همین آخر هفته ای آمدیم خیرسرمان بعد از بار گذاشتن ناهار و تمیزی خانه ای به هم ریخته که بالاخره یعد از نود بوقی پاکیزه شده بود، پروژه حمل شرکتمان را دست بگیریم و کارهایش را انجام دهیم و ایمیل چک کنیم که دونه برنج آمد پایین پایمان قوم قوم و ماما ماما کرد که بغلش کنیم.
بغلش کردیم و نشاندیمش روی پایمان.جوجه کوچک هم شروع کرد به ورجه وورجه کردن و کوبیدن روی لپ تاپ تا او هم به نوعی ابراز وجود کند و بگوید ما هم بلدیم بنویسیم.
خلاصه بی اختیار ،مشغول نوشتن بودیم!! آن هم یک دستی که جوجه برنج در یک لحظه آنی و در یک چشم بر هم زدن که به ثانیه هم نکشید،ترانس لپ تاپ ما را روی زمین پرتاب کرد...ترانس را برداشتیم و روی میز گذاشتیم و دوباره مشغول شدیم.اما 10 دقیقه بعد همه چیز تیره و تار شد و لپ تاپ خاموش گشت! باتری لپ تاپ ما خراب است و هنوز وقت نکرده ایم تعویضش کنیم.
القصه! دونه برنج را در روئروئکش گذاشتیم و پورت را به برق زدیم ببینیم کار می کند که یکدفعه همه چیز پرید و ترکید!! گویی ترانس اتصالی کرده بود به خاطر زمین خوردن و حال فیوز را پرانده بود!! به ابو جان زنگیدیم!گفت فیوزها را بزن بالا و جای دیگر امتحانش کن،مانیز عمل کردیم!!
نتیجه آنکه فیوزها که دوباره پریدند هیچ!! فیوز فکس و پرینتر و لپ تاپ ابو جان هم به ترتیب به ملکوت اعلی پیوستند!!
بعد هم یک بوی سوختگی مشاممان را آزرد و مجبور شدیم عود جنگلهای استوایی را روشن کنیم برای از بین بردن آثار جرم و خرابکاریهای مادر و دختر!!
آنوقت بود که جوجه برنج به ریش من و پدرش به خاطر خسارتی که زده بود،شروع کرد به قهقهه خندیدن و دست دستی کردن و نانای نانای!
ما نیز حسابی چلاندیمش و به او برای تحمیل کردن حدود 300 تومان خسارت!! بر خانه،دستخوش دادیم...
البته بهتر شد!! چرا؟چون مجبور شدیم علاوه بر تعویض ترانس لپ تاپمان ،باتری را هم تعویض کنیم و یک عدد گوشی به درد نخور را که ته کمدمان خاک می خورد،احیا کنیم تا یک خط دیگر غیر از دو خطی که داریم ،در آن بیندازیم و دم دستمان باشد برای روزهای مبادا!
سلام خوبی
پس همچین مادر و دختر کیفور شدیم
فسقل با پرت کردن و تو با تعویضش
بهله....
ایشالا ضرر به مال بخوره همیشه.فدای سرتون
چی بگم والا زهرا...نفغس بریده می شم بعضی وقتا!
عزیزم ، الهی فدای اون خرابکاریش بشم.
البته عزیزم این تازه اول خرابکاری های دونه برنج عزیزه، بگذار راه بیوفته ....
ببوس اون خوشمل خانوم رو
تورو خدا نگو!از همین الان مدام مواظبشم بلا سر خودش نیاره...
الهی من فداش بشم جوجه عسلی
فدای سرش
ممو ماشالله خیلی ملوسکه دخترت
چند روز ژیش یادم افتاده بود به اون ژستی که در مورد دختر آرزوهات نوشته بودی دونه برنج تعبیر همون پسته
قربونت برم عزیزم.خوشم می یاد دقیق حسهام رو متوجه می شی و همون چیزی رو از نوشته هام می گیری که من می خوام...
دونه برنج رو عشقه...چه ضرری زده
یه چیزی شده!!
نوش جونش خرابکارى ها... :دى...
... انشالله به سلامتى
ممو فردا 27 .. من یادم نرفته...
مرسی عزیزم...نمی دونییییییییییییی!راستش منم مثل خودش استرس دارم!! ای جووونم...یه جوری تو تب و تابم...انگاری تاریخ داره دوباره تکرار می شه...همونجا! با همون آدمها!!دعا کن...دوستم...دعا کن...
حالا حالاهااااااااا مونده اینا خوباش بوده
خوب !!می شه یکی منو دلداری بده لطفا؟؟
جانم چه دونه برنج شیطونی ..
عجب دختر زرنگی.ماشاله بهش
کامنت قبلی خصوصی بود دوستم.
ای جووووووووووونم چه شیطونیه دونه برنج.کلا این خندیدن بچه ها بعد از خرابکاری خیلی باحاله
عزییییییییییییییییییییزم خدا حفظش کنه امان از این نی نی ها صد تا چشم کمه برای نگه داریشون
ممو جان انشاله فردا نی نی مون رو میبریم پیش دکتر مقدادی شما که ازش راضی بودین دیگه ؟
راضی بودیم؟عالیه دختر!! عالی! شک نکن!! فقط باید خیلی خوب بهش گوش کنی.
دستش درد نکنه...خوبکاری کرده.کجاش رو دیدی تازه اولشه.اینکارش هم دست گرمی بود.قربونش برم
امان از این فینگیلیا...
پس استارت خرابکاریارو زده این دونه برنجت
ببوسش از طرفم
نینی قوم قوم ماما ماما دست دستی نانای نانای میکنه
مرسی عزیزم...
من عروس خونه خراب کن نمیخواما گفته باشمممممم
شرمنده خواهر!عروس هم خرابکاره!جاهازم نداره!
عیبی نداره اگه بزرگ که شد مثل الان ملوس بود و البته دکترم شد میشه از خرابکلری و جهاز نداشتنش چشم پوشی کرد
نه دیگه شیده!! نصفه شبی اومدی و نسازی خواهر!! ملوسیش که سر جاشه بچه م! جاهازم که نمی دم!! دکترم بشه که دیگه اینجا شوهرش نمی دم!! می فرستمش بره پیش عموش آمریکا!!