انتهای سادگی!

دیروز داشتیم با دونه و نوش نوش حرف می زدیم که موضوع رسید سر اینجا که من وقتی دبیرستانی بودم خیلی ساده بودم.

می دونین از چه جهت؟موقعیکه همکلاسیام دوست پسر داشتن و صبحها با طرف دور دور می کردن و تو کوچه پس کوچه ها قایم می شدن و به هم نامه می پروندن،بنده از خواب نازم می پریدم و با دلهره از جا بلند می شدم و صبحانه می خوردم و می رفتم مدرسه! تازه استرس داشتم که دبیر زمین شناسی و فیزیک اول صبح ازم درس نپرسن!

بعدشم وقتی چشمهای یکیشون یه دفعه دورش سیاه می شد و لبهای یکیشون قرمز! من فکر می کردم مال خودشه!

یادمه یه دوست داشتم که خیلی دوسش داشتم،از زیر عینک یه مدادی به چشمش می کشید بیا و ببین! یه دفعه سر صف کشیدنش بیرون و بهش تذکر دادن.اونم قسم و آیه که چشمای خودم اینطوریه به خدا!منم خوش باور !حسابی ناراحت بودم براش و به جاش سر کلاس جبر براش جزوه هاش رو نوشتم تا زنگ بعد ولش کنن بیاد بشینه سر کلاس بعدی!

یه دوست دیگه هم داشتم که لبهاش برجسته بود.شبا رژ قرمز می زد باهاش می خوابید که  صبحها که بلند می شه و صورتش رو می شوره اثراتش باقی بمونه.یه دفعه سر صف بودیم ناظممون کشیدش بیرون که تو چرا رژ لب داری!منو بگی!انقدر بهم برخورد! شروع کردم با ناظمه جر و بحث کردن که این لبهای خودشه!! رژ نزده که! حالا اون لال مونی گرفته بود و وایستاده بود عقب ها! من داشتم الکی ازش دفاع می کردم!آخر سر ناظمه گفت: تو که دوستتو نمی شناسی براش سینه سپر نکن! بعد برداشت یه دستمال سفید کشید به لبای دوستم و وقتی قرمز شد،جلوی روم گرفت و گفت: دیدی!! دیدی!! این رژ می زنه! بیخودی ازش طرفداری نکن!

نمی دونم چی شد.اما ازون روز به بعد دیگه به خودم قبولوندم که هر کسی راست نمی گه حتی اگه دوستت باشه!

بعضی وقتا سادگی بیش از حد هم خوب نیست! راه راه بودنم عالمی داره...

نظرات 23 + ارسال نظر
آهو سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 09:09 http://www.lahzehayeman1.blogfa.com

یاد دوران دبیرستان خودم افتادم!دقیقا مثل تو ساده بودم!البته الانم زیاد راه راهی نیستم

خوش اون روزا!

مهرناز سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 09:23

منم دبیرستانی که بودم یکی از بچه های کلاسمون ابروهاشو برداشته بود بعد سه ساعت اومد تو صورت من حرف زد که من بفهمم منم نفهمیدم آخر سر گفت من چون ابروهام خیلی میریخت دکتر بهم گفت ابروهاتو تیغ بزن

زهرا سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 09:51 http://zizififi

ممو من هنوزم عینه دبیرستانی بودن تو هستم و این خیلییییییییی بده..یعنی فی نفسه خوبه اما برای این جامعه بده

برای این جامعه باید گرگ باشی زهرا!

مجی سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 10:53 http://soghaatii.blogfa.com/

چه جالب.
خوب از اونجایی که خوب عمری از ما گذشته زمانه ما خیلی این برنامه ها روال نبود توی دبیرستان. توی دانشگاه هم زیاد نبود . البته نه اینکه زمان دانشگاه اصلا نباشه ولی به این صورت که الان دانشجوها هستن نبود. اتفاقا امروز به خواهرم میگفتم زمانی که ما دانشگاه می رفتیم خیلی بندرت کسی ماشین می آورد الان دم دانشگاه ما جا برای پارک نیست.

اوه! دوره دانشجویی ما که سالن مد بود!

نیلوفر سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 11:20 http://www.niloufar700.persianblog.ir

اما بر عکس اینایی که تعریف کردی ما یه دختری توی کلاسمون بود طفلی پلک پشت چشمش رنگش روشن تر از صورتش بود. انگار مداد یا سایه زده باشه. ه رروز این بد بخت رو میکشیدن بیرون و با دستمال پلک پشت چشمش رو داغون میکردن و اثری نبود. دلم براش میسوخت

طفلی! این دیگه ظلم بود!

روشن سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 11:20

آخییییییییییی

سارا سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 11:59

سلام
خوشحال میشیم بهمون سر بزنید و لینکمون کنید.
:)‬

http://parsdlc.com

فلفل بانو سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 13:03

آی انگاری داشتم خودمومیخوندم!
یعنی من انقدر شکستهای عاطفی این تیپی تو مدرسه خودم! دوستام یک کلک هایی بهم زدن!

خداییش هیش کی نمی تونست بهم کلک بزنه! اما خیلی ساده بودم دوستم!

