اعلان جنگ!

الان که همه چی داره به یه سویی می ره که درب داغون بشه،بیاین قدر زندگیامونو بدونیم...

چشم و هم چشمی رو بزاریم کنار...به همینی که داریم قانع باشیم!آروم باشیم...تو این اوضاع اقتصادی که امیدی به هیچ چیز و هیچ کس نیست و هر لحظه ممکنه همه چیز به هم بریزه،باید زندگی کرد و قانع بود!

بیاین اینقدر واسه تجملات بیشتر،واسه داشتن ماشین بهتر،خونه بالاتر،همدیگه رو اذیت نکنیم!

اگه بشه که خیلی بهتره! اگه که نه صبر کنیم!به هر چیزی متوسل نشیم! وقتی نداریم،نداریم دیگه! فشار نیاریم...

اوضاع هیچ چیز خوب نیست! دنیا از نظر اقتصادی فلج شده!یه کم به خودمون بیایم...یه کم اوضاع دور و برمون رو درک کنیم...حسادت اصلا" چیز خوبی نیست...خانمان براندازه!مثل موریانه پایه های یه زندگی رو می خوره و از درون تهی می کنه...یه دفعه چشم باز می کنی می بینی به خاطر همین چشم و هم چشمی و حسادتها،صد تا چروک افتاده زیر چشمت و با هیچ کرم ضد چروکی هم از بین نمی ره!روزی 1 تومنم خرج کنی،درست نمی شه که نمی شه!

لحظه ها رو از دست ندیم! لحظه هایی که معلوم نیست فردا باشن یا نباشن!

اعتباری به آینده نیست...پس تو حال زندگی کنید...فرصتهای با هم بودن رو از دست ندید!

زندگی تو ایران سخت شده...نزارید همین یه قطره آب هم از کفتون بره...نزارید وقتی این قطره که چکید،افسوس بخوریم و بگیم کاش بود...کاش حرومش نمی کردیم...

نزارید سرنوشت کاری با آدم بکنه که حسرت گذشته روحمون رو خراش بده...


ادامه مطلب ...

ما ایرونیهای غرغرو!

کلا ما ایرونیها آدمهای غرغرویی هستیم!!

تا وقتی ازدواج نکردیم از وقتش که بگذره،همه ش عزا گرفتیم که یه دوست خوب پیدا کنیم...وقتی دوست خوب رو پیدا کردیم،به جای اینکه از وجودش لذت ببریم و بهتر بشناسیمش و ببینیم واقعا به درد بخور هست!!همه ش دلمون می خواد زودتر به نتیجه برسیم...یا کات یا ازدواج!

وقتی هم که با دوستمون ازدواج کردیم،به جای اینکه از زندگی زناشویی لذت ببریم و از لحظه لحظه ش تجربه بیندوزیم!!! منتظر یه معجزه ایم که معلوم نیست از کجا می خواد رو سر ما بریزه!

هی آه می کشیم و می گیم کاش همون دوست می موندیم و دچار این روزمرگی وحشتناک زناشویی نمی شدیم!طرف اینطوریه...طرف اونطوریه!حال نداریم آشپزی کنیم...حال نداریم خونه رو تمیز کنیم!یه وجب خاک نشسته رو وسایلمون!گازمون اونقدر روغن و چربی بهش چسبیده که نمی شه نگاهش کرد!!

چند سال که می گذره باز سر درگم،دنبال یه چیزی دیگه می گردیم!یه چیزی مثل بچه!! حالا اگه بچه دار نشیم،در به در دنبالشیم...دوا درمون ،آزمایش و این حرفها! استرس بچه دار شدن باعث می شه که اصلا" نتونیم بچه دار بشیم و همه چی با هم قاطی بشه!

بعدم که بچه دار شدیم،از بچه داری و گریه های شبانه عاجز می شیم و می گیم کاش بچه دار نمی شدیم که اینقدر بی خوابی نکشیم و فرسوده نشیم!

وقتی نی نی ه از آب و گل دراومد از خرج و مخارج مهدکودک و مدرسه و معلمای بی لیاقت می نالیم:

ای وای! این بچه چقدر خرج داره! چقدر گرونیه! پدرمون در اومد!کاش اصلا" از اول نبود!!

به جای اینکه کمر به تعلیم و تربیتش ببندم تا یه فرد سالم و صالح تحویل جامعه بدیم،غر می زنیم و هستیش رو منکر می شیم از بیخ!!

این دور باطل تا آخر عمر ادامه داره!کلا" همه مون از همه چی ناراضی هستیم!ما ایرونیا هیچی راضیمون نمی کنه!همیشه غرغرو،همیشه ناراضی!!همیشه بی اعصاب!!همیشه بی حوصله!

