بود پیش یکی. بهش گفته بود توی مرداد ماه اتفاق خیلیییییییی بدی برات می افته. توی مرداد ماهم پدرش همون سال فوت کرد.
گفت توی اواخر سال پرونده یه دوستی بسته می شه. آخر سال با دوست پسرش رابطشون کات شد...

جل الخالق!! آره! منم شنیده بودم ! بعضیهاشون شاید دُرُس بگن!

نانازی دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 10:42 http://www.nabat.blogfa.com

خب اون ماهر نبوده!! به منم وقتی رفتم گفتن همسرت قد بلند و سبزهه!! در حالی که خرسی از سفیدی می درخشه!! قد بلندیش درس

ماهر نبوده!! عزیزم! شوت بوده!

بانو دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 11:52

خانم اجازه ما می خواییم ...
ایمیلمو که داری؟؟؟‌

بزار ایمیلتو دوباره!
یادمه ! اما می خوام اشتباه نکنم! همون آی دی یاهوئه دیگه نه؟؟

سروناز خانوم دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 13:04 http://banooye-ordi-behesht.persianblog.ir/

سلام علکم . وبتون رو امروز خوندم. خوشمان اومد. خوشحال میشم سربزنید

شاپرک دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 13:06 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

اخه ممو جون چرا نمیای به منم سر بزنی

آلما دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 13:58

یه سر بهم بزن ممو جون. بدجوری اعصابم رفته مرخصی

یک دانشجوی پزشکی- دوشنبه 26 مرداد 1388 ساعت 18:50 http://manopezeshki.persianblog.ir/

سلام.وبلاگ جدیدم این http://manopezeshki.persianblog.ir/ هست.
تو نظرات وبلاگ بالا
خصوصی اگر تمایل دارین ادرس جیمیل ورمز رو بذارین خودم می رم می بینم مشکلی نیست برای چند تن ازدوستان شده بود.کد رو خودم براتون برمیدارم.
روزتون بخیر

اوکی!‌حالا ببینم چی می شه!

گوش مروارید سه‌شنبه 27 مرداد 1388 ساعت 08:30 http://gooshmorvarid6063.persianblog.ir/

سلام ممویی
من نبیده بودم مسافرت بودم دیروز اومدم
دلم برات تنگ شده بود هوارتااااااااااااااااااااااااااا

اوخیش !! منم دلم برات تنگولیده بود عزیزم.... بوس..بوس...چه بی خبر رفتی تو!!

یک دانشجوی پزشکی- سه‌شنبه 27 مرداد 1388 ساعت 12:29

سلام.راستش تعجب کردم شما لینکهاتون رو وارد نکردین چطوری می خواستین کد رو بردارین؟مشکل شما تو ایجاد گوگل ریدر چی هست اصلا؟

اگر می شه لینکهاتون رو وارد کنین بعد به من خبر بدین من کد گوگل رو براتون دریمارم.روزتون بخیر

ممنون!! باشه! حتمن! البته تو اون یکی اکانتم بودن که اد نمی شدن!

باد مهربون شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 13:10

سلام دوست خوبم
تبریک عرض میکنم فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو خدمت شما و خانواده محترم. امیدوارم همواره در سایه سار توجهات حضرت حق باشید. التماس دعا دارم (فراموش نشه) ...

گوش مروارید شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 16:56 http://gooshmorvarid6063.persianblog.ir/

سلام ممویی نماز وروزه هات قبول باشه
یادته پارسال رفتید باهمکارات افطاری؟به کی زده بودی مدیرعامل بود کی بود؟

ای شیطون من! مث اینکه خاطره های من برای تو هم خاطره شده ها!! آره اون مدیر اداریمون بود که فسنجونو ریختم رو کت و شلوارش!! :)))
ای جون منننننننننننننن!

مارال شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 21:29 http:// 1338455.blogfa.com

سلام عزیزم من به زبان ترکیه آشچی هستم خوشحال میشم به وبلاگم سربزنی واگر دوست داشتی غذاهای ترکیه وملل رابیزی بمن سر بزن حرفهای تازه ای در مورد آشپزی دارم

http://1338455.blogfa.com

آلما یکشنبه 1 شهریور 1388 ساعت 13:02

ممو جون کجایی؟

آلما دوشنبه 2 شهریور 1388 ساعت 09:20

ممویی دلم تنگ شده برات کجایی دختر؟

الان آپ می کنم جیگر با عکسای شمال و قلعه رودخان!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.