-
کم توقع باش!
چهارشنبه 2 مرداد 1392 11:08
همیشه به خودم و اطرافیانم می گم: کم توقع باش!انتظار نداشته باش که هر کاری تو برای کسی کردی،اون هم برای تو عینش رو انجام بده...چون آدمها متفاوتن! ممکنه کاری که تو برای کسی کردی،انقدر تو چشمش بزرگ نباشه که بخواد جبران کنه... اما خوب...بعضی وقتا ممکنه حس کنی انرژی بیش از لیاقت اون شخص گذاشتی و اونوقت طرفت به جای...
-
ضرورت انجام تستهای غربالگری
سهشنبه 1 مرداد 1392 11:04
الوعده وفا!! می خوام در مورد تستهای غربالگری یه ماجرایی رو تعریف کنم که شاید به دردتون بخوره... دونه خانوم من همیشه مخالف آزمایشات زیاد و به زبان عامیانه سوراخ سوراخ شدنه! چون معتقده بعضی دکترها فقط دوست دارن آزمایش بنویسن و هی آدم رو بفرستن تو این آزمایشگاهها و بچرخونن...و همچنین می گه بعضی از آزمایشها و سونوها لازم...
-
کامنت یک خواننده
دوشنبه 31 تیر 1392 08:36
دیروز از یکی از دوستان عزیز به نام ماهگل این پیغام رو گرفتم: سطر به سطر نوشته هات رو چند باره و چند باره می خونم از حس خوب زندگی سرشار میشم ... برای منی که بارداری و مادر شدن رو زیاد دوست ندارم این نوشته ها دگرگونم می کنه به قدری حس لذت تو نوشته هات خوابیده که می ترسم کار دست خودم بدم ! امیدوارم تک تک این حس های شیرین...
-
سنگینم اما...
یکشنبه 30 تیر 1392 08:27
چقدر دلم می خواهد این روزها را در مشتم بگیرم تا نگذرند! چقدر دلم می خواهد حس این روزها را هر ثانیه بنویسم و بنویسم... با اینکه هر روز سنگینتر می شوم و نفسم تنگتر،باز نمی خواهم که تو را دو دستی به این دنیا تقدیم کنم... گویی مالک همیشگی تو منم و 9 ماهی که زحمت کشیده ام را با تعصبی شدید،می خواهم و نمی خواهم که تمام شوند....
-
آن مرد از پیچ کوچه آمد...
شنبه 29 تیر 1392 08:25
هر روز بعدازظهر که پیچ کوچه خانه مان را به سمت راست می پیچم،می بینمش! لبخندی به پهنای آسمان به لب دارد و با تی شرت و شلوار گشادی که مناسب سن او نیست،جلو درب خانه اش نشسته.موهای مجعدش به هم گوریده و رنگش چیزی میان کرم و زرد است... مرد در آستانه 50 سالگی ست اما گویی خودش را در روزهای عطش 30 سالگی گم کرده است...گویی زمان...
-
معرفی کتاب(سقوط یک فرشته)
پنجشنبه 27 تیر 1392 08:25
امروز تصمیم گرفتم یک کتاب خارجی بهتون معرفی کنم که واقعا شاهکاره و حیفه کسی که رمانخون یا کتابخونه،این رو نخونده باشه یا ازش بگذره.مطمئنم پشیمون نمی شید.به جرات می تونم بگم یکی ازون کتابهاییه که پیش از مرگ باید خوند...من دبیرستانی بودم که خوندمش و چقدر حس خوبی داشتم! نام:سقوط یک فرشته اثر و شاهکار: هنری وود مترجم:شیده...
-
به خودتان بیایید...
چهارشنبه 26 تیر 1392 11:27
ای بابا!! چرا هیچ کس نمی نویسه؟ روزه گرفتین از حال رفتین؟ هاین؟ از وقتی این گوگول ریدر ترکیده،باید حدس بزنی کدوم یکی از لینکیهات آپ کردن!نمی دونم والا! هر کدومشونم که باز می کنی،می بینی،پوکیدن! یه 4 خط می نویسن و در می رن...فقط جهت انجام وظیفه یا شایدم راحتی وجدان! "به خودتان بیایید!!" فردا با پست معرفی یک...
