عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

روانی...

 یه روز سرد و برفی تو بهمن ماه:

 

؛اون؛در حالیکه افتاده رو پاهای یاشارقٌلی و داره زار می زنه: نرو! ازت خواهش می کنم کاتش نکن! 

یاشارقٌلی که تازه صورتشو هفت تیغه کرده و بوی اُدکُلُن جیونجیش اتاقو برداشته ،با یه نگاه سخت و سنگی روی تخت، صاف و عصاقورت داده نشسته و می گه:نمی شه! 

اون در حالیکه اشکاش چک چک می ریزه کف فرش کرم رنگ اتاق دوباره التماس می کنه:هرچی تو بگی!هرچی تو بخوای!

یاشارقٌلی با یه لبخند کج گوشه لب ،می گه:من تو رو نمی خوام! 

اون از رو زمین بلند می شه،شال ساده سفیدشو برمی داره و می ره طرف در و می گه:پس خداحافظ! دوستی خوبی بود!

یاشارقٌلی روشو می کنه طرف پنجره و می گه:به سلامت!... 

 

2 ماه بعد یه روز بارونی تو فروردین : 

 

اون:تق تق! درو وا کن! 

یاشارقٌلی:کیه؟باز که تویی!! برو ! الان دکتر(دکتر باباشه) می آد!خوب نیس تو رو اینجا ببینه! 

اون:به دکتر می گم!اون منو عین دخترش دوس داره! 

حالا یاشارقٌلی درو باز کرده و واستاده جولوی در:خیلی خوب بیا تو!بیا تو ببینم چی می گی! 

اون همونجا جولوی در تو بارون روی پاهای یاشار قلی می اُفته و زار می زنه: تمومش نکن! من می میرم! 

  

2 سال بعد،بعد از یه پارتی آنچنانی و باحال :

   

اون با یه سیگار مارک ؛مُور؛ لای انگشتای کشیده و بُرُنزه ش:دس از سرم بردار!برو گم شو! می شه؟ 

یاشارقلی:به همین راحتی؟ الان 4 ساله!یعنی می خوای بگی که دیگه منو نمی خوای؟ 

اون:نه! یا بیا بگیر یا ولم کن!می خوام برم پیش یه روانکاو که متقاعدم کنه بیخیالت بشم! 

یاشارقلی:بی خیال من؟؟...اون یارو کی بود امشب تو مهمونی باهات تیک می زد؟ 

اون:مگه تو شوهرمی؟به تو چه؟؟ 

یاشارقُلی دماغشو فین فین می کشه بالا از گریه. 

اون:مرد گُنده!خاک بر سرت که گریه می کنی! 

یاشار قُلی هق هق...یاشار قُلی درد...یاشار قُلی مرض...یاشار قُلی یاتاقان!! 

  

نباید پینوشت می ذاشتم که باز گذاشتم:این ماجرای یکیه و روی روش زندگی من تاثیر گذاش اما نه اونقدر!نمی گم کیه،فقط بدونین خودم نیستم و فک و فامیلامم نیستن!قضاوت و نتیجه گیریش هم با خودتون! 

                                  

نظرات 17 + ارسال نظر
حاج خانوم پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 09:50

هی عجب پستِ باحالی بود دختر!
یادمه راجه بش بهم گفتی درست حدس زدم آیا؟
میگم این یاشار قلیِ بیچاره که چقد احمق بود که .. البته خب نمیشه گف که احمق بوده چون خودش خواسته بود دوباره شورو کنه اما کاش هرگز آغازی برای چنین پایانی وجود نداش
اصلنش دلم گرف خاهر
راستی؟ میشه بفرمایین بانو ممو که چی باعث شده که از این داستان درسِ زندگی بگیری؟ ها؟؟؟؟؟
بیچاره ابو خان! از دستِ شما ورپریده چه ها که نمیکشه!

دوستم حدست درسته!بهت گفته بودم قبلن!روی روش زندگی من تاثیر گذاش!سعی کردم آدمارو بشناسم بعد روشون حساب باز کنم! و خودمو واسه هرچیزی کوچیک نکنم! :)))
اتفاقن تقصیر یاشار قلی بود!!!

مامانه ایلیا پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 10:08 http://PESARAMILIYA.parsianbolog.com

این طرز نوشتنت منو کشتة
مردم اینقدر بخندم
خوب به نظر من مقصر یاشار قلى هستش
حقش بود دختره خیلى مراعاتشو کرده 4سال باهاش مونده
در ضمن تورو هم دوس دارم در حد فراوااااااان
اوکى تو هم منو دوس داشته باش خوووووووووووب

حتمن!! من همه رو دوس می دارم...:)))

سیندخت پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 10:50 http://sindokhtane.blogfa.com

عجب! چه تلخ!

