عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

گوگول ریدینگ...!!

نمی دونم چرا از دیروز تا حالا که آپ کردم این عطربرنج فلک زده تو این گوگول ریدره بالا نمی آد؟گوگولو که باز می کنم،آپم رو همون پست "احیا قسطی" مونده!انگاری ازون موقع تا حالا آپ نکردم...

یعنی که چی آخه؟یعنی فیدم خراب شده؟هان؟

ای ایهالناس آپامم دیگه پریدن!!

ای بی غذا بمیری گوگول!ای بمیری یاهو که از عید به اینور باز نمی شی...ای خاک تو حلقت بریزن وبگذر که هفته ای 8 روز مٌردی و آمار نمی دی!!ای ای خفه شی اینترنت که همیشه یه جات می لنگه و هی من باید این سیستم و کداتو زرت و زرت چک کنم و جلوی ترکیدگیتو بگیرم...واقعا" که این گوگول ریدینگه!

همین الان نوشت:بدینوسیله بازگشت حاجیه خانم خورشید را از بلاد کفر تبریک می گوییم...باشد که ما را نیز دعا کرده باشند در سرزمین لعو و لعب!

سفری به اعماق کوههای مازندران...

مگه کوهم عمق داره؟؟چه می دونم!

خدمتتون عارضم که ما سه شنبه بعدازظهر،راهی خطه سبز مازندران شدیم...کدوم شهرش؟رویان...

روز اول،من بعد 10 سال تنی به آب دریا زدم و روحم تازه شد!همیشه تا لب دریا می رفتم،اما تا پام می خورد به آب،یه جوری می شدم.این کسیه که بعد 10 سال تنی به آب زده...

بین خودمون بمونه ها! اینقدر ابن ابو تو دریا منو کشوند زیر آب و هی باهام کل کشتی گرفت،که تموم آب ساحلو من خوردم...

واسه بقیه عکسای سفرنامه برین رو ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...

احیا قسطی

ممو در حال عبادت در مسجد...

یه پسر بچه پرروی 7-8 ساله با کله سنگ:اون کتابو بده به من بدم به ننه م!

ممو: برو از اونجا بردار! برا همه گذاشتن!

بچه زرده: نه! ننه من اینو می خواد!

ممو:ای بابا! بیا بگیرش!

5 دیقه بعد:

بچه پررو:ببین این مهرو بده به من! ننه م مهر نداره!

ممو:وا؟بچه جان این مامان تو چرا اینقده آس و پاس اومده مسجد؟پس با خودش چی آورده؟

بچه پررو:مهرو بده دیگه! 

6 دیقه بعد:

بچه زرده:موبایلمو واسم نگه می داری؟

ممو : تو چه زود رفیق شدی!! نه! برو بده مامانت! من چرا نگه دارم؟(ممو تو دلش:عجب گیریه ها!حالا موبایل ننه هه باشه منو  با فرش کف مسجد یکی می کنه!!)

بچه زرده:آخه می خوام برم دشوئی،می افته تو چاه!

ممو:خیلی خوب برو!(حالا تو دلم خدا خدا می کردم ننه هه سر نرسه و منو به دزدی متهم کنه!!)

10 دیقه بعد:

بچه زرده دوان دوان به سمت من می آد:دستت درد نکنه! من دیگه برم...

ممو:آخ! خدا! خوش اومدی...

بچه پررو:ببینم اسم شما چیه؟

ممو:شمسی خانومم! خوشبختم!

بچه پررو:زن من می شی؟؟

تولدک...

۵ شنبه ای،وقتی خسته و کوفته و کشته شده از کلاس اومدم،دیدم به به!! نوش نوش و دونه در تدارک تولد اینجانب هستن و نوش نوش داره الویه درست می کنه و بالطبع دونه هم داره اون پس و پشتا،آرد سوخاری و این چیزا رو با هم قاطی پاطی می کنه!

من که به روی خودم نیاوردم که تولدمه و رفتم گرفتم تخت خوابیدم...بعدش ساعت 8 بلند شدم تا دوش گرفتم و صورتمو سابیدم شد،9! و ابو خان از در وارد شدن با یه جعبه خوشمل!

2- 3 تا مهمونای دیگه مون هم رسیدن و تولد شروع شد! با نوش نوش رقصای کلاسو تمرین کردیم و کلی خندیدیم...حامی هم ازین سکه دوزیا به خودش بست و برامون عربی رقصید ...

خلاصه که این تولدم به خیر گذشت و من یه سال دیگه به عمرم افزوده شد!! دیگه ازین به بعد عمرن بگم چن سالمه!! نپرسید که نمی گم!!فقط بدونین که شهریور ماه منه...همین کافیه!

