گفتم:فقط تو را دارم...
گفتی: من هم...
گفتم: چرا؟
گفتی:نمی دانم...مامان...بابا...
گفتم:من اگر بخواهم خانه تو بیایم،اختلاف پدر و مادر برایم هیچ است!
گفتی:من اما... نمی توانم!
گفتم:اینطور نمی شود! باید برابر بود...برای یک عمر و محبت ارزش قایل باش!
گفتی:آخر...پدر...
گفتم:تنها می مانید...(داشتی گریه می کردی...)
گفتی:نه!...یعنی مهم نیست...
گفتم:بعدا" زنگ می زنم...قطع کن!
و بعد چند از ثانیه به اندازه هرم نفسهایت که در گوشی می پیچید، قطع کردی...
حال 3 سال تمام از آن شب گذشته است و من هرگز زنگ نزده ام...و تو در همین حوالی تنها مانده ای...
و هنوز من ندانستم که چرا این رشته محکم 25 ساله آنقدر راحت و در عرض چند ثانیه از هم گسست؟
?!!
درکش برام سخته.
اما امیدوارم این رشته از هم گسسته اگه دوست داری ترمیم شه همونطور که در عرض چند ثانیه نفهمیدی چی شد و گسست در عرض کمتر از چند ثانیه هم درست شه
سلام خوبی؟؟؟نیومدی پیشم چراااا؟
قضیه چیه!! من نگرفتم مطلبو ممو جونم.
هیچی نانازی...یه غم چند ساله ست...نوشتمش تا راحت بشم...
منم مثل بقیه اندرستند نشدم
سه بار خوندم... اما اصلا نفهمیدم چی شد!!!!

ولش کن...
speechless.... :-(
درگوشی: (این غم هم آب خواهد شد)
خیلی دوس داشتم جمله توووووووووو!
ای جونم نبینم غم داریا
گذشته ها گذشته
زیاد فرک نکن بهشون
الان رو غخشه
حالا بخند افرین(بوس)
زمان همه چیزو حل خواهد کرد.حتما زمانش فرا نرسیده.
درست میشه
دیگه مهم نیست...
نمی دونم چرا فکر کردم این مکالمه با خودت بوده !!!!!!!!!!!!!!
چیزی درون خودت .. تونستم منظورم رو بگم ؟؟؟
نه! با خودم نبوده!
انشالله این غم زودی آب بشه
ممو جون من جوابتو با ایمیل دادم.. نگرفتی؟؟ تازه من داشتم با خودم می گفتم چرا ممو به من جواب نداد!

به نظر من این یه دوستی بوده که بخاطر اختلاف پدر و مادر بهم خورده . امیدوارم یه جوری درست بشه .
یه خاطره دور شده ست...
و چه پیوند صمیمیتها /که به اسانی یک رشته گسست
عزیزم فکر کنم بدونم داری از کی و چی حرف میزنی... میدونی شجاعت و مقاومت و استقامت ما آدمها مثل هم نیست و اون فرد به خصوصی که تو ازش صحبت کردی به نظرم انقدر مهربونه که واقعا بین شما و آنها گیر کرده نه میتونه بیاد سمتتان و نه میتونه فراموشتان کنه همینطور که تو دوستش داری و نتونستی فراموشش کنی... چرا تو باهاش تماس نمیگیری دوستم؟ میدونی که خیلی تنهاست
مراقب خودت باش دوستم
نمی شه دوستم...به هزار و یک دلیل نمی شه...اونقدر فاصله ها زیاد و عمیقه که نمی شه با یه تماس ساده پرش کرد!
خدا همه مامالن و بابابهای مهربون رو واسمون حفظ کنه ایشالا
ایشالا...
دلم برات تنگ شده
نمی دونم شاید عمر داشتن این دوست همین قدر بود. نمی دونم
آهنگ قشنگی بود.
سلام دوست عزیز...مرسی بخاطر معرفی کتابها..
طلاییه و مجنون تر از فرهاد گرفتم...
و یک کتاب جدید از منیر مهریزی مقدم..
چقدر کتاب جدید امده بود و. چقدر نویسنده جدید!.
ادم دلش میخواد همه رو بخره!.
تو هم کتاب ها رو میخری؟اگه اینجوریه پس مثل منی همدردیم جا نداریم من کتابخونم پرش ده باید یه قفسه دیگه بخرم!.
خواهش می کنم عزیزم...قابلی نداشت.طلایه رو اول شروع کن.
ممو خانوم اگه به جای گفتم گفت تبدیل میشد به گفتم شنید و گفت شنیدم خیلی بهتر بود.
خدا مادر مهربونت رو برات حفظ کنه...
آخ ای دلم ریش شد . ولی چه میشه کرد. تموم شده دیگه . باید فراموشش کرد