گلابتون پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 12:38 http://golabi-golabatoon.persianblog.ir/

چشمش در بیاد یاشار قلی ... گناه داره دختره ... پست غم انگیزی بود .
دونه جونم ... چیه خب دوس داشتم دونه صدات کنم ! من این روزا خیلی سرم شلوغ بود . از دستم دلخور نباش .... تو وبای دیگه هم نرفتم ... اصلا وقت نبود کانکت بشم کامنتا رو بخونم و تایید کنم .
تو دختر به این ماهی چرا باید باهات قهر کنم عزیزم .

بوسسسسسسسسسس!

قاصدک پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 14:35 http://ghaasedakam.blogfa.com/

به نظرم رابطه ای که بهم میخوره و دوباره شروع میشه یا حتی رابطه ای که تا مرز جدایی میره دیگه به هیچ وجه ارتباط دائمی و قابل اعتمادی نخواهد بود و هرگز نمی شه رابطه رو مثل روز های قشنگ و شیرین اوایل کرد

آنامونیکا پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 15:50 http://anamonika.persianblog.ir

این اتفاق واسه بیشتر زوجا چه کم چه زیاد میفته
میگن چیزی که عوض داره گله نداره
اپ کردم عکسم گذاشتم قربونت برم
ناراحت نباشی از دست من فدات شم(میدونم نیستی:*)
من اینقد نتم هندلیه که خدا میدونه با چه بدبختی اپ میکنم و حقیقتشم حرفی واسه گفتن ندارم بگم ولی بخاط تو تند تند اپ میکنمقربونت برم من توچه بیای نیای خاموش بری نری اشکال نداره

هنگامه پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 16:20

چی بگم وا.. . شنیده بودم هر چی به مردها بی توجه باشی بهتره این هم توی همون مایه هاست .

بانو پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 22:37

واااااااااااااااا...
چی شد؟؟ یاشارقلی کی بید؟؟ من نفهمیدم...
راستی ممو در مورد بلاگ اسکین پرسیده بودی؟؟
می شه بیشتر توضیح بدی؟!!!

تو پینوشت نوشتم!‌بخون خانومی! برات ایمیل می زنم...

[ بدون نام ] شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 01:57

این وبلاگ عطر برنج چرا به زور باز میشه؟؟؟
به ما گفتم تو زدگی خصوصی مردم دخالت نکنیم به جان خودم
فقط بی زحمت یه توضیح مختصر بدید اون عکس ژست قبلی یعنی چه؟ همون که به همین سادگی به همین خوشمزگی بود (پودر کیک رشد)

اول اسمتون لطفن!! تا جواب سوالاتونو بدم....!!

هلیا شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 09:11

اعتراف کنم از اخریش خوشم اومد حقش بود اون یاشار قلیه....

:)))

بهترین سایت خدمات دهی شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 09:19 http://weblogtools.ir

سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی داری...
تا چقدر به زیبایی وبلاگ اهمیت میدی؟
وبلاگ تولز یه عالمه کد موزیک،کدهای زیبا سازی،تصاویر زیبا سازی و...داره
بهت پیشنهاد می کنم یه سر بزنی
منتظرماااااااااااا
حتما بیا[قلب][گل][خداحافظ]

من چون قالب وبلاگم سنگین می شه ،ازین کُد مُدا بیلمیرم....
تو هم کمتر یه جمله رو هی واسه این و اون کپی پیست کن!!!

می می شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 09:33

مهمولن همینطوریه. منم از این داستانا زیاد شنیدم.

نتیجه گیریش مهمه!

ونوسی شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 11:05

خصوصیمو گرفتی جیگر؟

آره!

آنامونیکا شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 12:02 http://www.anamonika.persianblog.ir

راستی لپ تاپ نو مبارک الان عکسشو دیدم

لپ تاپ ندارم خانومی!! اون مال دوستمه...!جریانات داره...

آنامونیکا شنبه 3 مرداد 1388 ساعت 18:19

نخریدی؟جریان چیه؟رمزدار مینویسی
میگم خصوصیم اومد؟اگه نیومده بگو دوباره بدممیگم این اسمایلیا چه کار کردن باهاشون سخته!

نه نرسیده آنا جون! دوباره بفرست!

گوش مروارید یکشنبه 4 مرداد 1388 ساعت 08:51

سلام ممویی من دیر رسیدم
یاشار قلی حقش بوده ولی من احساس کردم دخمله از دست رفته وزده به بی خیالی از جا در رفته یه نمه وهمش بخاطر رفتارای یاشار قلی بوده الان قلی جون پشیمون شده ولی چه سود..............

آهان!! این درسته! همینو می خواسم بگم!

آلما سه‌شنبه 6 مرداد 1388 ساعت 00:11

این داستانه حتی اگرم واقعی نباشه تو واقعیتم اتفاق میفته.
چون وبلاگت خیلی سخت باز میشه ۳ تا ۳ تا نظر میذارم که نیای بگی دوری و دوستی.

جیگرم! دوری و دوستی کامنت مطلبت بود! منظورم به خودت نبود!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.