۱ سال گذشت...

چطورین جیگر طلاها؟؟ 

می دونین امروز چه روزیه؟هرچی که هس روز بزرگیه! 

امرزو هم وبلاگ من ۱ ساله می شه و هم سالگرد عقد من و ابوئه!سالگرد یکی شدنمون!سالگرد روزی که دیگه ازینکه دسشو تو خیابون بگیرم یا ببوسمش ،خجالت نکشم!و سالگرد خیلی چیزای دیگه... که جزو اسرارن!! چیه؟؟خوب دوس ندارم بگم چی!!   دلیل وبلاگ جدید زدن من تو این تاریخ یعنی ۱۷ مرداد همین موضوع بوده!عشق ما ۲ ساله شد؟۳ ساله شد؟...هر چن سال که شد،مهم نیس!مهم باهم بودنمونه!Kiss

 با مرور خاطره ها،یه نوستالژی شیرین می آد سراغم!

 

بهتون برنخوره هااااااا! همه دوستای لیستمو دوس می دارمخواننده های سایلنتمو بیشتر دوس .......نمی دارم!شیطان 

اینم عکس کیک مُثله شده ای که به مناسبت ۱ سالگی وبلاگم دیشب ساعت ۱۱ پختم و طبق معمول دونه خانوم(مامانم) که همیشه تو کارای من سرک می کشه،زد داغونش کرد و تیکه تیکه شد!  

به هر حال ۱ سال گذش... به همین سادگی ...به همین عشقولانگی....و به همین خوشمزگی...

 

   

همین الان نوشت:ابو همین الان بهم زنگ زد و روز عقدمونو تبریک گف!چه با ملاحظه شده این ابویی خان من!!For You

عاشق...

می دونین چیه؟من دیشب در عرض ۲ دقیقه عاشق شدم! عاشق اون نگاه مست و خمارش وختی که داش حکم تن*فیذ و ازون بابای چُلاقش می گرف! connie_mama.gif

باباهه رو دیدین؟نیشش تا بناگوش باز بود!!دندون مصنوعیهای ساخت ان*گلیسش مث اسب ریخته بود بیرون و ازش خون می چکید!! 

اینقذه دلم خنک شد که دس باباهه رو بوس نکرد و گف:ببخشید آقا بزرگ!من سرما خوردم!ممکنه بوسه من بوسه آنفولانزای خوکی باشه!...آخ!ای کاش اون بوسه رو دستای من می نشست... 

ای جون!قدو بالای عشق منو دیدین؟اندازه شاه لی لی پوت بود تو سریال ماجراهای گالیور!! 

هیچ کس نمی تونه بفهمه که من دیشب چه حالی داشتم وختی که داش دکمه کُت طوسیشو که شبیه گونی برنج بودو می بست!دلم ضعف رف به خدا!   

آخ که قربون اون ریشای تُنُکش برم من!سیخ سیخ زده بود بیرون و نکرده بود یه ذره تمیزش کنه!می دونم که وخ نداشته!می دونم که سرش تو آخور س*پ*اه بوده!می دونم!عیبی نداره!من همینجوریم خیلی می خوامش!! 

دیدین وختی می خندید کاسه کوزه هاش می رف تو هم؟عزززززززززززیزم!

ای وای بدبخت شدم!ای هوار!!تُرشیدم!girl_cray.gifدیگه هیش کی جز اون تو قلب من نمی شینه!خاک بر سرم شد!! 

آهای!ملـــــــــــــــــــت!بیاین منو بگیرین!من ها*له نو*رو می خوام!می خوام با نورش چراغ خوابمو روشن کنم!شبام بی ستاره شده!به دادم برسید!دیگه خواب و خوراک ندارم!swoon2.gifخونه ش کجاس؟می خوام شبا برم زیر پنجره ش 

 آلت موسیقی(گیتار)شیطانبنوازم و اشک بریزم!می خوام براش شعرای سوزناک بند تُمبونی یاشار قُلیو بخونم....  

خدا حالا با این قلب خسه و شکسه عاشق من چه کنم؟

موسیقی

این پست بی حیاییه! اگه دوس دارین بخونین گناهش گردن خودتون! اگرم خیلی خیلی دوس دارین بخونینش که باید ۵ تا نماز شب+۶ تا نماز وحشت بخونین ،تو رکعت دوم و سومم سوره بقره + آیه ۸  سوره توبه رو بیارین تا کفه گناهاتون سنگین تر ازینی که هس، نشه!  

