عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

دیشب تو مسجد و اون بچه زرده!

دیشب  یه فقره مموی تک و تهنا وسایلش  رو جم کرد و ساعت 5/10 شب زد بیرون که بره احیاء تو مسجد. سر راه 2 بسته شوکولات  خرید که خیرات دونه بزرگ( مادرجون) از دس رفته ش بکنه. یکی 2 تا چیز رو نِروِش طناب زدن شدید!

اول که خوب مستقر شدم تو جام رو فرش تو مسجد، سجاده م رو پهن کردم تا 2 رکعت نماز بخونم،داشتم دس دس می کردم که حالا بخونم یا نخونم که یه خانومی اومد و گفت: این مهرتو بده به من باهاش نماز بخونم.گفتم: قابل شما رو نداره. مهر رو برد اما مگه نمازش تموم می شد؟ 100 رکعت خوند! در حال رکوع بود که یه پسر بچه پررو و لاغر که دهنش داش می جنبید و نمی دونم چی می خورد دوید و سر راهش با لگد محکم زد به مهر من و پرتش کرد! مهر بیچاره م خورد به دیوارو به 4 قسمت مساوی تقسیم شد. نمی دونم اون خانومه چطوری 100 رکعت بعدی رو خوند؟ اما خودم بلند شدم و مهر داغون شده رو جم کردم و سرهمش کردم.اینقذه دلم سوخید! مهر رو خودم از مشهد آورده بودم! خلاصه بعد چن دیقه پا شدم و شوکولات رو تعارف کردم باز همون بچه زرده با شیکم خودش رو انداخ رو کیسه شوکولاتو یه مش ور داشت! رفتم اونطرفتر تا دیگه این بچه زرده شوکولاتو رو تموم نکنه! اما مگه ول می کرد؟ ملوم نبود مامانش کجاس که بیاد اینو از وسط مسجد جم کنه!

یه خانومه هم  با ابروهای شمشیری و ضایه و موهای رنگ هویج مخ خانوم ق’ل’نبه بغلی رو گذاشته بود تو فرغون و با سرعت 120 کیلومتر در ثانیه داش می بردش و همش هر هر کر کر می کرد! 

عمرن نه تونستم قرآن بخونم نه 2 رکعت نماز! وختی هم که چراغا رو خاموش کردن این ت...م جنه ، بچه زرده ، سر من و چن تا خانوم بغل دستیم  پرش با مانع و بی مانع تمرین می کرد! تا ساعت 3 شب از رو کله من و بقیه تو تاریکی می پرید و پوست دستمو چن بار له کرد! می خواستم موقع رفتنه گیرش بیارم و دم مسجد حالشو بگیرم ، اما مث مورچه زردا تو اون شولوغی و بزن بزن گم شدو ندیدمش!

پ.ن: دیشب یه کم سبک شدم

نظرات 10 + ارسال نظر
کارمند کوچولو چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 10:25 http://edarehyema.blogsky.com

سلام ممو جون... وای چه بامزه! چه بچه زرده بی ادبی بوده

آنا مکزیکی چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 10:42

اوللللللللللللللللل
سلام خوبی جیگر
چه خبرا ما رو هم دعا کردی نفس

هلیا چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 11:41 http://www.shayademrooz.blogfa.com

من جای تو بودم داد سرش می زدم یا می گفتم مادر این بچه کجاست مسجد رو سرش ورداشته خیلی تحملت زیاده بابا

خانوم زیگزاگ چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 21:27 http://Daily.30n.ir

اه! اینقد بدم میاد از بچه های پررویی که مامان و باباشون هیچی بهشون نمیگن... حالم بهم میخورده!

منم مث تو!

ناناز چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 23:12

سلام ممویی دلم برات تنگ شده بودخوبی؟چقدرپسره فضول بوده منم چقدرعصبی میشم ازدست بچه های این مدلی تازه توخیلی صبرت زیادبوده که چیزی بهش نگفتی

دختر ماه اسفند پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 00:43 http://baghcheh.blogsky.com

عجب احیایی داشتی تو... اتفاقن حالا که صاحابش پیداش نبوده باید از خجالتش در میومدی خانومی.........فکـــــــــــ کــــــــن یه همچی بچه ای گیر خودت بیاد :دی

احیا که چه عرض کنم! اعصابمو خوردن اونجا!

مهر بانو پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 11:35

عزیز دلم قبول باشه کلی خندیدم با این پستت :ی
همه جا پس وضعیت ها مشابهه
ایشالا هر چی از خدا میخوای بهت بده گلم

قبونت برم مهر بانو جونم!
برای تو هم همینطور خانومی!

هنگامه پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 15:07 http://rozanehayeman.nikblog.com

خدا رو شکر که سبک شدی عزیزم .

نیلوفر شنبه 6 مهر 1387 ساعت 10:57 http://www.niloufar700.persianblog.ir

الهی بمیرم. میدونم اون موقع چقدر حرص خوردی اما عوضش الان من افسرده رو خندوندی.
من اگه جای تو بودم اون بچه هه رو اینقدر تحمل نمیکردم.
چه تحملی داشتی.
بعدشم از این زن وراجا نگو که حال آدمو به هم میزنن.
از اون یکی ۱۰۰ رکعتیه هم که از اینا بوده که از آب کره میگرفته. وگرنه مسجد پر مهر هست دیگه قرض کردنش چیه.
اما خوشبحالت که گریه کردی. من هر چی چشممو فشار دادم اشک نیومد.
ممو چقدر بده این کامنت دونیت شکلک نداره.
دلم میخواد حالتمو با اونا بهت نشون بدم اما نمیشه.
یه کاریش بکن دیگه. مردم چه گناهی دارن آخه .

خدا نکنه عزیزم!
اون وراجه که مخ همه رو برد! چرا افسردگی خانومی؟؟؟ چی شده مگه؟ باشه ببینم چی کار می تونم بکنم بارت!

نیلوفر شنبه 6 مهر 1387 ساعت 11:00 http://www.niloufar700.persianblog.ir

الهی بمیرم. میدونم اون موقع چقدر حرص خوردی اما عوضش الان من افسرده رو خندوندی.
من اگه جای تو بودم اون بچه هه رو اینقدر تحمل نمیکردم.
چه تحملی داشتی.
بعدشم از این زن وراجا نگو که حال آدمو به هم میزنن.
از اون یکی ۱۰۰ رکعتیه هم که از اینا بوده که از آب کره میگرفته. وگرنه مسجد پر مهر هست دیگه قرض کردنش چیه.
اما خوشبحالت که گریه کردی. من هر چی چشممو فشار دادم اشک نیومد.
ممو چقدر بده این کامنت دونیت شکلک نداره.
دلم میخواد حالتمو با اونا بهت نشون بدم اما نمیشه.
یه کاریش بکن دیگه. مردم چه گناهی دارن آخه .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.