جدیدا" که لفظ افسردگی هم اضافه شده به این دور باطل! تا می گی چی،طرف می گه افسرده شدم!منتظر یه جرقه م!!

جرقه تو خود آدمه! تو وجود آدمه!کبریتش دست خودته!! فقط کافیه اون قسمت گوگردیشو بکشی رو سطح ناصاف روحت!اونوقته که شعله ور می شه...اینقدر نشین تا خدا برات معجزه و انگیزه بفرسته که خدا هرگز این کارو نمی کنه!چون تو رو خلق کرده و عقل بهت داده تا از پس زندگی خودت بر بیای...

یادت باشه خدا همیشه کمک می کنه اما در راستای اراده تو!

معجزه درونیه!!! بیرونی نیست!

فقط کمی بیداری لازمه...همین!

مخاطب نوشت: این پست مخاطب خاص ندارد!!با هیچ کی نیستم!!

فطریه من تقدیم به آذربایجان!

زلزله نوشت: دوستان عزیزی که می خوان کمک کنن به لینکهای پایین مراجعه کنن...

این  لینکها مطمئنن...

من کمکهای خودم و همکارام رو جمع کردم و به لینک دوم و سوم دادم.


لینک 1

لینک2

این لینک هم مطمئنه...یکی از وبلاگنویسهای آذری ماست...دوست آقای جوگیریات...

این لینک جدید هم صرفا" جهت اطلاع برای کمک رسانی غیرنقدیه...

این هم لینک فیس بو*کی!! یه سری از دختر پسرا یه جمعیتی تشکیل دادن و تصویر تمام فاکتورها و خریدها رو گذاشتن!!می تونین جوین بشین و ببینین...از کرج هم اجناس غیرنقدی قبول می کنن...

زندگی بٌرٌنزی!

همکارم که یه دختر عقد کرده و جوونه،امروز صبح تا رسید شرکت،نالید: ای وای!ای هوار! وزنه برداریمونم تو المپیک مدال برنز گرفت!

بعد بقیه همکارا اومدن و دنبال حرفشو گرفتن و یکصدا گفتن:ایران عرضه نداره! ایران اله و بله! آخر سر بحث به اینجا کشید و همه شون یک صدا نالیدن:که این زندگی به چه درد می خوره؟همه ش کار، همه ش خونه!سرمونو که می چرخونیم جمعه تموم می شه و باید بریم سر کار!بعدشم باید بریم خونه و به 10 نرسیده خوابمون می بره!نه هنری بلدیم نه کار خاصی انجام می دیم...مثل بقیه یه مدرک گرفتیم حالا فرض کن به درد بخور! بعدشم اومدیم سر کار و حالا هم داریم ازدواج می کنیم!لابد بعدش هم می خوایم بچه دار شیم...چشممون که به این ورزشکارا می افته،ناراحت می شیم که چرا ما زندگی متفاوت نداریم؟چرا ما نباید بتونیم رکورد بزنیم؟چرا یه هنر مثل نقاشی نداریم تا مثلا" ازش نمایشگاه و گالری بزاریم و خدا تومن بفروشیمشون؟

من همینطوری که دلداریشون می دادم،گفتم:شماهام بیکارید سر صبحی؟خود این شنبه ها دق آور هست به اندازه کافی!اونوقت شماها دارین خروس خون اول هفته نوحه واسه من می خونید؟خوب سنی ندارید که!برید دنبال یه هنر!یا برید تو یه محیط بازتر که بتونید مسافرت خارج از کشور برید و 4 تا جای حسابی ببینید و با فرهنگهای مختلف آشنا شید که نگید عمرمون تو این خر...شده! تلف شد!

همه شون یکصدا گفتن: اوه ه ه!مادر پدرامون باید از بچگی رومون کار می کردن!حالا که نکردن،دیگه هیچی یاد نمی گیریم! و دوباره برگشتیم سر نقطه اول!

یکیشون رو به من گفت: ممو خانوم!تو بایدم خیالت راحت باشه!بالاخره یه هنر خاص داری!می نویسی و کم کم 2 سال دیگه به نتیجه می رسی و اسمت می ره روی جلد!لااقل یه رقص بلدی که تو مهمونیای بترکون!! می ترکونی!زبانت خوبه و می تونی ترجمه کنی و کارت دست خودت باشه!کارت انجمن گویندگان داری!زبان دوم بلدی و مدرکشو گرفتی! اما ما چی؟

دیگه داشتم از ناله و افسردگی از دست اینا می مردم!!! هرچی دلداریشون می دادم و می گفتم، بابا شماها که مدرک مهندسی دارین!اون یکی داره تست می ده از ایران بره!دیگه چه مرگتونه؟اونا یه چیز دیگه جواب می دادن!

