عطــــــــــــربرنــــــــــــج
عطــــــــــــربرنــــــــــــج

عطــــــــــــربرنــــــــــــج

تشکر ویژه از دوستانی که کتابم رو تهیه کردند و خواندند...

در پی خبر خوبی که دیروز از نشر بهم رسیده جا داره از دوستانی که کتابم رو تهیه کردن و خوندن و کامنت گذاشتن،یه تشکر ویژه بکنم.

در ادامه مطلب بدون ذکر اسم، نظرات و ابراز احساسات از طریق دوستان عزیزی که تا این لحظه خودی نشون دادن و نظرشون رو تو وبلاگ ثبت کردن براتون می گذارم...بقیه دوستانی که کامنتشون اینجا نیست،هم فقط خبر دادند که تهیه کردند،اما نظری نگذاشتند.

کتابخوان بمانید...

پینوشت:عیدتون پیشاپیش مبارک...


ادامه مطلب ...

معرفی کتاب(تکه ای از آسمان)

نام: تکه ای از آسمان

نویسنده: بیتا فرخی

ناشر: شادان

من این کتاب رو واقعا دوست دارم...همه چیز سرجاشه و منطقی و بدون سوتی! خیلی هم داستانش شیکه!

برای خوندن خلاصه داستان رو بقیه ش کلیک کنید...

ادامه مطلب ...

معرفی کتاب(دلدادگان)

امروز می خوام کتابی رو معرفی کنم که برای رمانخونای جوون خوبه...مخصوصا اونهایی که تازه می خوان رمانخوانی رو شروع کنن و دنبال کتابی برای سرگرمی می گردن...

نام: دلدادگان

نویسنده: سمانه قلی زاده

نشر: پرسمان

برای خوندن خلاصه داستان رو بقیه ش کلیک کنید...

ادامه مطلب ...

معرفی کتاب(سقوط یک فرشته)

امروز تصمیم گرفتم یک کتاب خارجی بهتون معرفی کنم که واقعا شاهکاره و حیفه کسی که رمانخون یا کتابخونه،این رو نخونده باشه یا ازش بگذره.مطمئنم پشیمون نمی شید.به جرات می تونم بگم یکی ازون کتابهاییه که پیش از مرگ باید خوند...من دبیرستانی بودم که خوندمش و چقدر حس خوبی داشتم!

نام:سقوط یک فرشته

اثر و شاهکار: هنری وود

مترجم:شیده جلالی فر
چاپ:1346

انتشارات:(کتابفروشی فروغی)

تعداد صفحه:695

برای دیدن خلاصه داستان رو بقیه ش کلیک کنید...

ادامه مطلب ...

معرفی کتاب(به وقت بهشت)

نام:به وقت بهشت

نویسنده: نرگس جورابچیان

ناشر: آموت

 

برای خلاصه داستان روی بقیه ش کلیک کنید

ادامه مطلب ...

یک تکه از من+پینوشت


"خدایا !این منم؟بی قرار و خسته در آستانه سرنوشت سازترین روز زندگیم؟خدایا این منم؟مانند تکه کوهی یخ در برابر یک شروع؟آغازی که آرزوی هر دختری در نیمه های بیست سالگی ست؟این منم؟با چشمهایی که گویی چاههایی عمیق و سیاه زیر آن کنده اند؟این قلب من است که مانند گلوله ای برف در سینه ام  جاخوش کرده و از حرکت ایستاده است؟...چقدر سردم است...چقدر دلتنگم..."


قطعه ای از یک کتاب...

فرداش نوشت:حالا آمار صفر بشه یا نشه به شما چه مربوط؟زیاد حالا حرص و جوش نده خودتو که چپ می شی!خوشم می یاد انقدر حرص خورده که ساعت 6 صبح،از خوابش زده، اومده در افشانی کرده!

دوباره نوشت:جا داره تو این پست یه تشکر جانانه از همه دوستانی که کتاب رو خوندن و نظر گذاشتن و به نوعی حمایتم کردن،داشته باشم...مخصوصا لبخند عزیزم و فلفولی جونم  که تو دوبی زندگی می کنن و این کتاب رو تهیه کردن و همچینین دوستی که می خواست کتاب رو برای کسی تو ایتالیا بفرسته.همین عکس العملهای مختلف،من رو به ادامه این راه پر فراز و نشیب روز به روز بیشتر ترغیب می کنه...پاینده و خواننده باشید...

حواشی نمایشگاه کتاب 92

جونم براتون بگه که غرفه های رمان طبیعتا ساعتهای 5 و 6 بعدازظهر شلوغ می شه...معمولا خیلیها گذری هستن و خیلیهای دیگه خریدار!

اکثرا" هم خانم هستن.یعنی آقایون که رمانخونیشون زیر صفره! البته حق دارن چون رمانها بیشتر بانوپسنده.

