آخیش!بالاخره برنامه مهمونیام رو به مرحله اجرا رسوندم و دو سریش برگذار شد خداروشکر.
مهمونی دور همی و ساده ای مثل مهمونیایی که ماهیانه می گیرم و خودمونیه نبود،باید وقت می ذاشتم برای غذا،خونه و دیزاین میز!!
هفته پیش کارگر اومد همه خونه رو سابید.حتی تراس و پله های جلوی در رو.
برای مهمونی اول دونه برنج رو سپردم به دست مادرشوهر جان! از صبح تا شب...بنده خدا حسابی بهش رسیده بود.همچین که این فسقلی ما از خستگی و سیری غش کرد همون اول مهمونی.
مهمونام که اومدن،حسابی با هم گپ زدیم.یه زوج جوون بودن که در حال حاضر خارج از کشور زندگی می کنن و اومده بودن اینجا عروسی بگیرن.همون جایی که ما عروسی گرفتیم با همون گروه کیترینگ عروسی گرفتن.عروسیشون که رفتیم کلی تجدید خاطره شد برامون!!
شب خوبی بود و دونه برنج حسابی باهاشون بازی کرد و بعد هم خسبید بچه م!
سری دوم دوست جونای محل کارم بودن.انقدر با هم حرف زدیم و خندیدیم که دیگه نا نداشتیم ناهار بخوریم.
از صبح اومدن و بعدازظهر رفتن!(گروه در جریانید دیگه؟؟)خیلی خوب بود انصافا".هم از غذاهام راضی بودم هم اینکه اصلا بهم سخت نگذشت.چون از شب قبلش همه چیز رو آماده کرده بودم و فقط پختنی ها رو صبح جمعه گذاشتم رو آتیش که بپزن.
تا ساعت 11 همه کارام رو کردم و نشستم پای شبکه می*فا و فیلم شبح در اپرا رو دیدم.بازی امی روسوم و پاتریک ویلسون که خیلی خوب بود.لذت بردم.
اونها هم که رسیدن،شوخی و هره و کره شروع شد! انقدر تو سر و کله همدیگه زدیم.غیبت آدمهای خاص و مهم رو کردیم.آلبومای عروسی الی رو دیدیم.خریدهام از ترکیه رو بهشون نشون دادم.اونام کلی از اینکه از دو ماه پیش که مهمونی دوره قبلیمون بود ، لاغرتر شدم، تعریف کردن.خلاصه از هر دری حرف زدیم تا بالاخره گرسنه شدیم.
بساط ناهار که الم شد،با یه ژست خاص()!عکس گرفتیم و برای اون یکی دوستمون که نتونسته بود بیاد و تو بیمارستان بود طفلکی،فرستادیم.اونم تو بیمارستان آن بود و همون ژستو گرفت و برامون عکس فرستاد...کلی خندیدیم و براش آرزوی سلامتی کردیم.کادو ها رو باز کردم.یه عطر خوشبو و یه جعبه شکلات با یه پیراهن خیلی خوشگل برای من و یه بلوز و شلوارک خوشرنگ برای دونه برنج آورده بودن.
خلاصه بعدازظهر که شد خداحافظی کردن و رفتن.و من واقعا از بودنشون انرژی مثبت گرفته بودم.
حالا این هفته نوبت دوست جونه که بیاد خونه مون!دیر نکنی ها!! زود بیا!!این سیکرت مونم بیار تا بالاخره یه بلایی سرش بیایم.
برای دیدن عکسها رو بقیه ش کلیک کنید...
مرغ سوخاری که با یه نوع سس پستو که ترلان جان دستورش رو بهم یاد داده،طبخ شده.از تزییناتش نتونستم عکس بگیرم،سر میز بود و روم نشد راستش!
یه عالمه سیب زمینی سرخ کردم...
و دلمه های خوشمزه م! خدایی تو کدوم مهمونی من دلمه درست نکردم؟؟؟هیچ کدوم!!
این هم دسرم...دسری که من دراوردیه و همیشه از چند تا بستنی مختلف درستش می کنم!
از میز مهمونی دوستام هم عکس گرفتم اما اینجا نمی شه بذارمش! چون ادیت نشده ست...
این هم از یک پست میهمانانه!
پینوشت:پست کوش آداسی و مراکز خریدش هر کدوم 2000-3000 تا بازدید کننده داشته تا الان! جالبه اونوقت فقط 40 -50 تا کامنت؟خوب بالاخره اگر استفاده ای می کنید،ممنون می شم یه ردی از خودتون به جا بگذارید!وگرنه یه وقتی دیدین رمزی کنم اینجور پستها رو!از حالا گفته باشم نگید نگفتی!
