روحت شاد سیمین جان...
سووشون روحت شاد...
می دونم و می دونی که مثل دیگه هرگز نخواهد اومد! مادر تاریخ دیگه نمی تونه مثل تو فرزندی بیاره که اونقدر قلمش روح انگیز و گیرا باشه...
تو همیشه و همه جا الگویی...برای خیلی ها و شاید من...منی که هنوز خودم رو نه نویسنده می دونم نه وبلاگنویس!!
ای کاش بتونم هر چقدر کم و اندک،مثل تو عمر پرباری داشته باشم و با اثری که از خودم به جا می زارم،موندگار شم...
حیف که دیگر دیر است که دنیایی از هنر رو به تو تقدیم کنم که تو همین دیروز عصر ترکش کردی...
در کنار جلال آسوده بخوابی سیمین جان...
ای کاش آینده ای که تو دیدی یک روز برای هم نسلان من اتفاق بیفتد:
«در دوره ی سامانی پس از اینکه آخرالزمان تاریخ برسد. یعنی پس از اینکه همه سنگ ها خوب وا کنده شد. یک دوره ی سعادت بشری فرا می رسد، این دنیای پرهیاهو، شبیه بازار مسگرها پر از مواد مخدر، پر از تنش و تشنج میان شرق و غرب، با این همه بمب های جور واجور نمی تواند ادامه پیدا کند و حتما دنیای روشن و پر امید، انتظار بشر را می کشد.»
بعدا" نوشت:اینجا رو حتما" بخونید...