عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

شب به یاد ماندنی!!!

 دوباره اضافه کرد:فک کنم خودم گوشی ابورو چش زدم! چون ۲ روز قبل بهش گفتم: کاشکی جای گوشیت بودم و تو هم هی منو رو گوشت فشار می دادی!! آخه من گوشای ابو رو خیلی دوس دارم!!

تو این هیری ویری و اوضاع خراب ، حتمن باید یه چیزی پیش بیاد که قوز بالا قوز بشه! داشتم واسه وبلاگم دنبال مطلب می گشتم که "مطلب" خودش آوار شد رو سرم!  

دیشب ساعت 11 شب آق ابو خان دندون درد گرف.البته ایشون 1 ماهه که دندون عقلشو به دس یه جراح لمپن گیج مرخص کرده.جراح محترم بی حال هم نکرده یه بخیه چیزی بزنه روی لثه ابو.واسه همین از مسافرت تا دیشب دندونه مغز ابو خان رو پیاده کرده!  

خلاصه ما که دیدیم این تو بمیری ازون تو بمیری ها نیس،پاشدیم و شال و کلاه کردیم و رفتیم دندون پزشکی شبانه روزی تو غرب تهران.دکتره محترم مارو 2 ساعت تو نوبت گذاش! منم که خفن خوابم می اومد همونجا رو صندلی خوابم برد،ابو خان از درد دندون مغزش داش منفجر می شد...بعدش هم هی آب پر می کرد تو دهنش تا روی دندونه بمونه و دردش ساکت شه. در همین اثنا ایشون به دستشویی رفتن و گوشی 400 هزار تومانی نازنینی رو که ممو جان با عرق جبین و بعد کلی پرس و جو و تحقیقات گسترده و پیگیر براش خریده بودو صاف به چاه مستراح سپردن!! ساعت 2 نصفه شب ، زنگ زدیم مقنی و تخلیه چاه! مردک با هزار جور ناز و ادا و عشوه خرکی، کوبیده اومده اونجا! وسایل با خودش نیاورده ، دسشو به کمرش زده و بالای چاه وایستاده و داره اون تو رو دید می زنه که بین اون همه چیز میز گوشی نازنینو می بینه یا نه؟ 

 آخرشم با فنر و میله و کوفت و زهرمار هم این گوشی در نیامد که نیامد! دندانپزشک محترم خنگول هم بعد 2 ساعت یه لنگه پا نگه داشتن ما هیچ غلطی نکرد و فقط یه کلسیم گذاش رو دندون ابو و گف: خوش اومدی!! تموم شد! الان ساکت می شه! (کاری که از اولش باید انجام می داد!!!) گوشی هم فدا سرت... 

 تو راه برگشت به ابو گفتم: مث اینکه همه چی امشب دس به دس هم داده بود که فقط کادوی تولد تو به گُ... بره ؟نه؟ 

 نتیجه این که دیشب یه فص جانمان در آمدو ساعت 4 صبح کپه مرگمان را گذاشتیم....!!       

پینوشت: به یاد همه آنهایی که من خواب بودم و رفتند،سکوت می کنم...اشک می ریزم و سیاه می پوشم... شاید که بتوانم دینی را که به گردنم نهاده اند ادا کنم... 

 

نظرات 15 + ارسال نظر
بلوط سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 10:47

وایییییییییییییییییی گوشی بیچاره!!!
عجب ضد حالیه واقعا!
حالتو درک می کنم!

وایییییییییی!‌بلوطی !! دیده بودی گوشی ابوروووووووووو! نه؟؟؟ دیدی چقدر خوشگل بود؟؟نمی دونی کجام داره می سوزه!!! آتیش گرفتم!!

بارون سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 10:57 http://man-o-baroon.blogsky.com

چه اسم قشنگی گذاشتی. خیلی وقته که این بو دیگه نیست. بچه که بودم همیشه با این بو از سر کوچه تا ته کوچه رو تند تند میومدم که تموم نشه این بوی خوب. ولی حالا...

ای بابا!!! منم همینطور...

