عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

ضرورت انجام تستهای غربالگری

الوعده وفا!!

می خوام در مورد تستهای غربالگری یه ماجرایی رو تعریف کنم که شاید به دردتون بخوره...

دونه خانوم من همیشه مخالف آزمایشات زیاد و به زبان عامیانه سوراخ سوراخ شدنه! چون معتقده بعضی دکترها فقط دوست دارن آزمایش بنویسن و هی آدم رو بفرستن تو این آزمایشگاهها و بچرخونن...و همچنین می گه بعضی از آزمایشها و سونوها لازم نیست...چون ما که باردار بودیم،به جز یکی دو تاش،ازین مسایل نداشتیم!

چند وقت پیش یه مشکلی برای دختر صمیمی ترین دوستش پیش اومد که دونه خانوم بنده رو به کلی متحول کرد و ترسوند!ازون موقع به بعد دکترم هر آزمایشی می نویسه،دونه خودش شخصا بدو بدو دست منو می گیره  و می بره آزمایشگاه تا خیالش راحت بشه که از زیرش در نرفتم!

نمی خوام کسی رو بترسونم یا خدای نکرده منصرفش کنم!اما دانستن بهتر از هرگز نداستن است...

برای خوندن ماجرا رو بقیه ش کلیک کنید...  

 دختر صمیمی ترین دوست مامانم،حدود دو ساله که تو اقدام برای بارداریه،همین 10-11 ماه پیش،بعد از یک سقط دوباره باردار شد.همه چیز اوکی بود تا سه ماهه اول...وقتی برای غربالگری اول رفت ، همه چیز باز اوکی بود و هیچ مشکلی نبود: قلب جنین می زد و همه چیش کامل شده بود!ایشون شوهرشون دکتر داروسازه اما نمی دونم چرا دکتر مناسبی انتخاب نکرد و آزمایشاتی که باید در طول سه ماه اول تا دوم انجام می داد،رو براش ننوشت! دونه هر روز بهم می گفت: وا؟؟دیگه آزمایش واسه چی؟دختر فلانی که اینا رو نرفته! من ازشون پرسیدم... هر چی من می گفتم خوب واجبه و برای همه اجباری،دونه باور نمی کرد و حرف خودش رو می زد...خلاصه این مامان باردار که بعدها فهمید جنینش پسره،در کمال تعجب من سونوی طول دهانه رحم(سرویکس برای جلوگیری از زایمان زودرس در ماههای 5 و 6) و آزمایش قند و سونوی غربالگری سه ماهه دوم رو نرفت! به سه ماهه آخر که رسید باز هم یک سری از آزمایشات رو انجام نداد در کمال ناباوری... باز دونه خانوم اومد به من گفت: تو هی برو خودتو سوراخ سوراخ کن!! سه ماهه اول کافیه...فلانی رو ببین! اما من فقط و فقط به دکترم گوش دادم و بس!حرف اون برام حجت بود و تمام...

یک ماه پیش این خانوم(دختر دوست دونه) بچه ش رو به دنیای آورد و بعد از ویزیت دکتر کودکان دیدن زردی نداره و مرخصش کردن از بیمارستان...اما نوزاد طفلی،بی قراری می کرد و شیر نمی خورد! بعد که بردنش بیمارستان،یه متخصص کودکان دیگه کلی باهاشون دعوا کرد که چرا بچه رو بردین خونه؟کی به شما اجازه داده؟این بچه یکی از رگهای قلبش بسته ست!! خلاصه این مادر و پدر داغون و زار بچه رو گذاشتن بیمارستان و اومدن خونه! حالا ببین اون مادر بدبخت که تازه هم زاییده،چی کشیده!!خلاصه طی کمیسیون پزشکی که تشکیل شد به این نتیجه رسیدن که قلب نوزاد باید بالن زده بشه و هزینه ش هم 60 میلیون تومنه! اینا هنوز تو حیص و بیص (حیث و بیث؟؟) تصمیم گیری بودن که نی نی طفلی فوت می شه. وقتی این خبر بهم رسید،کلی غصه خوردم و گریه کردم...

بعد از اون آزمایش ژنتیک معلوم کرد که این بچه از اول مادرزادی مشکل قلبی داشته و کسی متوجه نشده! اون هم به خاطر عدم انجام تستهای غربالگری ای بوده که برای همه نومادران تو سنین مختلف واجب و الزامیه...

دونه ازون روز به بعد اینقدر چشمش ترسیده که هر دفعه خودش باهام می یاد آزمایشگاه و تا خیالش راحت نشه،دست بردار نیست!

این آزمایشات رو جدی بگیرید و سرسری نگذرید! اگر دکترتون اهمیت نداد،شما ازش بخواید هر چند که باز این تستها چیزی رو قطعی اعلام نمی کنه...درسته در زمان مادرهای ما ازین خبرا نبوده و تکنولوژی برای تشخیص کم بوده و همه نوزادها هم سالم به دنیا می اومدن،اما باید در نظر گرفت که اون زمان از استرس و آلودگی و پارازیت و اشعه های مضر هم خبری نبوده و درصدش خیلی کم بوده...همین سربی که الان تو هوای تهرانه ممکنه باعث سقط جنین بشه! دیدم که می گم...تو آشناهای ما سه نفر از دخترها باردار شدن و هر سه هم با مشکل و سقطهای مکرر،تونستن آخر سر یه جنین سالم به دنیا بیارن...همین سقط جنین ممکنه خیلی تو روحیه آدم تاثیر بگذاره و هر کسی نمی تونه خوب هندلش کنه...

اینها چند تا از تجربه های من در مورد بارداری بود که با تحقیق و شاهدان عینی دستم اومده...بقیه ش رو اگه فرصت شد،براتون می گم...

روز خوش!