-
مهمونی افطاری
سهشنبه 25 تیر 1392 08:25
تا حالا مهمونی افطاری انقدر بهم نچسبیده بود! تا گفتن افطاری دعوتین باغ لواسون! عزا گرفتم که چطوری تو اون جمعیت بلولم! غرغر کردم: من نمی تونم...پا درد می گیرم...نفسم قطع می شه...دونه گفت: تو شامتو خوردی،برو رو تخت زیر کولر بخواب!عذرت موجهه. تو راه رسیدن،همه ش تو گوش ابو خوندم که زودتر بقیه راه بیفتیم سمت خونه... خلاصه...
-
از آسمان
یکشنبه 23 تیر 1392 08:25
جوجه برنج نازنینم... تو امروز کامل می شوی،می توانی چشمانت را باز و بسته کنی،بخندی و بخوابی و بعد بیدار شوی. صبحها تو مرا از خواب ناز بیدار می کنی و نیم روز که می شود،دوباره خواب تو را در خود فرو می کشد. بعدازظهرها دست و پا می زنی و شبها دوباره همراه من به خواب فرو می روی. حال تو یک انسان کاملی و اگر امروز به دنیا...
-
ته چین آلبالو پلو
یکشنبه 23 تیر 1392 08:25
این غذا رو جمعه درست کردم!فکر نمی کردم اینقدر خوشمزه و عالی بشه... این لینک که مطبخ رویا باشه دستورش رو به من داد. یک بار که بپزید، مشتریش می شید.البته من از مربای آلبالو استفاده نکردم و از همون شهدی که از پختن آلبالوها درست شد،تو پلو ریختم.مزه ش که عالی بود. هم مجلسیه هم خوشمزه... روزه دارا کلیک نکنن لطفا! این اولین...
-
نوسترا داموس!
شنبه 22 تیر 1392 09:11
فری پسر دار: وای افی جون!نٍدی کجاست پس؟چرا نیومد؟ افی جون:حالش بد بود..ویار داشت نیومد! فری پسردار:به سلامتی!پس ندی هم بارداره... افی جون: آره ایشالا...دو ماهشه... فری پسردار: پس ندی هم مثل من حتما پسر می زاد! (آخه یکی نیست بگه شما مامایی؟دکتری؟جنین شناسی؟رویان بینی؟نوسترا داموسی؟پیشگویی؟چی هستی؟) ممو نی نی دار: آخ...
-
معرفی کتاب(به وقت بهشت)
پنجشنبه 20 تیر 1392 08:20
نام:به وقت بهشت نویسنده: نرگس جورابچیان ناشر: آموت برای خلاصه داستان روی بقیه ش کلیک کنید "ترلان" قهرمان اصلی به وقت بهشت و راوی این کتاب در شرکتی به عنوان مترجم مشغول به کار است و در یک اتفاق سنتی به نام خاستگاری با همسر آینده اش باران آشنا می شود و با هم ازدواج کرده و زندگی عاشقانه ای را آغاز می کنند . از...
-
پی.اس
چهارشنبه 19 تیر 1392 09:25
می بینین؟اومدم دیروز پست غذا بزارم،این نت شرکتمون ترکید! یعنی هر کاری کردم نتونستم وارد بلاگ اسکای بشم!اون گزینه اتوماتیک رو هم انتخاب کرده بودم ،اما آپ نشد! خلاصه اینکه پست غذا می مونه واسه هفته بعد. یه سری حرفه که می خوام تو پینوشتا بهتون بگم... پینوشت 1: جدیدا" تیپ گوریلی مد شده! این خواننده هایی که خیلی مرض...
-
روتین زندگی یک زن باردار...
دوشنبه 17 تیر 1392 09:57
سکانس یک: صبح زود که از خواب بلند می شود و تن قفل شده اش را از آن بالش لوبیایی بیرون می کشد،ذهنش هنوز مملو از فکرهای شب قبل است.مواظب است که طاق باز بلند نشود تا مبادا جنینش در شکمش آسیبی ببیند. دست و صورتش را می شوید و بعد به آشپزخانه می رود تا شیر گرم کند و با نان تست و پنیر و گردو به دهان بگذارد. برای همسرش چای دم...
-
شهزاده ای زرین کمر!!
یکشنبه 16 تیر 1392 08:29
دیشب به خواب وقت سحر... شهزاده ای زرین کمر... می رفت و آتش به دلم... می زد نگاهش... ... دخترکم زیاد به این شعر دل نسپار و جدیش نگیر! که این شعر مصداق خوبی برای عاشق شدن نیست! چون عاشق شدن یک چیز است و تحمل مسایل پشت پرده اش یک چیز دیگر! بدان که همین شهزاده زرین کمری که با اسب سفید یا همان سانتافه یا هر چیز دیگری که به...
