عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

برای اولین بار

والا برای اولین بار می خوام تو یه بازی وبلاگی شرکت کنم که دوس جونم بهاره(روزهای من)دعوتم کرده! به نظرم خیلی جالب اومد و گفتم اگه شرکت نکنم شبم صُب نمی شه و لال از دنیا می رم!  

و اما بازی:

وختی که بچه یا نوجوون بودین بین شخصیتای کارتونی و یا اشخاص دورو برتون،مرد رویاهاتون کی بوده و از کی بیشتر خوشتون می اومده؟

ممو که اصولن وختی بچه بود ،خیلی هیز تشریف داش! 

من از اولم از شوهر یکی از فامیلامون،که خیلی خوش تیپ بود و اصالتا؛ کُرد بود خوشم می اومد!اینقذه خوش تیپ بود که خجالت می کشیدم تو صورتش نیگا کنم!والا الانم که ۶۰ و خورده ای سالشه ،همونطوری تو دل بروئه! 

دومیش هوست بوخوست فرانسوی بود که نقش اول یه فیلم عشقولانه رو بازی می کرد و حسابی خلاف بود! 

سومیشم جرویس پندلتون خودم بود تو کارتون بابا لنگ دراز که پدرسوخته وختی می خندید ۲ تا چال می افتاد تو لُپشاش!قربون اون چال لُپش بشم من! خنده ابو هم شبیه جرویسه آخه!

چهارمیشم بوژست تو سریال انگلیسی وایکینگها بود که به تمام معنی زیبا بود لامصب!بور و چش آبی!البته نه ازین بورای ویر و شیت!بور خوشگل بود! 

.... 

دیگه هیزگری بسه!برم به کارام برسم که ابو ممکنه اینجارو بخونه و طلاقم بده! 

پینوش:همه بچه های لیست به این بازی دعوتن!مخصوصن حاج خانومچه ، پیتی تازه عروس،گلدونه مزدوج شده،هنگامه نی نی دار،آنامونیکای در سفر،گوش مروارید غایب،کلوچه خوشمزه،نانازی خوشگل ،هلی و طنین ،می می عروس ،هلن با احساس،مُجی مهربان،عسل آشیانه عقش،بانوی آفاق،سیندخت سبز،ونوسی خانومی،نیلویی بی وفا و همه و همه کسایی که این وبلاگو می خونن و البته مونثن!  

                          

نظرات 22 + ارسال نظر
گلدونه ی مزدوج شده سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 10:54 http://gharibe0001.blogfa.com

خب...
اون موقع که شماها نوجوان بودین همچین کارتونایی بود که شما بتونین عاشق بشین!
ما که نوجوان بودیم(یعنی چند سال بعد از شما) فوتبالیستا می داد که کسی رو نداشت توش که عاشقش بشیم!

من اصلا اون وقتا نمی دونستم عاشقی چیه! یه دوست پسر داشتم که ماهی یه بار میدیدمش!

:))) خدا بگم چی کار نکنه!!! مُردم از خنده!!!

هلیا سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 11:31

اها چون منو نگفتی شرکت نمی کنم . نه بابا شوخی کردم منم عاشق جرویس پندلتون بودم ای خوشم اومد ازش

آخ یادم رف!! شرمنده!!

شاپرک سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 11:40 http://www.iloveyou37.persianblog.ir

خیلی باحالی به خدا. دور و بر کارتن مارتن و همه جا از یکی خوشت اومده.
راستی منم بازی دعوتت کرده بودما

می آم !! می آم!!

می می سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 11:42

بابا لنگ درازو خوب اومدیا. فکر کنم همه دخترا عاشقش بودن خیلی بامزه بود

بهاره.ع سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 12:31

مرسی ممو جونم که اومدی و بازی:-*
وای ممو چه عکس خوشگلی گذاشتی اینجا.. باورت میشه الان چند شبه دارم کارتون بابا لنگ دراز و میبینم... انقدر حال خوبی دارم که نگو... تازه دوباره رفتم سراغ کتاب دشمن عزیز که یه جورایی ادامه بابا لنگ درازه
هوست بوخوست و ندیدم لازم شد برم تو گوگل عکسش و سرچ کنم و بعد بیام نظرم و بگم
از خودت مواظبت باش دوست جون:-*

دوسم من هرچی گشتم که عکس هوست بوخوستو از تو اینترنت در بیارم نشد!!!

نیلوفر سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 13:27 http://www.niloufar700.persianblog.ir

خیلی نامردی ممو
من که همین ۲ روز ژیش اینجا بودم

ها ها ها!! پس می خوای هی نیای!!!

سمیر سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 15:33

با جرویس پندلتون موافقم به شدتتتتتتتتتتتتتتتت. منم عاشقش بودم. به قول تو خنده هاش میکشت آدمو

:دی!!!

ونوسی سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 15:50 http://www.tarhi-no.mihanblog.com

آخخخخی منم دوستش داشتم بابا لنگ درازو ولی جودی رو عاشقش بودم

منم !

بهاره.ع سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 16:00

میگم ممو
من نشستم فکر کردم دیدم این ژاپنی های پدرسوخته همش ماها رو از راه به در میکردند... از بسکه این انیمیشناشون رو خوشگل و خوش تیپ میکشیدند... نه؟ خیلی پدرسوخته اند این ژاپنیا

اوهوم دوسم!! چش می کشیدن قد یه نعلبکی بر عکس خودشون!:دی

هنگامه سه‌شنبه 20 مرداد 1388 ساعت 17:07

چه جالب ! منم بابا لنگ دراز رو دوست داشتم . عجب بازی های جالبی بچه ها درست می کنند . مرسی از اینکه من رو دعوت کردی خانمی .

