عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

گویی شکر پاشیده اند...

و تو ای کوه دوست داشتنی من...

بدان و آگاه باش که در این روزهای زمستانی، هر روز بعدازظهر که از سرکار به خانه می رسم و درب آپارتمان را باز می کنم،به طرف پنجره هجوم می برم و لباس در آورده - نیاورده ، لی لی کنان با یک لنگه چکمه در جا کفشی و لنگه چکمه دیگری به پا،پرده خوشگل پر از گل را از روی صورت ماه پنجره بالا می کشم تا تو را ببینم...تا منظره پر عظمت و قلنبه ات چشمانم را نوازش کند...

دلم می خواهد ثانیه های برفی ات را نفس بکشم...وقتی با تن برفی ات نگاهم می کنی،دوست دارم از دور ببوسمت...(ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است!!!)

انگار روی دامنت کرور کرور شکر پاشیده اند...انگار پر از پنبه ای مادر جان!وقتی آن توله سگی که پوست تنش به رنگ بژ است،با صاحبش روی دامنه ات می دود و بازی می کند،دلم برایت ضعف می رود...

سال پیش در همین اوقات بود که خانه رو به رویت که پنجره اش به سوی صبح تو باز می شد را خریداری نمودیم و عشق را در آن پراکندیدیم...

ای بنازم ناز شصت آن خالق توانای گوگولی را که تو را به من هدیه داده است...می دانستی که تو فقط و فقط مال منی؟تٌچ!نمی دانستی...(نمی دونی ،بدون!!!)

حالا هم بدان و آگاه باش ای جیگر سفید!! ای نفس!که عمرن من اینجا رو بزارم و برم...تا آخرین دونه برنجی که در کیسه برنجم دارم،به پای تو می مانم و می ترکانم...

نظرات 23 + ارسال نظر
اطلسی شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 10:37

همیشهههههههههه همشیهههههههه کیست پر برنج باشه ممویی

مرسی عزیزم...

آبانه شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 11:05 http://abaneh.blogfa.com/

میفهممت ممویی حس خیلی خوبیه احساس میکنی یه عالمه اکسیژن داری

دقیقن!

بهاره شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 11:58 http://rouzmaregiha.blogsky.com

ما نیز تصویر زیبای کوه دوست داشتنی تو را پیش رو داریم ممو جان ولی از راهی خیلی دور و با نمایی کوچکتر و از تو چه پنهان من نیز در دل هر روز همی قربان صدقه اش می روم فراوان
الهی که همیشه کیسه ی برنجت پربار و پرکت باشد دوست جان خوب خودم

قربان شما دوست جان جان!
برات ضبطیدم ها!

بانو شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 12:27

عاشق کوهه شدی...
ابوخان حسودی نکنه..
ممو می تونی قالبت رو دوباره بذاری... بعد آدرس پس زمینه و آدرس هدر رو دوباره کپی کن بذار سر جاشون... که این پس زمینه سفید برگرده.. (یعنی دوباره قالب جدید رو انتخاب کن و هدر و پس زمینه رو تغییر بده)...
البته اگه دوست داری..

باشه عزیزم!
فقط یه دفعه همه چی نترکه خواهر!

ورونیکا شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 12:54 http://voroonikaposts.blogfa.com

نفس شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 12:58

اخی...من دلم ازین کوه ها میخواد خب...ایشالله همیشه زندگیت پر از لذت باشه دوست جونم...راستی اگه فضولی نباشه میتونم بپرسم کجای تهران میشه خونت واینکه چند خریدین خونه رو؟منم میخوام تا 1سال دیگه از جنوب بیام تهران البته ما بطور موقت وفرار از مادرشوهر اومدیم جنوب اما خسته شدم از خونه موندن وراکد بودن زندگیمخدایا حالا که دوستجونم اینقدر با چیزای ساده وقشنگ دلش شاد میشه خب شادش نگه دار همیشه دیگه...مرسی خدا جونم

قربونت برم عزیزم...به روی چشمم!

نهال تنهایی شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 13:05

می می شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 13:48

ای جاااااااااانم
ای پراکندگان عشخولی
ای صاحب خانه
ای ممو بانو

قربان تو من بچسبم آخه!

دزی شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 13:53


وای دوست جوووووووووووون خیلی منظره زیبایی رو روبروت داری
اونروز که اومدم نگاش کردم
پر از انرژی
کیسه برنجات پر عزیزم

ایشالاااااااا....

گوشی شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 14:28

بی زمان!! شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 14:54

واقعا برف امروز هم غافلگیرانه بود..

ساینا!. شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 15:50

افسون شده شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 17:54

ای ول خوش به حالتون هنوز برف دارین

پریا شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 18:19

ناز نفست

ستایش شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 18:40 http://setayesh87.blogsky.com

علی صادقی پری شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 18:46 http://sadeghipari.blogfa.com/

میدانم اهل بارانی
پس به کلبه بارانی ما بیا
کمی زیر باران ذهن ما قدم بزن
کمی خیس شو
و اگر مجالی برای همنوایی بود
کمی همنوا شو با ما
ما قطره های باران را یک به یک
از پشت قاب پنجره اتاق
جمع کرده ایم و پر کرده ایم
آن جام را که در جداره هایش
شراب خشکیده بود
اگر بیایی جامی لبریز از باران
با طعم شراب خواهی نوشید
یا مست خواهی شد
یا می زده

بازیگوش شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 20:52 http://bazigooshi7.persianblog.ir

به به عجب بوی برنجییییی

به به بازیگوش خانوم...!

الی یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 08:37 http://man-va-va.persianblog.ir

اینجا کدوم کوهه میشه بگی؟
راستی شش صفحه از کتاب عشق ژنرال کمه پیداش کردی میشه به منم بدی

کوهی ست در شمال غرب تهران!جدی؟از آخر یا اول؟

مامان تینا و سینا یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 12:52 http://ashpazi.blogfa.com/

خوش به حالت ، چه منظره ی قشنگی ... من که پنجره رو وا کنم آجرهای درب و داغون همسایه رو میبینم تازه باید تا کمر از پنجره بیام بیرون تا بتونم رنگ آسمونو ببینم

آخی...عزیزم...ایشالا یه روزی یه خونه بخری که به روی جنگل پریا باز بشه...

طبیعت اکسیژن و ممو

خووشم اومد گلم منو لینک کن منم میلینکمت

چشم! حتمن عزیزم!

محزون یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 14:17 http://reza70.blogfa.com

چه دید قشنگی

رونالی یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 18:24 http://www.haftenevis.blogfa.com

ایولللللللا حس و حال........

آنه یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 20:28 http://anee.blogfa.com

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.