رنج خواننده ها حد وسط نداره!اونطوری که من دیدم، یا تینیجرن یا خانمهای جا افتاده! شاید به دلیل مشغله زندگی باشه.خانمهای جوونتر،ممکنه به دلیل درگیر کار و زندگی بودن،زیاد رمانخون نباشن.

کلی من با این فسقلیای بامزه و خوشگل،کلی خوش گذروندم.تینیجرا که همه دنبال کتاب جدید و همخونه مریم ریاحی بودن.بعضیها هم می اومدن اول، آخر داستان رو می خوندن و بعد می بردن.یعنی اگه خوب تموم می شد،می خریدن وگرنه می زاشتنش کنار.


ادامه مطلب ...

ممو و نمایشگاه کتاب 92

خوب بالاخره من اومدم!

این نت داغون و نفتی شرکتمون!! مگه گذاشت من امروز آپ کنم ساعت 9!بیچاره م کرد!!

می خوام بگم روز 5شنبه عالی و بینظیر بود! دوستان بیشماری رو دیدم و چقدر خوشحال شدم!

از نویسنده ها بگیر تا دوستان فیس بوقی و وبلاگی...

با اینکه نوبتم نبود تو غرفه وایستم،کلی برای همه امضا کردم و شعر نوشتم...

روز جمعه که هم عالی بود...یه سری از دوستان وبلاگی رو دیدم برای اولین بار و چقدر دخترای خانومی بودن!شرمنده اون دوست وبلاگی ای شدم که از صبح منتظر من شده بود و من یه کم دیر رسیدم...

از دوست خیلی عزیز دیگه ای که از راه دور اومده بود و با مادرش هم بود،ممنونم به خاطر قبول زحمت...

این نمای بیرونی نمایشگاهه!

برای دیدن بقیه عکسها رو "بقیه ش " کلیک کنید...

ادامه مطلب ...

ممو در نمایشگاه کتاب 92+معرفی کتاب

خوب!خوب! یه سری از دوستان عزیز تو خصوصی ازم خواسته بودن که چند تا کتاب خوب از نشرهای مختلف معرفی کنم،که به نسبت بقیه قویتر و بهتر باشن و موضوعیت داشته باشن.

اینجا به ترتیب حروف الفبای انتشارات ،اسم نشر و اسم کتاب رو براتون می گذارم+آدرس غرفه.می تونید از نمایشگاه کتاب (که از 11 تا 21 اردیبهشت ماه در مصلی تهران از ساعت 9 صبح تا 8 شب هر روزه برگزار می شه)تهیه شون کنید و هر کدوم رو که به سلیقه تون خورد،بخرید و از خوندنش لذت ببرید.اکثرشون موضوعات اجتماعی و مدرن دارن و عشقی آبکی نیستن!

من که چشمم به کتاب می افته،انگار وارد یه عروسی با شکوه شدم...چون به شدت خوره ام!!


نشر آموت: ردیف 32 غرفه 46 (روبروی نشر نی) - آخرین ردیف نمایشگاه

                به وقت بهشت

                نیمه ناتمام

                عاشقانه

                شوهر عزیز من

                نسکافه با عطر کاهگل


ادامه مطلب ...

انتظار با طعم اولین اثر هنری من...

مثل اسپند روی آتشم...

منتظرم...

از همان بعدازظهر که زنگ زد و گفت: حاضر است،دلم مثل سیر و سرکه می جوشد...

به عقربه های تنبل ساعت نگاه می کنم...به زور روی ساعت 6 قرار گرفته اند...انگار با دستهای درازشان،دور گلویم پیچیده اند و فشارش می دهند.

نفس می کشم...عمیق و تند...سعی می کنم به قلبم بگویم که آرام باشد و از جایش بیرون نپرد!

اما نمی شود...این انتظار یک سال و اندی،خیلی وقت است که به سر نمی آید...

گویی ثانیه ها سنگینتر از آنند که با دقایق سپری شوند و به ساعت بپیوندند.

زنگ به صدا در می آید و من از تصویر آن که مرد میانسالی را در بر گرفته،دل در سینه ام فرو می ریزد.

گوشی را به گوشم می چسبانم و می گویم: بیایید بالا...

مرد مسن هن و هن کنان با بسته ای از راه می رسد،بسته ای که برایش پستها نوشتم و انتظارها کشیده ام...

اولین نسخه را که در دستم می گیرم،اشکهای گرمم آرام آرام جاری می شوند...اشکهایی که نمی دانم از کجا آمده اند و به کجا می روند...

همان است که خودم خواسته بودم،بی اصلاحیه!بی شیله پیله...ساده و آرام و شیک...

جلد همان است...زنی در سایه که با چمدانی در دست ،دور می شود و پروانه ای از آبرنگ که با بالهای رنگارنگش حریر را می کشد و حریر در مسیر باد پریشان می شود...

متن پشت جلد هم همان :

در بهار...

در امتداد کوچه ای باریک...

در لحظه ای نزدیک...

....

نمی دانم این چه حسی ست؟ اما هر چه که هست،لطیفتر و بهتر از آن است که وصف شود...