آخر سر لجم گرفت و گفتم:خجالت بکشید! برید خودتونو جمع کنید!قدر سلامتیتونو بدونید!اگه الان رو ویلچر نشسته بودین یا خدای نکرده کج و کوله بودین می خواستین چی کار کنین؟اون موقع حسرت یه لحظه سلامتی امروز تونو داشتین!از خدا می خواستین هیچی بهتون نده جز سلامتی!

هنر نوشت:اینا همچین امروز نالیدنا،منم قلقلک شدم!با خودم گفتم، برم تا دیر نشده یه هنر دیگه یاد بگیرم!شاید اینا راست بگن!هاین؟؟

سفره نوشت:این لینکو دیدین؟اگه تونستین سفره افطاری ممو رو پیدا کنین!!

زندگی با اسانس آرامش...

یعنی من آرامش این عصرای بلند تابستون-ماه رمضونی رو با هیچ چیز عوض نمی کنم!هیچ چیز!

حتی با یه مسافرت توپ به جایی که خیلی دوست دارم...

فقط دوست دارم ظهر می اومدم خونه به جای بعدازظهر!یعنی 8 می رفتم ساعت 12 بر می گشتم!

که عملا" اون دیگه کار نمی شه...می شه یلری تلری!هیچ کجا هم پیدا نمی شه...

نمی دونم!شاید یه پروژه گرفتم و واسه خودم تو خونه کار کردم...

خیلی دوست دارم تو یه کاری برم که همه امتیازش مال خودم باشه و به جیب کسی پول نریزم!

تو فکرش هستم...اما تا عملی بشه،طول داره!می دونین من یه کم عجولم...همه ش دلم می خواد زودتر به نتیجه برسم!صبر ندارم...

تو این راه هم صبر لازمه هم درایت و هم تدبیر!

برنامه زیاده برای آینده...اینکه کی عملی بشن و کی به جریان بیفتن،خدا عالمه!

زیرنوشت:آخه ممو!!! وقتی حرفت نمی یاد!!!واسه چی پست می زاری؟این پسته تو گذاشتی احیانا"؟یعنی چی اونوقت؟

کتابفروشی نوشت: این پست عالی رو از دست ندید! یه بدعت جدید می تونه باشه در راستای پر رونق کردن،کتاب خوانی!

قرص...

قرصهایم تمام شدند...بالاخره...

بسته 15 تاییش را درون سبد سینک ظرفشویی زیر تفاله های سیاه چای مدفون کردم...

آن دوره کذایی تمام شد...

بدقلقیها ،تشنگیهایم  تمام شدند...

...بالاخره...

اطلاعیه مهم!وبلاگ من دزدیده شدههههههههههه!

آهایییییییییییییی ایهاالناسسسسسسسسسسسسسسسسس!

این مموئه که داره باهاتون حرف می زنه!!

یه محمد نامی!! برداشته تمام آرشیو منو دزدیده به نام خودش زده تو وبلاگ قبلی من!بدون عکس و مطلب!هه!فکر کرده زرنگه! فکر کرده خواننده پیدا می کنه!! آخه بگو بدبخت یه وبلاگ اسگلی زدی فکر می کنی حرفتو باور می کنن؟

ای مردک دزد!!!آخه وبلاگ یه زن به چه درد تو می خوره اسگل!! تحریمش کنید....تو رو خدا اطلاع رسانی کنیدددددددددددددددددد تو وبلاگاتون!!!

از گوگل ریدراتون حذفش کنید....می دونم گوگل ریدر وی پی ان می خواد و سخته توش رفتن اما تو رو به جون هر کسی که دوست دارید آدرس قبلی منو حذف کنید!

آرشیوم به تاراج رفت!!

این دیگه چه جورش بود؟

من تو این لینکم به خدا:

ممو اینجاست!!!


http://atri.blogsky.com/


با این لینک هم می تونین برید تو گوگل ریدر! دیگه وی پی ان نمی خواد!جناب یاس وحشی معرفی کردن!



https://www.google.com/reader/view


پینوشت آخر: با تشکر از دوستان بی نهایت عزیز و با معرفتی که قبول زحمت کردن و لینکم رو درست کردن و تو وبلاگهاشون اطلاع رسانی کردن...اونهایی هم که لینک رو درست نکردن،دیگه مهم نیست!هر جور راحتن!حرفو یه بار می زنن!