سلام ممو جان من یکی از خواندههای خاموشت هستم اول بگم که ماخوانده های خاموش هم شما رو خیلی دوست داریم.خیلی از نوشته هات لدت می برم اول صبح به ادم کلی انرژی مثبت می ده.انشاالله همیشه سالم و پر انرژی باشی
مرسی عزیزم...
چه مهمونیهای پرانرژی بوده اگه دوست داشته باشی میتونی تو همین دسر یه خورده ژله رنگی و میوه هم بریزی یه سان شاین خوشمزه میشه
خوب مهمونای من بستنی دوست داشتن نه ژله! مرسی...
خسته نباشی از مهامنداری
ممنون عزیزم...
دوستم من برگشتم
همیشه به شادی و مهمونی.خوش بگذره
ممنون دوستم.
من عاشق پستهای مسافرت و مهمونی هستم. تو رو خدا رمزی نکن ممو جان. من الان خونه جدیدمون اینترنت ندارم و خب وقتی میام خونه مامان اینا سریع وبها رو میخونم و رد میشم. ولی به محض وصل شدن اینترنت از شرمندگی همه درمیام گلم.
مرسی عزیزم...ایشالا...
وای خدا رمزی نکنی یوخ!!!!!!
به به چه دلمه های خوش آب و رنگی!!
نمیدونم چرا خیلی وقته تعداد کامنتها انقدر کم شده... حتی مطالبی که جنبه ی عمومی داره و خوندنش کلی اطلاعات به آدم میده... شاید زیادی تنبل شدیم...نمیدونم....
پاییزه همه خواب آلودن! رمزی می کنم که همه از خواب بیدار شن!!
وای خدا رمزی نکنی یوخ!!!!!!
خسته نباشی عزیزم
آدم وقتی مهمونیش تموم می شه انگار یه بار سنگین از رو دوشش برداشتن
خوشحال می شم منو هاتم بهمون بگی چی بود
البته اگه دوست داشتی
ممنون عزیزم.من که خوشحال می شم...بار سنگینی نیست برام.کدوم منو؟؟عکس غذا ها رو که گذاشتم..
سلام خسته نباشی ..همیشه مهمونی بری و مهمونی بدی و شاد باشی❤️
کاش از کادوها هم عکس می ذاشتی ممویی...
او دونه برنجه تپلی منو فشاااااااااااار بده که اینقدر تو مهمونی ها خانوووومه! :-*:-*
دیگه خیلی عکس تو عکس میشد.قربونت عزیزم.تو مهمونی دوم رفته بود ددر.
عزیزم افرین با داشتن بچه و این همه کار، راستی برای تولد دونه برنج کاری کردی من همش به فکر اینم که تولد یکسالگی پسرم را چطور برگزار کنم؟
والا داریم آماده میشیم به امید خدا...حالا می نویسم ایشالا...
مثل همیشه با سلیقه
به به...من عااااشق دلمه ام...دیشب مامان هیوایی واسمون درست کرد...بعد من میمیرم واسه دامهی کلم...
ایشالا همیشه خوش بگذره خانوم گل...
اونم خوشمزه ست...مرسی عزیزم...
سلام خسته نباشید همیشه به خوبی و خوشی.
برا تولد دونه برنج آماده ای دوستم به سلامتی نزدیکها
خوشم می یاد همه از من بیشتر یادشونه که باید یکسالگیش رو جشن بگیریم.بله عزیزم...داریم آماده میشیم به امید خدا.تمهیدات می خواد...
بلی بلی
من الان ادامه مطلب رو دیدم
خوش به حالت من تا حالا دلمه نذاشتم تو مهمونیم با این که عاشقشم ولی می ترسم وااااااا بره
نه عزیزم...فلفل دلمه ای وا نمیره.مثل کوفته نیست.
من نمی دونم چی بگم که حسم رو بیان کنم.حس خوب و تشکرم رو .مرسی که انرژی مثبت و حسهای خوب رو اینجا میذاری.دستت درد نکنه ممویی.خیر ببینی ایشالله عزیزم
خواهش می شه عزیزم...
تولد دونه برنج مبارک پیشا پیش
چه پاییز نوشت های قشنگی بودن و همین طور ارغوان
خیلی خیلی لذت بردم عزیزم ..
مهمونی خوش آب و رنگت هم همیشه به راه و پر از دوستای خوب و خندون و خوش قلب ممو جان :)
ممنون ماه گل جان.نیستی؟ کجایی؟
ممممم چه دلمه های خوشگل و هوس انگیزی
ممنون رها.
انشالله همیشه به مهمونداری وشادی
مرسی عزیزم.کم پیدایی.