خواهش می کنم!!!

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 09:27

واقعا دنیای بچگی هم عالمیه ها.
من این بازی رو همینجا انجامش میدم.من کلا هیچ وقت به شخصیتهای کاتونی یا هنر پیشه ها علاقه مند نشدم. یه دوستی داشتم عکسهای مهدی سلوکی رو میذاشت جلوش و زار میزد اینقدر من تعجب میکردم.
ولی در بچگی از یه نفر خوشم میومد. بچگی که میگم یعنی سن ابتدایی ها.مدرسه ما نزدیک مدرسه پسرانه بود بعد از ابتدایی دیگه ندیدمش.جالبه که وقتی پیش دانشگاهی بودم همون پسر که دانشگاهش رو تموم کرده بود ازم خواستگاری کرد ولی من که دیگه عقل بچگیمو نداشتم جواب رد بهش دادم.
این بود قصه ما.
راستی به دختر خالم وقتی بچه بود میگفتن میخوای عروس کی بشی؟ میگفت عروس دایی حبیب

:))) مهدی سوسکی؟؟؟مهدی؟؟سوسکی؟؟اون؟مگه زار زدنم داره؟
جل الخالق!
حالا دایی حبیب کی بید عسلی؟

نانازی چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 10:48 http://www.nabat.blogfa.com

ایول حتمن معشوق های کارتونی را رونمایی می کنیم

:)))

عسل اشیانه عشق چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 11:57

داییمونه دیگه. دختر خالم میخواست با اون ازدواج کنه!!!

:)))) خدا خفه ت کنه!!!

بانو چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 14:37

منم چون اسمی ازم نبردی شرکت نمی کنم..
کلا عاشق کارتون بابا لنگ درازم...
می گم تو همه کارتون ها و سریال ها رو به منظور خاصی نگاه می کردی؟؟؟؟!!!!!!!!!!

کلن من آدم نظربازی هسم.:))))

مهر بانو چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 14:43

خیلی خیلی دخمل بدی هستی
یعنی چی که هووی من بودی
من عاشق بابا لنگو بودمممممممممممم
حت شازده هم میدونه و اون اولا به شدت حسودی میکرد بعدناش دیگه روشن فکر شد البته

خانومی آدرسی و نشونی از عتیقه چی برام پیدا نکردییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه عزیزم! بلد نیستم! فقط شنیدم! و دیدم کاراشو!

بانو چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 16:24

ممو هستی؟؟؟‌

بانو چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 16:25

http://1pezeshk.com/archives/2008/08/post_908.html
ببین می تونی از این سایت چیزی متوجه بشی...
من خودم بعد از ۳ بار خوندن.. متوجه شدم..
اما بازم کارم رو راه انداخت...

ممنونم!! آره!! منم ۳ بار خوندمش تا فهمیدم! ای ولللللللل! آی کیو هامون مث همه!

شکوفه بهاری چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 17:14 http://vernal-blossom.persianblog.ir/

منم بازی
خوب راستش من از وقتی یادمه کارتون‌هایی که واسمون پخش می‌شد همش آه و ناله بود. یعنی یا هاچ زنبور عسل بود که دختر نه‌نه‌اش می‌گشت یا دختری به نام نل بود با اون بابابزرگ بداخلاقش.
ولی من کارتون پینوکیو رو خیلی دوست داشتم. البته از حماقت‌های پینوکیو به شدت عصبی می‌شدم ولی عاشق فرشته مهربون بودم. یعنی آرزو داشتم بزرگ شدم مثل فرشته مهربون خانوم و خوش‌برخورد باشم
باور کن تو دوران بچگی اصلاْ به شوهر فکر نمی‌کردم ولی مامانم میگه هروقت ازت می‌پرسیدسم دوست داری بزرگ شدی چه‌کاره بشی می‌گفتی دوست دارم برم بازار یه خونه بخرم با یه دست مبل با یه شوهر و دوتا بچه
خوب دوست داشتم مگه چیه
راستی خوشحال می‌شم بیای بهم سربزنی

آوخیش !! نازی!! همه بازین عزیز دلم!!

ورونیکا چهارشنبه 21 مرداد 1388 ساعت 18:40

پس فک کردی من واسه چی اسم مستعار همسریمو گذاشتم جرویس...؟ هان؟

راس گفتی هاااااااااااااااا!‌ زدی تو خال ورونیکا!!!

[ بدون نام ] جمعه 23 مرداد 1388 ساعت 01:11

شوهر فامیلتون و هوست بخوست فرانسوی شخصیت کارتونی بود الان
خداروشکرم اون دوتای دیگه رو نمیشناسم! به جز جرویس

چقد خانوم خوبی! زودتر باهات اشنا میشدم عروسیت دعوتم میکردی خب

آخی!! آره عسیسم! دعوتت می کردم...

کلوچه خانوم جمعه 23 مرداد 1388 ساعت 01:11

بازم اسمم رو یادم رفت بزارم
اون نظر بی شناسنامه برا منه

inموریx جمعه 23 مرداد 1388 ساعت 12:33 http://inmorix.persianblog.ir

عجب شخصیتهای باحالیآفرین به این حسن سلیقه...

:)))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.