عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

فاز حوادث...

فعلن دوس دارم یه کم از فاز اجتماعی بیام بیرون و برم تو فاز خاله زنکی با اجازه تون!  

چن شب پیشا بنده به مناسبت سالگرد عقدمون در حالی که حسابی به خودم رسیده بودم ، دس ابو رو گرفته بودم که برم یه چرخی بیرون بزنم. 

ما که هنوز لنگمانو از در بیرون نگذاشته بودیم ،دم در دونه گیر داد:تورو خدا مواظب باشین!وختی تو ماشینین ،کمربنداتونو ببندین و صاف به رو به رو نیگا کنین!بغل دستی رو نگا نکنین هاااااااا!آمار تصادف بالا رفته!

 سرمو خاروندم و گفتم:باشه دونه! 

۲ ثانیه بعد دوباره گیر داد:جاهای خلوت نگه ندارین!شبه خوف داره!۱ عروس و دومادو رو تو همین پارک سرخ حصار کشته بودن! 

ابو گف:چشم! دونه خانوم!رو تخم چشم!اگه جای خلوتم رفتیم ،من نمی زارم ممو پیاده شه!خودم پیاده می شم که اگه کشتن ،من به درک واصل شم!خوبه؟ 

تا اومدم از زیر توصیه های ایمنی در برم ،محکم زد رو دسشو دوباره هوار زد:اااااااااا! ممو!این چه مانتوییه پوشیدی؟؟سبزه که!ترانه رو چون سبز پوشیده بود گرفتن و کشتن!طفلی صیاصی نبود که!

گفتم:دونه!اروا خاک دونه بزرگ ولمون کن!یه ۲ دیقه اومدیم بریم بیرون واسه خودمون بچریمااااااااا! تو زهرمارمون نکن!! خوب؟

انگشت شصت و صبابه شو کرد تو حلق منو گف: بچه جان!دیشب که داشتم حوادث می خوندم... 

انگشت دونه رو قلپی دادم بیرونو گفتم:باز تو حوادث خوندی دونه؟چقدر می گم نخون!ذهن آدمو خراب می کنه! تو الان شدی یه پا کلانتری و مُن*کرات! 

هی اینا م واسه اینکه ذهن مردمو منحرف کنن،می نویسن: 

۲ ثانیه پیش یک پشه به همراه یک دسته رُطیل، از روی نوار غ*زه رد شدند!...امروز یاشار قُلی زد تو دهن عفت!...پس پوس پوس پارسالا عقدس بُلنده رف خودش را فروخت!!! ...زندگی نامه ناصر نیشناش در زمان ترکیدگی!... 

شیر ندادن به بابای بچه در اصلام حرام اس!...مهریه دختری ۲ کیلو بال سوسک بود! 

ول کن بابا حوصله داری... 

دونه: 

واسه ماسمالی عَربَده کِشیام، دونه رو بغل کردمو گفتم:دونه جونم آخه دلسوزیم حدی داره...قربونت برم...بیکار می شی بشین سودوکو حل کن!این حوادث کوفتی رو ببند به گاری!!...خوب؟ 

                              

نظرات 14 + ارسال نظر
بانو دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 10:15

عزیزم مادره.. خوب نگرانه..
حالا بعد رفتن دوتایی دست تو دست بچرخین یا اینکه تو فاز حوادث بودین و نرفتین..

رفتیم یه شام توپ هم خوردیممممممممممممممم!:)))

بانو دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 10:38

برو تو سایت dropshots عضو که شدی..
یه نرم افزار داره اون رو نصب کن ... بعد از نصب آیکون دوربین عکاسی می یاد پایین نوار ابزار قرار می گیره.. کنار ساعت... برنامه رو باز کن... بعد فیلمت رو بگیر و بکش روی آیکون فیلمش.. یه نوار فیلمه که فیلمش داره می ره هوا..
بعد شروع می کنه به آپلود شدن.. می تونی دوباره وارد سایت بشی و کد فیلم رو کپی کنی.. .
به همین راحتی و به همین خوشمزگی...

دستت درد نکنه بانو! واقعن بانویی!!! موچ!

شاپرک دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 10:57 http://iloveyou37.persianblog.ir

خوب دونه جون حق دارن . ما که مادر نیستیم همش نگران این و اونیم که چیزیشون نشه. اخه خودت میدونی که چه خبره

چی بگم والا!!!