گل یاس سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 11:32 http://www.bahare2.persianblog.ir

وای مموجون چه قدر دلم سوخت.حیفه گوشی

هی هی!! نمی دونی چه اعصابی ازم خورد شده!!!

آلما سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 12:29 http://www.almaa.blogsky.com/

بعضی موقعها بدشانسی از در و دیوار می باره. فکر کنم اون روز روز تونبوده. حرص نخور

گوش مروارید سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 13:47

سلام ممویی نازم
چقده ناناحن شدم آدم واقعا زورش میگیره من از این پست نتیجه گرفتم شما فقط رفتید گوشی رو بندازید توچاه مستراح که کارتون انجام شد
برگشتید

واقعن!! ایولل به این نتیجه گیری!!!

حاج خانومچه سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 14:36

سلام مموشی جون جونم!
اول اینو بگم که عکست باز نمیشه!
پیلیز یه بار رفرشی چیزی کن مام بتونیم ببینیم!
ضمنن من که گوشی ابو خان رو ندیده بودم خب
اما خداییش چارصد تومن پولشو داده بودی؟
اوه اوه پس حسابی ما رو هم در سوختنِ مناطقِ تحتانی بدنتون شریک بدون
بخدا خیلی سوختن داره میدونم چی میگی! خدا نصیبِ دشمنم نکنه خاهر!
اما راجع به اونایی که رفتن باید بگم که بیش از اندازه داغونم! کاش نبودم تا ببینم این ویدئو رو!

ای خواهرررررررر!‌چی بگم والا!! سوختن که چه عرض کنم؟؟آتیش گرفتم!! مدل سونی اریکسون پی آی .وان بود.فینگرتاچش!!

پیتی سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 15:42

وای! بیچاره ممو و ابو! فک کنم گوشیه شد صدقه سرتون و دندون ابو.. فدای سرتون غصه نخورینا!

چی بگم والا!!

فهیمه سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 16:36

ای بابا طفلی گوشی ... به چه سرنوشتی دچار شد...
این همسری من هم از وقتی که اومد خواستگاری من مدام تو دندونپزشکیه...
راستی ممو جان برای من فیس بوک باز نمیشه....
برای شما چه طور؟؟؟

قربونت برم فیس بوک فیلتره!! ۲ هفته س!!

inموریx سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 21:42 http://inmorix.persianblog.ir

عجب ماجرایی داشتین!!!

حاج خانومچه چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 10:23

الاهی بمیرم پی آی وان؟
پس حسابی بیچاره مموووووووووووو جونم..
عیبی نداره به قول پیتی جونم، صدقه سر تو و ابوخان خان و دندون کرمالوشون
البته میدونم خاهر اینا واسه فاطی تمبون نمیشه که

اره به خدا!!

بلوط چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 11:27

آره ممویی جون گوشی رو دیده بودم...واقعا حیف شد...
ولی غصه نخور لابد قضا بلا بوده...ایشالا یکی بهترشو بعدا براشون می خری
راستی من آپ کردم سر نمی زنی؟

قربونت برم!! نمی تونم صفحه تو باز کنم!! ۱۰ بار رفرش می کنم نمی شه!!

هنگامه چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 16:54

بعضی وقتها همه چیز به بدترین شکل ممکن انجام میشه . فدای سر جفتتون . خودت را ناراحت نکن .

گیتی جمعه 5 تیر 1388 ساعت 23:55 http://www.giiitiii.blogfa.com

فدای سرتون... می دونم اعصابتون خورد شده اما فکرش رو نکن عزیزدلم

یادش که می افتم! اعصابم خورد می شه!

هلیا شنبه 6 تیر 1388 ساعت 09:06

گوشی واقعا حیف شد.یعنی چی پیداش نکردن اخه؟راستی دندون ابو چطوره بهتر شده

نه هلی جان!!‌هنوز درد می کنه!

ونوسی شنبه 13 تیر 1388 ساعت 15:51 http://www.tarhi-no.mihanblog.com

آخخخخی گوشیش خراب شده؟سق سیاه چیکار کردییییی
دوستم یه دندون درد میگفت اسمشو نبر!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.