عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عزیزان از دست رفته من!

همیشه و همه جا ، تو  مدرسه و دانشگاه ، با افتخار به همه دوستام پز می دادم که هر دو تا مادربزرگ پدربزرگام زنده ن! وابستگی من به دوران بچگیم خیلی زیاده چون بهترین دوران ، همون دوران بچگی های من بود: من همه ش تو خونه مادربزرگ ، پدربزرگام بودم و رو پاهای اونا بزرگ شدم.نوه اول بودم و  نازم خریدار داش.

اما از موقعی که  دانشگام تموم شد ، در عرض 7 -8 سال ، 3 تاشونو از دس دادم!  یه پست برای عزیزای من واقعا" کمه! هرکدومشون یه کتاب بودن واسه خودشون.

این مامان  سید خانه، حاج خانوم: واقعن بانو بود، مهربون و عاشق. عاشق حاج آقا بود. یه وختایی خیلی از دس حاج آقا ناراحت می شد اما  وختی حاج آقا تو چشاش می خندید ، تموم کینه ها از دلش می رف! مزه آش جویی که همیشه برام درس می کرد هنوز زیر دندونمه.

اینم حاج آقا بابای سید خانه: پدربزرگ خوبی بود! وختی می رفتیم باغ ، یه تنه با اون سنش از درخت گردو بالا می رف و برامون گردو می چید.همیشه  دسش به خیر بود و تموم عروسی های پسرای فامیلو تو خونه ش گرف.

این مامان دونه خانومه: بهش می گفتیم مادر. خیلی مظلوم و آروم بود . 4 سال پیش از دسش دادم. هیش وخ صداشو رو کسی بالا نمی برد. یه نوع کتلت درس می کرد که دونه من هنوز نمی دونه مادر توش چی می ریخ!! وختی جوون بود ، تو یه شرکت کار تایپ می کرد و پدربزرگم که رییس بود دیده بودش و عاشقش شده بود! هم سن بودن . من از نظر قیافه و هیکل خیلی شبیهشم: مخصوصا" موهام و سفیدی پوستم.

اینم بابابزرگی نازنین منه: همه بهش می گفتیم آقا . واقعا" آقا بود و هس! با کلاس و مهربون. دقیق و وخ شناس. یادم میآد تو خونه قبلیشون که 3 طبقه ویلایی بود ، بعداز ظهرای تابستون عشقمون این بود که ابابزرگی که زیر کولر تو طبقه وسط می خوابید ، از خواب بلن شه و برامون هندونه و خیار آبتراش کنه. آقا همونیه که الان تو کماس.

 اینم عکس ممو به همراه هر دوشون:

پی نوشت: دوسشون دارم ! خیلی زیاد ! نمی دونم احساسمو درک می کنین یا نه ، اما من هر وخ یادشون می افتم ، نم اشک چشمامو می پوشونه و میرم به تابستونای داغ 11-12 سالگیم ، به روزایی که آخر هفته ها سر اینکه خونه کدوم یکیشون بریم ، همیشه دعوا داشتیم! اینا عشقشون ُ یادشون و خاطره هاشون همیشه تو ذهن ُ قلب و روحم تا دم مرگ می مونه! 

همیشه به دوسام می گم : قدر پدربزرگ ، مادربزرگاتونو بدونین! اونا برکت فامیلن!

نظرات 12 + ارسال نظر
انجمن پارسیان دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 10:10 http://parsianforum.com

سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com

برو بابا دلت خوشه!

عسل دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 11:00 http://http://ashiyaneyeheshgh.blogfa.com/

خدا اونایی که فوت شدنو بیامرزه و اونی که زنده است رو حفظش کنه.
به نظر من که بابا و مامانه پدریت خوش تیپ تر و با کلاستر بودن. کاش تو هم شبیه اون یکی مامان بزرگت میشدی

اون عکس قدیمیاشونه ! هر ۲ تا مث هم بودن! مادربزرگ مادریم خوشگلتر بوده!

mina دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 11:47 http://www.rozhaye-tanhai.blogsky.com

salam khobi?ishala bababozreget khob beshe.daghonam.tehi?to aghd kardi?biya weblog jadfidam ke az on naneveshtam

یه کوچولو و آقاییش دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 11:53 http://yekocholoo.blogsky.com

ممو جونم..تو من رو یاد بهترین پدر بزرگ دنیا انداختی..اشک رو به چشمانم اوردی و جای خالیش رو در قلبم تکون دادیچقدر سخت نبودن عزیزانی که واقعا عزیز بودن

ببخشید عزیزم! من تو اون دوران وبلاگتو می خوندم! باهات همدردی می کنم! من عاشق همه شون بودم! روح همه شون قرین رحمت!

هلیا دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 12:59

قالب جدیدت مبارک فقط می دونم بگم جاشون همیشه سبز

ممنون عزیزم! ممنون!