-
دخالت!
شنبه 15 تیر 1392 08:51
نمی دونم این خاصیت ایرانیهاست یا فقط بعضیها اینجورین؟ جالبه وقتی ازشون نظر نخواستی،نظر می دن! از طرز راه رفتن آدم گرفته تا ازدواج و بچه دار شدن و اسم گذاشتن! من خودم هیچوقت تا ازم نخواستن که در موردی اظهارنظر کنم،لب باز نمی کنم! اما تعجبمه که بعضیها خیلی راحت به خودشون اجازه می دن،در مورد این و اون نظر بدن بدون اینکه...
-
وسواس+پینوشت برای کتاب دوستان!
چهارشنبه 12 تیر 1392 09:00
ای خدا!! بیا و این وسواس آشپزخونه تمیز کردنو از من بگیر! یعنی مدام یه دستمال دستمه و دارم رو ام.دی.اف ها و گاز و کف آشپزخونه رو تمیز می کنم... یه دونه آشغال بیفته ،اگه نصفه شبم باشه با طی می افتم به جونش!یه ذره خاک رو نمی تونم تحمل کنم...با این سنگینی مدام دارم گردگیری می کنم. خلاصه اینکه بساطی دارم من با این بارداری...
-
سبز و لیمویی
سهشنبه 11 تیر 1392 09:30
عزیزکم... من هرگز و هرگز این روزهای طولانی و گرم انتظار با طعم تابستان را از یاد نمی برم... روزهایی که به رنگ سبز و لیمویی ست و شاید هر بار که باز می گردم و می خوانمشان،از شادی لبریز شوم... شاید دیگر نتوانم به عشق این روزها که جور دیگری ست و با تمام عشقها متفاوت است،برسم و از شوق بخندم. دونفره هایی که شاید دیگر هرگز...
-
پایان خوش بهتر از یک خوشی بی پایان!
دوشنبه 10 تیر 1392 09:13
شعر دو کاج کتاب فارسی دبستان یادتون هست؟ همونی که دو تا کاج بودن کنار سیم پیام و دوست بودن .بعد طوفان می یاد و یکیشون می شکنه و می افته روی اون یکی... کاج شکسته به دوستش التماس می کنه: تا وقتی دوباره ریشه هام تو خاک جا بگیره،تو منو تحمل کن!اما کاج سالم با تندی می گه:به من ربطی نداره و گوش نمی ده...بعد کاج شکسته روی...
-
تو را می بینم...
یکشنبه 9 تیر 1392 08:52
تو را می بینم که بر کتفم آرمیده ای و دو لپ آویزانت روی شانه هایم افتاده... لبهایت کوچک و نرم و صورتی ست مثل شکوفه های گیلاس... شاید به خاطر بی خوابی شب قبلم و شیونهای شب قبلت،اندکی خسته و عصبانی باشم. اما باز هم به همان حسی که تو در من بر می انگیزی،راضیم. همان حسی که ناباورانه،امروز،فهمیدمش...
-
طرز ساختن گوگل ریدر جدید!
شنبه 8 تیر 1392 13:15
به سلامتی گوگول ریدینگ همه داره می ترکه! اگه می خواین مثل بلاگ چرخان خودتون یه دونه گوگل ریدر واسه وبلاگتون بسازید، این لینک رو حتما بخونید... طرز ساختن گوگل ریدر جدیده! این دوستمون زحمت کشیده و حسابی دقیق توضیح داده...
-
غربالگریهای آبکشی!
شنبه 8 تیر 1392 08:27
دکتر زنان حساس داشتن هم خوبه هم دردسرساز! خوبه از جهت اینکه همه چیت رو چک می کنه،مسوولیت پذیره،تا می گی آخ!می دوئه و می بندتت به سونو!مدام باید بهش گزارش بدی از وضعیتت...بی احتیاطی نمی کنه و هر آزمایش فرعی ای هم که باشه،بهت می ده بری انجام بدی تا هم خیال خودت راحت بشه،هم خیال خودش... دردسر ساز بودنش به خاطر سوراخ...
-
وبلاگ برتر!