افسون شده سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 18:28

من هنوزم هر کی چیزی بگه به خودم می باورونم که لابد دوست داره اینطوری در موردش فکر کنم، اما تو دلم می گم: (من ساده نیستم فقط نمی خوام به روت بیارم)
از تصور اینکه جلو ناظم سینه سپر کردی شاکی شدی کلی خندیدم خیلی بامزه بود

به خدا! یعنی در این حد!!

تاتا سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 19:34 http://tatamoj.persianblog.ir

ای واییییییییی
ممووووووووووو چقدر خندیدم
خیلی باحالی

زهرا چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 11:02 http://zizififi

یا اومدن پری نزدیک است و یا داری مامان میشیییییییییییییییی...هوراااااااااااااا

زهرا جونم باز تو گیر دادی به این هورمونهای ما؟؟
می خواستم یواشکی بگم که هورمونهام به هم ریخته خوب!!!

اطلسی چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 11:38

هنوزم ساده ایی اما از نوع مهربونش منظورمه
نمونش همین پست اول!

عزیزمی...

تاتا چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 12:56 http://tatamoj.persianblog.ir

اسفنده دیگه برای بعضیا دلگیر و غمگینه
به نظرم اسفند ماه از دست دادنه
واسه همین آدم یه جور بلاتکلیفی داره

چی بگم والا!

tanha پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 09:18 http://love-is-all.blogsky.com/

آخی...
چقدر ساده بودی. اما خاطره ی خیلی جالبی بود. مرسی

خاموش پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 22:54

ممو جان
فقط آدرین و ارمیا
امیدوارم اینا به فینال برسن

نمی دونم اما اون دو تا خیلی ضعیفن! ارمیا هم به نظرم از ندا ضعیفتره!صداش زور نداره

سلام ون کتاب مریم ریاحی قرار بود چاپ بشه خبر نداری کدوم مرحله است؟؟دلم یه کتاب خوب و جدید میخواد...چیزی پیشنهادی نداری ممویی؟؟
واسه ایام عید بخونم و کیف کنم..
کار جدید تکین میگه چند ماه دیگه..منتظر مجوزه انگار..راه طولانی

آره.خودش گفته بهمون.در جریانم.منتهی گفته هنوز مجوزش نیومده.تو سایت پرسمان نوشته.مریم ریاحی هنوز مجوز نگرفته واسه کتاب جدیدش.به وقت بهشت رو بخون .خیلی قشنگه.

خاموش جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 23:49

وای ممو دیدی امیر موند ولی آدرین خوشتیپ و خوش صدا رفت

اینا هم مارو سر کار گذاشتن

تابلو که رای ها رو دستکاری میکنن

نشون می ده این ملت ما چقدر مغزشون پکیده!! فقط قوم و قبیله ای فکر می کنن!براشون متاسفم!

روناک.هفته نویس شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 02:23

عزیزم چرا دیگه فیس نیستی...
من هم سرما خورده ام...من هم زیادی ساده ام برای این روزگار گرگ...گاهی خیلی خسته میشم..هی گازم میگیرن گرگا خو!

حوصله ش رو ندارم عزیزم...

بانو شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 09:34 http://atiehbanoo.blogfa.com

عزیزم احتمالا امیر زیاد فک و فامیل داره

نه عزیزم! قبیله ش هر کدوم 10 تا خط ایرانسل خریدن و با هر کدومش 10 تا رای دادن بهش!

زهرا شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 10:17 http://zizififi

من که فکر نمی کنم به رای خیلی ربط داشته باشه...من فکر می کنم همه اینا از پیش تعیین شده است و معلومه که رای میاره..اون بنده خدا صداش واقعا شبیه خروسه که

چرا داره.چون من صفحه آدرین رو دیدم 7000 تا بازدید کننده بیشتر نداشت.معلوم بود بهش رای ندادن و به خروس رای دادن!

محبوبه شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 14:17

جمعیت فک و فامیلاش از جمعیت کل ایران هم بیشتره
حق ادرین نبود حذف بشه...دوست دارم خودم برم یخه اش رو بگیرم پرتش کنم بیرون

آخ گفتی!منم می خوام!!

نفس شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 14:34

وای مموی ساده و مهربون خودم..انشالله اسفند ماه خوبی برات باشه منکه خیلی دوستش دارم چون ماه تولدمه دوم تولدم بود...وای اینقدر دیشب شوک شدم امیر حذف نشد اخه خداییش هفته پیش بجای احسان باید حذف میشد اما خب انگار قبیله بختیاریا همه دارن بهش رای میدن خب کاش صداش خوب بود که دل آدم نمیسوخت..حیف آدرین

می بینی؟آخه آدم دلش رو به چی این مردم خوش کنه؟
تولدت مبارک نفس جونم! 120 ساله بشی ایشالا!

ســـــــاینــــــــا!. شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 17:39

مرسی عزیزم...برم بگیرم بخونم..
اره واسش چندتا صفحه زده بودنکه حمایت میکنیم و از این حرفها
این هفته حذف میشه حتما...

ارمیا

خدا کنه دوستم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.