پینوشت اول:از همه دوس جونای گل و با وفا که اس ام اسی،وبلاگی،فیس بوکی،زنگی و ایمیلی تولدمو تبریک گفتن کمال امتنان رو دارم...شرمنده کردین...

ماه و زلزله نوشت اول: دیشب دونه اینا خونه شون زلزله اومد که البته خودشون حس نکردن!همساده ها گفتن! شما چی؟از سه ماه پیش که قرار بود پریشب دو تا ماه در بیاد،شما دیدین؟ما که هر چی تو پشت بوم چش انداختیم چیزی ندیدیم به جز چن تا کلاغ آشیونه گم کرده و چند تا ابرک آواره...


عکسها در ادامه مطلب...رمزی نمی باشد...

ادامه مطلب ...

Modern talking

مدرن تاکینگ،اسم یه گروه 2 نفره س که معروفترین گروه موسیقی آلمانی پاپ در دهه 80 بودن...توماس آندرس(سمت چپی تو عکس اول) و دییتر بولن(اون یکی) هر دو آلمانی هستن اما بیشتر آهنگهاشون به زبان انگلیسیه و لهجه غلیظ بریتیش دارن...

3 سال اول دهه 80 رو تو اوج بودن و بعد از هم جدا شدن.و دوباره بعد از چن سال که به هم پیوستن،بهترین آلبومها رو خلق کردن...به خاطر ظاهر خیلی ظریف و زیبایی زنونه توماس،همه فکر می کردن که این دو تا هموسکچو*آل هستن اما اینطور نبود!چون هر دو ازدواج کردن و بچه دار شدن...

آهنگاشون پاپ خالص و آرومیه که آرامش بخشه و ته صدای نازک و گرم توماس و دییتر واقعا" یه چیزیه که همه خواننده ها ندارن!من هیچ آهنگی رو به اندازه برادر لوئی دوس ندارم...هنوز مدرسه نمی رفتم که شوی این دو تا تو نوار ویدیویی چند سال بود که اومده بود و هر دوشون گیتار به دست با یه تیپ تقریبا" پانک سبٌک،توی پس زمینه سفید می خوندن و می رقصیدن...خیلی دوسشون داشتم...دو تا از بهترین آهنگها و خاطره انگیزترنشون رو اون پایین آپلود کردم...دانلود کردین،یادی هم از من بکنید...

                   

                                          










                                              

You are my heart

                                                              

Brother Louie

زاده می شویم...

اول بگم که فردا تولدمه! و بنده یه سال دیگه به سند و سالم افزوده شد! فردا پست ویژه نداریم به این مناسبت!!چون می خوام آهنگای مورد علاقه مو آپلود کنم!

ایشالا شنبه ،یکشنبه یه پست ویژه می زارم...چون باید تولد بگیرم که عکس مکس بزارم...

تبریک یادتون نره ها!گفتم یه روز جلوتر بگم که نگین نگفتی!! خوب چیه؟پررو ام دیگه!!شهریوریا اینجورین!یه نموره طلب دارن از دنیای مجازی...

نقش عشق

مکان: سریه!! اینجا نمی تونم بگم چون می گیرن می برنم!

زمان:شنبه ساعت 6 بعداز ظهر...

مدیر دوبلاژ از تو باکس(استودیو ضبط): خانوم مموپور...

ممو در حال چرت زدن:(ولش کن! با من نیست...)

دوست ممو،ماهی خانوم:با تو بود؟
ممو:نمی دونم! نه!

مدیرو:ای وای! خانوم مموپور!کجا در رفتی؟

ممو:انگاری منو می گه!

ماهی:آره بابا! پاشو برو تو!! شاید آفیش شدی!!

ممو:نه بابا! من تازه اولین جلسه مه...

مدیرو:مموپور دیگه نیا تو!!

مموی نیم خیز شده و سرک کشیده تو استودیو:با من بودین؟

مدیرو:پس با عمه م بودم؟هرکیو صدا می کنم خودشو پرت می کنه تو!!تو دیگه کی هستی!!چقدر دس دس می کنی!!

ممو:وای!! ببخشید...

مدیرو:بدو تو باکس و متنو بخون!

ممو:کی ؟ من؟آمادگی ندارم که!
ماهی:خاک تو گورت ممو!!برو دیگه!

ممو:جای کی باید بگم؟

مدیرو:جای راویییییییییییییییییی!!ای خدا!

ممو:

ماهی:ای ول! خدا شانس بده!

ممو:

عقش نوشت:بالاخره گفتم!واسه همین تو تقویمم نوشتمش تا این نقش واسه همیشه تو تاریخ زندگی من حک بشه...اون روز برام خاطره انگیزه ...خیلی زیاد....نمی دونین چه حال خوبیه اگه آدم زودتر از موعد مقرر به کاری که عاشقشه فراخونده بشه...