ممو: بیابرو این تابستونیه یه چیزی یاد بگیر دختر! عاطل و باطل چی کار می کنی تو خونه؟ 

نینا(دختر خاله م):چی کار کنم؟از صب تا شب می رم کار می کنم! 

ممو:خوب برو شنا یاد بگیر! کار که نشد تفریح و هنر! 

نینا: مثلن کجا برم؟یه بار شنا رفتم قارچ گذاشتم،اونوخ واسه خنک کردنم مدام سشوار تو برق بود باد سرد! ،داغون شدم! 

ممو:خوب برو موسیقی یاد بگیر!اُرگی ،گیتاری... 

نینا:آخه آلت شو ندارم ممو جون! 

 

بعدن نوشت:آخه بابا این چه وضعشه؟؟چرا همه تون پستاتونو خصوصی می کنین؟بابا من آلزایمر مُزمن دارم!یادم می ره پسوورداتونو!! ونوسی جان!ببخشید!! من شکر خوردم ،بیا دوباره پسوورد بده!!خوب؟؟

ارثیه

بهش می گن:یا خونه رو یا مغازه رو تخلیه کن!الان 2 ساله حاجی فوت کرده!خانوم جون بهش نیاز داره! اجاره نشینه!بچه دانشگاه آزادی داره!تو که یه دسبند می خری 2 میلیون تومن،اونقدا م بدبخت نیستی!

پوزخند می زنه و می گه:بشینین تا بیاد!گذاشتن براتون! 

می گن:۲۰ ساله همه رو علاف خودت کردی ،پرروگری هم می کنی؟  

۲ دقیقه بعد...

همه می بینن یه چیزی تالاپی افتاد کف اتاق و صدای مغز داد! بعله! طرف باز دندوناش کلید شده و نفسش بالا نمی آد(حالا داره زیرچشی همه رو می پادا!! خنده ش هم می گیره اما زود قورتش می ده).همه تو سر زنون با شیکم خودشونو می ندازن روش:

شونه هاشو می مالن،آب قند تو حلقش می کنن تا یه دفه مث این غرق شده ها که بهشون تنفس مصنوعی می دن و آب از تو گلوشون می زنه بیرون،سٌرفه کنه و نفس خفه شده ش بیا بالا! 

بعدشم مگه کسی دیگه جرات داره حرفی بزنه؟تازه بقیه بین خودشون ،ده،بیس،سی،چهل می کنن ببینن کی بود که آخرین جمله رو گٌف و برن یقه شو بچسبن که باعث و بانی غش و ضعف (مفت خور خان) اون بوده! 

اضافه نوشت:شیطونه می گه برم یه قفل گٌنده بخرم،صاف بزنم رو در مغازه ش و صٌب که اومد کرکره رو بده بالا ،دوباره کٌپ کنه و چپه شه رو زمین و صدا مغز بده هاااااا!شیطان

رًختا رو بکًنین...بهشت در یک قدمی ست

فوق العاده! روزنامه! فوق العاده ! بلیط سفر به جزایر هنولولو  و قناری و گنجیشک و خر و سوسمار!!

بشتابید! بشتابید!سفر با بالاترین امکانات هوایی! با بهترین و نرمترین صندلی ها! با بهترین نوشیدنی ها در حد بلک اند وایت!با بهترین بغل دستیها و همنشینان در حد شکیرا و هیلاری کلینتون! و پزشکان حاذقی در حد جک شٍفٍرد در سریال lost!

سفر با طیاره های (هواپیماهای) توپولف روسی   I  ran! (با آگاهی فاصله بین آی و رن رو رعایت کردم)!

می ترسین؟وا؟چه حرفا؟اتفاقن باید برین اون نوک نوک هواپیما بشینین که وختی در بهشتو باز کردن، نزدیک در باشین که زودتر از همه پیاده شین تو حیاط! 

نه بابا! اینا همه شایعه س!اٍ!! دارم می گم نه!چرا نفوس بد می زنین؟ باز اومدین و نسازین هااا!!