فهیمه دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 13:51

خدا رحمتشون کنه... انشاالله که پدربزرگت رو خدا شفا بده... خیلی ناراحت شدم...
بازم خوبه تو همرو دیدی...
من ۲ تا پدربزرگام رو ندیدم... یکیشون رو که اصلا عکسی ازش نیست...
اون یکی هم فقط عکس ازش داریم... مادر مادرم فوت شده و مادر پدرم زنده است ... همون که آلزایمر گرفته...

الهی! پدربزرگ من که به اونجا نکشید! خدا همه رو رحمت کنه عزیزم!

امیر دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 15:33 http://amir-perspolisi.blogsky.com/

سلام
وبلاگ خیلی زیبایی داری ممنون میشم به وبلاگ منم سر بزنی فقط نظر یادت نره میدونستی که وبلاگت معدن طلاست؟چرا نمیخوای از وبلاگت علاوه بر تفریحی بودنش استفاده مالی بکنی؟ آیا میدونستی از طریق وبلاگت میتونی درامد ثابت ماهیانه داشته باشی و حتی اگه خودتم نخواستی فعالیت کنی از طریق زیرمجموعه هات که تو سیستم عضو میکنی ماهیانه در آمد ثابت داشته باشی؟اینا اصلا کاری نداره و چند دقیقه بیشتر وقتتو نمیگیره.با گذاشتن بنرهای تبلیغاتی سیستم اکسین ادز به ازای هر کلیک که روی تبلیغاتت بشه تا سقف 70 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر نفر که به سایت دعوت کنی مبلغ 100 تومان پورسانت میگیری و به ازای هر کلیک که رو تبلیغات زیر مجموعه هات بشه مبلغ 5 تومان پورسانت میگیری.این عالی نیست؟تازه اگرم نخواستی این فعالیت ها رو بکنی میتونی فقط عضو سایت بشی و از ابزار وبمستر فوق العاده سایت برای زیبایی سایت و افزایش آمار بازدیدهای وبلاگت استفاده کنی.که کاملا رایگانه مثل سیستم تبادل لینک و پیلم نما و خبرنامه . میتونی هر روز خودت 1 بار روی تبلیغات متنی و روی تبلیغات گرافیکی وبلاگت کلیک کنی و پورسانتشو گیری.حالا اگه تصمیم گرفتی تا عضو سایت بشی از طریق لینک زیر میتونی اینکارو بکنی: http://www.oxinads.com/?a=2216

عجب عقل کلی!! معلومه که وبلاگم معدن طلاس! اگه نمی گفتی نمی دونستم!

هنگامه دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 15:33

ممو جان خدا بیامرزدشون . خدا پدر و مادرت رو برات نکه داره . امیدوارم پدر بزرگت زودتر شفا پیدا کنه و برگرده به جمع شما . خانمی اونها حتما خیلی خوشحال میشن وقتی ببینن اینقدر بیاد اونهایی .

ممنون عزیزم! من همیشه به یادشونم!

بهاره.ع سه‌شنبه 26 آذر 1387 ساعت 10:06

سلام ممویی
خوفی؟
خدا رحمت کنه پدربزرگ و مادربزرگهات رو... منم در بچگی پدربزرگ و مادربزرگ پدریم و از دست دادم ولی چیزی ازشون یادم نمیاد آخه خیلی کوچیک بودم که مرحوم شدند ولی پدربزرگ مادریم و ۱۰ سال پیش از دست دادم ولی هنوز دلم براش تنگ میشه و جای خالیش و همه جا حس میکنم امیدوارم حال پدربزرگت بهتر بشه ممو جونم
از خودت مواظبت باش عزیزم:-*

خدا همه رو بیامرزه عزیزم! من دلم واسه همه شون تنگ شده ! نزدیک شب یلداس و بدجوری دلم هوای اونروزا رو کرده!

وروونیکا سه‌شنبه 26 آذر 1387 ساعت 16:28

آخی...
من عاشق عکسم مخصوصا عکسای قدیمی

یه حس خوبی توشونه
خدا رحمتشون کنه
می فهمم چی میگی

ممنونم عزیزم!

شالیزه چهارشنبه 27 آذر 1387 ساعت 00:08

اره ممووووووووووووییی شبیه به مادربزرگتی خدا رحمتشون کنه روحشون شاد

روح همه عزیزان از دس رفته شاد!

غریب آشنا پنج‌شنبه 11 آذر 1389 ساعت 17:09

ممو جونم خدا همه ی رفتگان رو تو این شب جمعه بیامرزه
ایشالا پدربزرگت هم به زودی حالش خوب بشه...
من که نتونستم عکسایی رو که گذاشته بودی رو ببینم، ولی اینقدر قشنگ مینویسی و توصیف میکنی که فهمیدم چقدر مهربون و ماه بودن...
یه دونه ایی به خدا....

ممنونم! اما پدربزرگ من ۲ ساله که فوت کرده...اگه پستای بعدی رو خونده باشی متوجه می شی...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.