ونوسی دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 11:30

آخخخخخخخخی الهی مادره دیگهههه!
مامان منم خیلی از این گیرا میده
فکر کننننننن حتی در مورد غذا خوردنم مگه من بچه ام آخه؟

واقعن!!!

هلیا دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 11:32

ولی انصافا بد هم نگفته خب راست میگه اوضاع خیلی نا امنه دیگه دختر ددد حرف گوش کن دیگه

نُچ ! نمی خوام!

مامانه ایلیا دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 11:55 http://pesaramiliya.persianblog.ir/

خب حق داره ممو جان وااااااااااااااااااااا
اکه تو بیافتى و یه جیزیت بشه توى این مملکت کى جواب دونه جونو میده هایییییییییییییییین
حتما فکر کردى خا**منة**اى یا احمد******ى****نزاد
میان و میکن ما معذرت میخوایم که ممو رو کشتیم هایییین
تکرار نشود در ضمن شما هم جونید و دوس دارید دل بدید و جیکر و قلوة و کل باجة و جشم وابرو بکیرید خوووووب اینارو کفتم تا دونا باشى

بیا بیشم

گلدونه ی مزدوج شده دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 11:57 http://gharibe0001.blogfa.com

این عکسه چی بود ینی؟

آلما دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 11:58

این مامان منم خیلی نگرانه. این خصلت ماماناس فکر کنم

طنین دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 12:09 http://asalioman.blogsky.com

امان از این دلسوزیای بی مورد مامان بابا ها آدم می خواد خودشو حلق آویز کنهممویی امروز میای؟

نه! گفتم که نمی تونم!!!

بهاره.ع دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 13:28

خوف ممو جونم دونه مامانه و مامانا همیشه نگرانن... بنده خدا زیادی هم بیراه نگفته... جو الان اصلا و ابدا جو سالم و ایمنی نیست... هرکی کرکس رو بخواد به راحتی آب خوردن میدزده و کسی هم صداش در نمیادحالا بذار خودت مامان بشی... حال الان دونه خانوم و خوف درک میکنی
ولی باهات موافقم... این صفحه حوادث واقعا رو مغز و اعصاب روان آدم اثر بد میذاره و حتی آدم رو مریش میکنه
از خودت مواظبت باش دوست جونم:-*

باشه ! دوسم! ممنونم!!!

طنین دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 14:36

خب چرا با من دعوا می کنی دوستم ؟ من چیکار کنم خب ؟‌): برم غصه بخورم ؟ آره ؟ آره ؟ )): خب همش هر روزی من می گفتم یکی می گفت نمی تونم ): خب من برم معتاد شم ؟‌): حالا نمی شه نری باشگاه امروزو ؟ هوم ؟ لوفا؟

آخه عزیز دلم نمی شه! بعدشم من تا ۵ سر کارم! جایی هم که قرار گذاشتی فاطمیه! خیلی دوره به خدا!من دقیقن شمال غربی تهرانم! ونک می زاشتی باز یه چیزی خانومی!

بانو دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 16:50

خوب من هم همین کار رو کردم.. یعنی یکی از فیلم ها رو کشیدم و روی آیکون فیلم رهاش کردم.. بعد خودش شروع کرد مرحله به مرحله پر کردن.. وقتی هم پر شد خودش سایت رو باز کرد و من تونستم تو سایت فیلم رو ببینم... بعد هم از آیکون های پایین روی بلاگ کلیک کردم و کدش رو کپی کردم..
ببین موقع آپلود فیلمت رو به صورت کوچیک نشون می ده اون پایین..
می گم یه بار دیگه انجام بده .. شاید بشه.. تو این قضیه من تازه کارم.. نمی دونم علتش چیه...
برو تو صفحه خودت تو سایت شاید اونجا نشون بده..

مرسی عزیز دلم!!! ممنونم!

هنگامه دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 16:58

نازی طفلک نگرانته خوب ! واقعا این اخبار خوادث آدم رو خیلی بدبین می کنه .

وروونیکا دوشنبه 19 مرداد 1388 ساعت 21:10 http://voroonikaposts.blogfa.com

مثل اینکه دیر اومدم
مبارکه سالگرد عقدتون خانوم خانوما

ممنونم عزیزم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.