اون جنازه هایی که تو تلویزیون وطن عزیزتر از جونمون نشون داد ،همه ماکت بود!اون نواره که مال جعبه سیاه طیاره بود و تو اخبار موثق(!!) نشون داد م مال خونه دونه بزرگ (ننه جونم) من بود که دایی بزرگم وختی بچه بود از تو  ضبط بیرون کشیده بود! 

وختی رو صندلی نشستین و کمربندو بستین ،فقط کافیه یه نفس عمیق بکشین و اشهدتونو زیر لب زمزمه کنین! فکر بعدشم نکنین!شهیدان زنده اند،ا...اکبر!

رختا تونو بکنین، با طیاره های ایرونی ،بهشت در یک قدمی ست....  

می دونین چیه؟نههههه! نمی دونین!اینا همه از مزایای تشعشعات ها*له نور*ه دیگه!  

پینوشت:خوب چیه؟؟تابستونه،دوس دارم هر روز آپ کنم!

مرد زن نما!!

همیشه دو به هم زن بوده حالا هم هس!  

نه اینکه فک کنین لنگش دراز شده و به همون اندازه هم به عقلش اضافه شده! نه!به نظر من هرچی لنگش درازتر شده عقلشم مث پارچه چلواری که می ندازی تو ماشین رخشویی،آب رفته! 

دخالت تو همه چیو می تونم تحمل کنم! الی دخالت یه آقاپسر ۲۲ ساله رو تو امور زنونه ای که مربوط به مادرش و دونه من می شه و بسیار بسیار زنونه س! 

یکی نیس بهش بگه:  

بچه جان می شه بشینی کشکتو بسابی و به امور زنونه مادرت دخالت نکنی؟به تو چه مربوط که پا میشی باهاش میری جلسه فامیل واسه تقسیم ارث!به تو چه که کی مادرتو دعوت می کنه مهمونی،کی دعوت نمی کنه!به تو چه که کی واسه عروسی، کارت دعوت برای مامانت فرستاده یا نفرستاده!  

به تو چه مربوطه که از ؛مًسود سه کله؛ طرفداری می کنی؟تو می دونی اون چی کار کرده؟می دونی پشت سر همه حرف می زنه؟پشت سر تو هم گفته؟یادت نیس با دونه بزرگ چی کار کرد؟

مساله دیگه ای نبود که تو توش دخالت کنی؟ 

یادته دبیرستانی بودی و سیبیلات از بناگوشت در رفته بود،هر روزبه یه بهانه مث بُزCapricorn، مامانتو می زاشتی تو ساک و می بردی مدرسه: 

(با لهجه یه بچه دماغو بخونین): 

مامان! علی لگد زد تو چونه م!

ننه!تقی بهم گف:یابو! 

موره!نقی بهم گف:زٌلفعلی! 

.... 

حالا واسه ما شدی شاخ؟شدی مادر شناس؟شدی بنیاد امور بیماریهای خاص؟شدی خاله زنک؟شدی آتیش بیاره معرکه؟ 

خوبه حالا همه چیو از هم پاشوندی؟خوبه حالا دیگه هیش کی با هیش کی رفت و آمد نمی کنه؟خوبه خواهری بیچاره ت تنها مونده و کسی نیس باهاش بره بیرون و هرهر کرکر کنن؟girl_cray.gifخوبه حالا عید به عید قوقو جوجو!ساعت ۹ شب که شد مث مرغ می رین جا؟هاین؟ 

خوبه الان روزای تعطیلو گٌ...گیجه می گیرین که چی کار کنین؟ Begging

هرچی باشه تو فامیل همونایی دیگه!اون فامیلتون که آخرشه!هر روز ۳ ساعت تو حمومه و مهمونی که می خواد بیاد،با ریشای تٌنٌک و یکی در میون و کت اتو نشده یه ور آویزون ،می آد! 

آخر همه که میزو چیدن و دارن شام می خورن، پاشو می زاره وسط میز شام می گه:یا الله!ما اومدیم!  

تو هم که نوبری!تو هر جشنی بهت می گن بیا برقص،۱۰ جور ادا اصول از خودت در می آری!و آخرشم نمی آی!ببینم تو دختری یا پسر؟

بیشتر ازین از شماها نباید توقع داش!کله تون پوکه دیگه!پوک!!!Ruminate

روانی...

