و تو ای کوه دوست داشتنی من...
بدان و آگاه باش که در این روزهای زمستانی، هر روز بعدازظهر که از سرکار به خانه می رسم و درب آپارتمان را باز می کنم،به طرف پنجره هجوم می برم و لباس در آورده - نیاورده ، لی لی کنان با یک لنگه چکمه در جا کفشی و لنگه چکمه دیگری به پا،پرده خوشگل پر از گل را از روی صورت ماه پنجره بالا می کشم تا تو را ببینم...تا منظره پر عظمت و قلنبه ات چشمانم را نوازش کند...
دلم می خواهد ثانیه های برفی ات را نفس بکشم...وقتی با تن برفی ات نگاهم می کنی،دوست دارم از دور ببوسمت...(ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است!!!)
انگار روی دامنت کرور کرور شکر پاشیده اند...انگار پر از پنبه ای مادر جان!وقتی آن توله سگی که پوست تنش به رنگ بژ است،با صاحبش روی دامنه ات می دود و بازی می کند،دلم برایت ضعف می رود...
سال پیش در همین اوقات بود که خانه رو به رویت که پنجره اش به سوی صبح تو باز می شد را خریداری نمودیم و عشق را در آن پراکندیدیم...
ای بنازم ناز شصت آن خالق توانای گوگولی را که تو را به من هدیه داده است...می دانستی که تو فقط و فقط مال منی؟تٌچ!نمی دانستی...(نمی دونی ،بدون!!!)
حالا هم بدان و آگاه باش ای جیگر سفید!! ای نفس!که عمرن من اینجا رو بزارم و برم...تا آخرین دونه برنجی که در کیسه برنجم دارم،به پای تو می مانم و می ترکانم...
همیشهههههههههه همشیهههههههه کیست پر برنج باشه ممویی
مرسی عزیزم...
دقیقن!
ما نیز تصویر زیبای کوه دوست داشتنی تو را پیش رو داریم ممو جان ولی از راهی خیلی دور و با نمایی کوچکتر و از تو چه پنهان من نیز در دل هر روز همی قربان صدقه اش می روم فراوان

الهی که همیشه کیسه ی برنجت پربار و پرکت باشد دوست جان خوب خودم
قربان شما دوست جان جان!
برات ضبطیدم ها!
عاشق کوهه شدی...

ابوخان حسودی نکنه..
ممو می تونی قالبت رو دوباره بذاری... بعد آدرس پس زمینه و آدرس هدر رو دوباره کپی کن بذار سر جاشون... که این پس زمینه سفید برگرده.. (یعنی دوباره قالب جدید رو انتخاب کن و هدر و پس زمینه رو تغییر بده)...
البته اگه دوست داری..
باشه عزیزم!
فقط یه دفعه همه چی نترکه خواهر!
اخی...من دلم ازین کوه ها میخواد خب...ایشالله همیشه زندگیت پر از لذت باشه دوست جونم...راستی اگه فضولی نباشه میتونم بپرسم کجای تهران میشه خونت واینکه چند خریدین خونه رو؟منم میخوام تا 1سال دیگه از جنوب بیام تهران البته ما بطور موقت وفرار از مادرشوهر اومدیم جنوب اما خسته شدم از خونه موندن وراکد بودن زندگیم
خدایا حالا که دوستجونم اینقدر با چیزای ساده وقشنگ دلش شاد میشه خب شادش نگه دار همیشه دیگه...مرسی خدا جونم
قربونت برم عزیزم...به روی چشمم!
ای جاااااااااانم
ای پراکندگان عشخولی
ای صاحب خانه
ای ممو بانو
قربان تو من بچسبم آخه!
وای دوست جوووووووووووون خیلی منظره زیبایی رو روبروت داری
اونروز که اومدم نگاش کردم
پر از انرژی
کیسه برنجات پر عزیزم
ایشالاااااااا....
واقعا برف امروز هم غافلگیرانه بود..
ای ول خوش به حالتون
هنوز برف دارین
ناز نفست
میدانم اهل بارانی
پس به کلبه بارانی ما بیا
کمی زیر باران ذهن ما قدم بزن
کمی خیس شو
و اگر مجالی برای همنوایی بود
کمی همنوا شو با ما
ما قطره های باران را یک به یک
از پشت قاب پنجره اتاق
جمع کرده ایم و پر کرده ایم
آن جام را که در جداره هایش
شراب خشکیده بود
اگر بیایی جامی لبریز از باران
با طعم شراب خواهی نوشید
یا مست خواهی شد
یا می زده
به به عجب بوی برنجییییی
اینجا کدوم کوهه میشه بگی؟
راستی شش صفحه از کتاب عشق ژنرال کمه پیداش کردی میشه به منم بدی
کوهی ست در شمال غرب تهران!جدی؟از آخر یا اول؟
خوش به حالت ، چه منظره ی قشنگی ... من که پنجره رو وا کنم آجرهای درب و داغون همسایه رو میبینم
تازه باید تا کمر از پنجره بیام بیرون تا بتونم رنگ آسمونو ببینم
آخی...عزیزم...ایشالا یه روزی یه خونه بخری که به روی جنگل پریا باز بشه...
طبیعت اکسیژن و ممو
خووشم اومد گلم منو لینک کن منم میلینکمت
چشم! حتمن عزیزم!
چه دید قشنگی