من عاااااااااااشق دورهمی های زنونه ام.اصلا آدم روحیه اششا میشه.
به به چه غذاهایی.چه دلمه ای.ما هم شام دلمه داریم و الا من میمردم!
فقط یه سوال این آبی که دور دلمه هاش همون چاشنیشه یا میزاری بعدا رو حرارت آبش کشیده بشه؟
بعدا کشیده میشه آبش. البته نه اونقدر که تفاله بشه.اینا وسط پختن.واقعا روحیع آدم رو شاد می کنه.
انشالله همیشه به شادی و مهمونی!
من خودم عاااااااااااااشق مهمونیم ولی متاسفانه فعلاْ امکان برگزاری مهمونی رو ندارم. با این که خونه ام تقریباْ بزرگ و جاداره ولی چون هیچ وقت توش نیستم متروکه شده و نمیشه توش مهمونی برگزار کرد!!!
راستی عزیزم... خصوصیت هم به دستم رسید... خیلی خیلی مرسی!!
قربونت...ایشالا که بتونی زود به زود مهمونی بگیری با اون دستپخت عالیت!
سلام ممو جونم خسته نباشی از مهمونداری من ازین دلمه ها میخوااااااااااااااااااااام
اسمت رو ننوشتی...
به به چه عالی
همیشه به مهمانی و شادی ممو جان
خسته هم نباشی
الان سرکارم و با دیدن غذاها و دسر حسابی دهنم آب افتاد
پستهات رو که می خونم کلی انرژی مثبت می گیرم
مرسی ازت
ممنون عزیزم...ایشالا برای همه شادی باشه...
کامنت من کوووووووووووو
نیومده!! والا!
به به خدا قوت ممو خانوم کدبانو
به به دوست هنرمندممم چه کردی...منم دو تا مهمونی دارم یکیش همین پنج شنبه دومیش هم قوم همسر که وقتش هماهنگ نشده
پس حسابی درگیری...خوش بگذره...
سلام عزیزم خسته نباشی از مهمونداریو و البته نی نی داری
عزیزم یه سوال داشتم شما برای دونه برنج صندلی ماشین گرفتی؟اگه آره چه مارکی و اینکه راضی هستی چون نی نی ما دیگه تو کریرش جا نمیشه
والا ما از بهار خریدیم کارسیت رو.مارکش رو یادم نیست اما مبله ست و خیلی راحته.یه ضامن داره زیرش که بکشیش مثل تخت صاف میشه و بچه توش راحت خوابش می بره.
ممو جونم تینام یادم رفت اسممو بنویسم
مرسی عزیزممم.
بابا چه کردی شما...
عزیزم همیشه یه مهمونی و خوشگذرونی....سر ظهر باشه تو اداه باشی ناهارم نداشته باشی این عکسا رو هم ببینی دیگه خودت برو تا آخرش.........
ممنون عزیزم...
عزیزم خسته نباشید. بسیار بسیار عالی.. خیلی دلم خواست این مرغ سوخاری با اون سس مخصوصش رو امتحان کنم. باید برم وبلاگ ترلان رو زیرو رو کنم
حتما امتحان کن خیلی خوب میشه.
هستم همین دور و برا .. گاهی همه چی سخت میشه بعد که میره به سمت آسونی تازه خستگیهامون یادمون میاد الان من همون آدم خسته هه هستم ممو جان که دارم خوب میشم
خوش باشی همیشه عزیزم .
هیچوقت خسته نباشی عزیزم...این پستی بلندی ها نمک زندگیه.
ایشالله همیشه به شادی :)
خسته نباشید از مهمونداری
غذاها کلی اشتهابرانگیزند. از قیافشون معلومه خوشمزه ان.
ممنون. ..
سلام عزیزم..دستت دردنکنه چه خوش آب و رنگ..
من مسافرت بودم.به نت دسترسی نداشتم اما الان همه رو خوندم :*
مرسی مرسی ممو بابت معرفی کتاب مرسی که زحمت میکشی و میخونی و اگر خوب بود به ما معرفی میکنی. من مطمعنم هیچ زکاتی به گردن تو نیست
این زکات رو خوب اومدی...قربانت دوستم.
ممنون برای عکسهای رنگی رنگیت، خسته نباشی خانم اکتیو.
کتاب اسطوره را خواندم، دوبار.
خواهش می کنم...واقعا؟تعداد صفحات زیادش خسته ت نکرد؟
نه، خیلی دوستش داشتم، فرصت هم بود، دوبار خوندم.
آفرین...خیلی خوشم اومد...
عاشق اون مرغاتم یعنییییییییییییییییییییییییی
دلمه هاتم که دیگه نگووووووووووووو
وای دسررررررررررر