فردا با یک پست مصور جانانه در خدمت خواهیم بود!


کارم گیرههههههههه!

کارم گیره!!

یه خواهشی دارم: می شه 3000 تا برام انرژی مثبت بفرستید که همه چی ختم به خیر بشه؟

می شه برام دعا کنین که گیر کارم رفع بشه و کسی چیزی نفهمه و همه چیز به خوبی و خوشی به عمق نرسیده ،حل شه؟
هاین؟

بابا یه کمک می خوامممممممممممم!کمک!!

یه چی دیگه:دارم از استرس خفه می شم...خدایا!!اینجور موقعها خودتو ازم قایم نکن!!باشه؟

به جای عیدی به من رفع این مشکل و اعصاب خوردی رو بدون اینکه فاجعه ای رخ بده و مشکل دیگه ای برام ایجاد کنه،عنایت کن!

تو رو به امام زمونت قسم!!

فلسفه زن بودن!!

یعنی خدایا! این مو چیه که آفریدی؟موی صورتو می گم ها!موی سر که هر چقدر زیادتر باشه بهتره!

حالا چرا تو صورت زنها باید مو داشته باشه ؟هاین؟

نمی شد صورتشون سیرابی بود؟دست و پاشونم همینطور؟نمی شد از همون اول لیزر سرخود باشن؟

آخه این همه می ری درد می کشی و این موها و کرکها رو از صورت و دست و پات می زدایی،باز سر دوهفته نشده،ماشالا همه شون کود نخورده می شن جنگل!

البته من خودم آدم خیلی کم موییم!اما اصلا" تحمل ندارم یه ذره سیبیل داشته باشم یا زیر ابروم یه تار مو بیشتر داشته باشه!!واسه همینم 20 روز یه بار تو آرایشگاهم و بٍکًن بٍکًن!

زنهای بدبخت!!می خوان یه عروسی برن،باز باید تو آرایشگاهها برن زیر تیغ!

واسه چی مردا این همه مو دارن و هیچ عیبیم نداره که داشته باشن؟واسه چی صورت زنها باید عین کف دست سفید و یکدست و بی مو باشه اما وقتی مردا ریش می زارن خوش تیپ تر می شن؟یعنی اگه مردا یه روزی خدای ناکرده،زبونم لال،بخوان اپیلاسیون کنن،در جا مٌردن!!

من نمی دونم چه حکمتیه که این خدای تبارک و تعالی جیگر طلای ما!!هر چی درد و مرض و اعصاب خوردیه واسه زنها آفریده! 

هورموناشون که قاط می زنه!تا یه ذره غفلت می کنن صورتشون می شه جنگل،بهشت هم که هرطوری شده باید بره زیر پاشون!!اصلا" راه نداره! یعنی تو اگه یه ثانیه هم فکر کنی که نخوای یه روزی بچه بیاری،باید بری سرتو بزاری بمیری!!زورکی می خوان بهشتو تقدیمت کنن!

آقا ما نخواستیم!نه بهشتو می خوایم نه خوشگلی رو!!نه هیچ کوفت دیگه ای که به زنیت ختم بشه!!

این آقایون همیشه از 77 دولت آزادن! اونوقت همه می گن زنها اعصاب ندارن و مردا اعصابشون قویتره!خوب واسه همین چیزاست دیگه!!!

گنجشکک اشی مشی...

گنجشک کوچک من...

ای کاش امروز صبح نمی دیدمت...ای کاش آنطور تند و تیز وسط اتوبان پر از غولهای آهنین فرود نمی آمدی...

آخر قربان آن بالهای کوچکت!تو که می دانی به تو رحم نمی کنند!تو که می دانی این مردمان پر خشم بعضی وقتها همه چیز را به گند می کشند و کورند و بدن کوچکت را باور ندارند!

امروز صبح نمی دانی چه حالی شدم وقتی نتوانستی پر بگیری و بلند شوی و بعد به زیر ماشین رفتی!به زیر چرخهایش که نه!به زیر ماشین...

پشت سر را نگاه نکردم،مبادا بدن کوچک خونینت را ببینم!اشکم در آمد...

ای کاش پر گرفته باشی...از خدا می خواهم که تو را زنده نگه دارد،کوچکم...

بدجوری دلم هوای گریه دارد امروز...بدجوری دلم می خواهد بازگردم و دوباره ببینمت که اوج گرفته ای!

گنجشکک من...اگر زنده ماندی دیگر از حوالی اتوبان نگذر!دیگر به آدمها اعتماد نکن!روی همان درختت بمان...اوج را به موج مرگ بفروش و بمان...

ای کاش زنده مانده باشی...فقط ای کاش...