 یه روز سرد و برفی تو بهمن ماه:

 

؛اون؛در حالیکه افتاده رو پاهای یاشارقٌلی و داره زار می زنه: نرو! ازت خواهش می کنم کاتش نکن! 

یاشارقٌلی که تازه صورتشو هفت تیغه کرده و بوی اُدکُلُن جیونجیش اتاقو برداشته ،با یه نگاه سخت و سنگی روی تخت، صاف و عصاقورت داده نشسته و می گه:نمی شه! 

اون در حالیکه اشکاش چک چک می ریزه کف فرش کرم رنگ اتاق دوباره التماس می کنه:هرچی تو بگی!هرچی تو بخوای!

یاشارقٌلی با یه لبخند کج گوشه لب ،می گه:من تو رو نمی خوام! 

اون از رو زمین بلند می شه،شال ساده سفیدشو برمی داره و می ره طرف در و می گه:پس خداحافظ! دوستی خوبی بود!

یاشارقٌلی روشو می کنه طرف پنجره و می گه:به سلامت!... 

 

2 ماه بعد یه روز بارونی تو فروردین : 

 

اون:تق تق! درو وا کن! 

یاشارقٌلی:کیه؟باز که تویی!! برو ! الان دکتر(دکتر باباشه) می آد!خوب نیس تو رو اینجا ببینه! 

اون:به دکتر می گم!اون منو عین دخترش دوس داره! 

حالا یاشارقٌلی درو باز کرده و واستاده جولوی در:خیلی خوب بیا تو!بیا تو ببینم چی می گی! 

اون همونجا جولوی در تو بارون روی پاهای یاشار قلی می اُفته و زار می زنه: تمومش نکن! من می میرم! 

  

2 سال بعد،بعد از یه پارتی آنچنانی و باحال :

   

اون با یه سیگار مارک ؛مُور؛ لای انگشتای کشیده و بُرُنزه ش:دس از سرم بردار!برو گم شو! می شه؟ 

یاشارقلی:به همین راحتی؟ الان 4 ساله!یعنی می خوای بگی که دیگه منو نمی خوای؟ 

اون:نه! یا بیا بگیر یا ولم کن!می خوام برم پیش یه روانکاو که متقاعدم کنه بیخیالت بشم! 

یاشارقلی:بی خیال من؟؟...اون یارو کی بود امشب تو مهمونی باهات تیک می زد؟ 

اون:مگه تو شوهرمی؟به تو چه؟؟ 

یاشارقُلی دماغشو فین فین می کشه بالا از گریه. 

اون:مرد گُنده!خاک بر سرت که گریه می کنی! 

یاشار قُلی هق هق...یاشار قُلی درد...یاشار قُلی مرض...یاشار قُلی یاتاقان!! 

  

نباید پینوشت می ذاشتم که باز گذاشتم:این ماجرای یکیه و روی روش زندگی من تاثیر گذاش اما نه اونقدر!نمی گم کیه،فقط بدونین خودم نیستم و فک و فامیلامم نیستن!قضاوت و نتیجه گیریش هم با خودتون! 

                                  

خاطره می شود...

به همین سادگی... 

به همین خوشمزگی...      

شاکیم شدید...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خوب و عزیزی...

خوب و عزیزی ایران زیبا                   پاینده باشی ای خانه ما 

من دوست هستم با شهرهایت       با کوه و دشتت،با نهرهایت  

خورشید زیبا یک بار دیگر                تابیده از تو، ال... اکبر 

در هرکجایت خون شهیدان              پیوسته جاری ست،ای خاک ایران 

در کوی و کوچه ،در شهرهایت          روییده لاله ،جانم فدایت... 

 

جانم فدایت... جانم فدایت.... 

ایران زیبا .... جانم فدایت....   

  

بعدن نوشت:روح نویسنده جسور و فصیح رمانهای قرن 14 شاد! اسماعیل فصیح واقعن گل کاشتی با "داستان جاوید"،جاویدی که شجاع موند و جاودانه شد... 

"دل کور" رو هم دوس دارم به خاطر "گل مریم" مظلوم و "رسول" ،قربانی خشم،و فنا شده در دست سرنوشت.اصن من عاشق شخصیت و مرام رسولتم تو این داستان! 

آرام بخواب که ما بیداریم...