پنجشنبه 6 تیر 1392 12:25
مااااااااااااا! باورم نمی شه امسال هم جز وبلاگهای برتر بشم و رتبه بیارم... یعنی با این وضعیت کامنتدونی بستن و بر خلاف میل همه حرف زدن و جیغ جیغ کردنم!! بازم دوستان به من رای دادن...یعنی این سومین سالیه که وبلاگ برتر می شم...اما خوب سال اول و دوم جز 15 تای اول بودم...(دست زیاد شده مادر!! ) بدینوسیله عاشق تک تک اوناییم...
-
هیچ کس!
چهارشنبه 5 تیر 1392 09:14
می دانم حساس شده ام... آخر دیروز به خاطر آنکه آن پیرمرد خودخواه تو را نادیده گرفت،به راحتی شکستم و های های گریه کردم... اما هیچ کس نمی داند! هیچ کس جز من و تو و خدا... تو هم آمدی،به هیچ کس چیزی نگو!
-
فلافل
سهشنبه 4 تیر 1392 08:35
امروز براتون طرز تهیه فلافل رو می ذارم.حس آشپزی رو حال می کنین؟دوباره برگشته! غذایی که خیلی دوست دارم... مواد اولیه ش هم نخود پخته و پودر سوخاری و تخم مرغ و پیازه.ادویه ش هم زردچوبه.باید خیلی دقت کنید که خوب مخلوط بشه (نهایتا با غذاساز مخلوط کنید)تا موقع سرخ کردن از هم وا نره.البته من بیشتر اندازه ها رو چشمی میریزم....
-
سرهمی کوچک سایز صفر!
یکشنبه 2 تیر 1392 08:35
موجود 30 سانتی ام!می دانم که در این گرما هلاک می شوی وقتی به سر کار می روم و باز می گردم... می دانم که بعضی وقتها بی ملاحظه در خانه می دوم تا تلفن را بردارم اما چه کنم که برخی اوقات یادم می رود تو هستی! اتاقت؟با عرض شرمندگی هنوز هیچ کاری نکرده ام! هیچ! پدربزرگت به ویلای شمال تاخته و حالا حالاها قصد بازگشت ندارد! خلاصه...
-
جدایی...
شنبه 1 تیر 1392 08:30
همیشه همینطوره! وقتی به یه چیزی عادت می کنی و قرار باشه ازش دل بکنی،بیشتر از قبل بهش می چسبی و ول کن نیستی... وقتی مدت زیادی باشه که باهاش بودی و چند ساعت از زندگیت بهش گره خورده باشه،دل کندن هر روز سخت و سختتر می شه.مخصوصا اگه بدونی،یه مدت معینی وقت داری تا ببری و بری و دیگه چیزی به پایانش نمونده!هر چند که همین چند...
-
Safe Haven
پنجشنبه 30 خرداد 1392 08:30
فیلم لنگرگاه امن ،ساخته لیس هالشتخوم ،محصول سال 2013 آمریکاست که بر اساس رمانی به همین نام از نیکلاس اسپارکس معروف،ساخته شده. جولین هو و جاش دامل و کبی اسمالدرز ،3 بازیگر اصلی این فیلم هستند. بازی جولین در نقش کیتی که یکبار نامزد جایزه اسکار شده،بسیار زیبا و بینظیره و جاش دامل هم در نقش الکس بسیار خوب درخشیده. داستان...
-
مرگ پنجره
چهارشنبه 29 خرداد 1392 08:30
فهیمه جان! در بهت و ناباوری دست و پا می زنم...به دنبال موضوع پست امروزم بودم که در ناگهان آبی ،سیاه شدم... باورم نمی شود! یعنی تو رفته ای؟ یعنی پنجره ات را به این زودی بستی و رفتی؟تو قرار بود،به خوشبختی بازگردی بعد از آن دوره طولانی بیماری...ای کاش با اتوبوس به خوشبختی ات باز می گشتی... هرگز روزی را که دانش آموز بودم...
-
سیسمونی...
سهشنبه 28 خرداد 1392 10:18
سرمایی خورده ایم در حد لالیگا! آخه چله تابستون کی سرما می خوره؟ممو!! دیروز دراز به دراز پای لپ تاپ خوابیده بودیم و دونه جانمان سوپ می پخت و خانه مان را جمع و جور می کرد.چون 5 شنبه مهمان داریم.آن هم از نوع جدید و دوست... امروز کمی بهتریم خدارو شکر... دیروز داشتم تو اون حال وبلاگ شیده رو می خوندم!دیدم به به!من چقدر...