عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

اگه...

اگه یه روز تو شرکت کار سرت ریخته باشن و تو خسته و کوفته پشت میزت چرت بزنی و مدیر عامل بیاد بالا سرتو هی یه کار فورس ماژور زوری ازت بخواد (مث پیدا کردن شماره تیلیفن یه کمپانی داغون نفتی از سفارت ژاپون!!!)  چی کار می کنی؟؟

اگه همون موقه ابوشه موبایلشو (شارژ تموم کرده )خاموش کرده باشه و تو جلسه هم نباشه و زنگ بزنی منشیه با ناز بگه: "ای وا خاک به سرم! خبر نداشتم! تبریک می گم ممو جون! چن وخته ازدواج کردین؟"  بعدش تازه بدونی تو شرکتت 2 تا از همکارات که اون یکی شوهر داره و اون یکی هم زن و بچه داره باهم ...دام ..دام...دام..ریم..ریم..ریم..  اعصاب برات می مونه؟؟

اگه در حال زنگیدن به پدرشوهرت تو صف تاکسی خطی وایستاده باشی و یه زنه که معلوم نیس خله؟ چله؟ چیه؟ چترشو وا کرده تو چش تو  و 10 دفه با اون سوزناش زده تو صورتت ، بعدشم وختی بهش بگی :"خانوم چترو جم کن"  جیغ بزنه: پهلوم درد می کنـــــــــــــــــــــــه!"  چه حسی پیدا می کنی؟؟

اگه 3 ساعت از شوهرت خبری نشه و وختی می ری خونه "دونه" خانوم بگه: اون ارکستری که از ش وخ گرفته بودیم بیاد برا جشنمونُ  جمعه ش پرشده و تو باید با بدبختی بگردی یه گروه موسیقی دیگه از دوس و آشناهات پیدا کنی ، دیگه چیزی ازت می مونه؟؟

پی نوشت لوس: از من که چیزی نمونده والا!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
تبادل لینک چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 12:40

سلام دوست عزیز در صورتی که حاضر به تبادل لینک هستی آمادگی خودت را اعلام کنید
http://dvdbazar.blogsky.com

هلیا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 12:40

عجب روزی داشتی من جای تو باشم کلا بقیه روز رو بی خیال میشم میرم می خوابم چون معلوم میشه رو شانس نیستم

سوگلی چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:48

ای بابا چرا همه دست به دست هم داده بودند رو اعصابت لی لی برند...

رو اعصابم طناب زدن!

بهاره.ع چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 13:59

ممو جونم سلام
خوفی؟
دیگه بلا ملایی نبود سرت بیاد؟ یعنی اون همکارات اینقدر تابلو شدند که همه فهمیدند؟!
نگران ارکستر نباش درست میشه... میخوای من شماره ارکستری که عروسی خودم اومدن و بهت بدم؟ البته خواننده شون زنه... کارشونم بد نبود بیا خونمون و فیلم عروسی و ببین اگه دیدی خوشت اومد بگو بیان برات.
مواظب خودت باش دوستم:-*

آره اونا یه چن وختیه تابلوئن خداییش!ملسی جونم! حتمن!

این موری ک س چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 20:28

با این چیزایی که تو گفتی باید صبر ایوب داشته باشی....

شالیزه پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 07:32

من قاط می زنم حسااااااااااااااااااااابی

ولی خانومی مموییه ما صبوره مگه نه؟؟

بووووووووس

قربونت برم من! نه زیاد! صبور نیستم!

نیلوفر پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 11:30 http://www.niloufar700.persianblog.ir

الهی قربونت برم که اینهمه فاجعه رو تهنایی تحمل کردی

تا وختی نیلویی داریم غم نداریم!

آنا مکزیکی شنبه 25 آبان 1387 ساعت 12:28

غصه نخور من هم مثل تو هستم دنبال گروه اکستر البته برای حنابندونم اگر چیز توپی پیدا کردی به من هم خبر بده
چه روزی بوده پدرت در اومده من که با شوشوم حرف میزدم سرش داد میزدم و دعواش هم میکردم
غصه نخور باشه راستی عروسیت کی هست
چرا به من خبر ندادی هاین دوست داری عصبی بشم مثل الان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.