از وقتی رفتی روزام خالی شدن...اولش داغ بودم،نفهمیدم!مثل کسی که زخمی می شه و اولش درد نداره اما بعد سوزش بیچاره ش می کنه...این چند روز دور و برم شلوغ بود...همه ش مهمون و مهمونی بود نمی فهمیدم و حس نکردم که نیستی...
اما از صبح امروز انگار از درون خالی شدم...انگاری پشت ندارم...انگاری یه چیزیم کمه...شب پروازت استرس منو کشت اما وقتی زنگ زدی و گفتی رسیدی استانبول و از اونجا باید ترانسفر بشین اونطرف،یه کم خیالم راحت شد...
اما باز تو خواب دیدم،داری ازم دور می شی و دستهای من بی دست تو، خالی مونده...
بعد از 6 سال این اولین باره که اینقدر ازت دورم...حتی اون موقعی که هنوز با هم ازدواج نکرده بودیم،این همه ازت دور نمونده بودم...
من از مسیری که تو تنها توش پا بزاری و من پیشت نباشم،می ترسم...این مسیر کابوس منه...
از مسیری که اونور آبها باشه،سوغاتی نمی خوام...هیچی نمی خوام!سوغاتی من فقط و فقط سلامتی و سبز بودن توئه...
مسافر من...دلتنگم...سخت دلتنگتم...یه هفته به اندازه یک قرن زیاده...
زود برگرد...
برگرد...
آخیییییییییی ممو جون جای ابو خان خالی نباشه ایشالا سالم و سلامت زود برمی گرده. میدونم دوری اینجوری سخته اما بعضی وقتا چاره ای نیست دیگه. مواظب خوت باش تا ابو زود برگرده
جای همسرت خالی نباشه و سفرشون بی خطر
آخی عزیزم.
انشالله که به سلامت برگرده سافرت.
تو هم غصه نخور دوستم.
منم اوایل که همسرک میرفت ماموریت بدجور بیتابی میکردم و همش این بود
الان هی کم و بیش تحمل میکنم.
ولی دوباره قراره بره یه ماموریت طولانی و دور
آخی...
جاشون خالی نباشه عزیزم .. من درررررکت می کنم ..
مرسی عزیزم...
الهیییییییییی
منم کلا سخته برام حتی یه روز!!!!جاش خالی نباشه!زودی تموم میشه
آخی..جاش خالی نباشه ممویی
چشم به هم بزنی بر میگرده با یه آغوش گرم برای خانم خوجلش
مرسی عزیزم...
عزیزم جاش خالی نباشه زود بر میگرده عشقم
میفهمم انگار یک چیزی نیست تو زندگیمون بلاتکلیفی میمونیم دل و پانداریم کاری کنیم
کاملا میفهممت...روزایی که همسر پروژه داره و باید بره ماموریت..از لحظه ای که سوار هواپیما میشه استرس میاد سراغم تا لحظه ای که هواپیما میشینه...نبودش رو با تک تک سلولهام حس میکنم...اما ممو به این دل خوش باش که همسر خان میاد اونم با یه عالمه سوغاتی....جای شوهرت سبز باشه و سفرش بی خطر
مرسی عزیزم...پس همه مثل همیم...ماموریت زیاد می ره اما این سفر خیلی دوره...
سفرشون بی خطر... ایشالله به سلامت برگردن...
ایشالا...
از ته دل آرزوی سلامتی همسرتو دارم
به سلامتی برگرده پیشت
مرسی عزیزم...
جاش خالی نباشه عزیزم. ایشالا به سلامتی برمیگرده با یه عالمه سوغاتی خوشمل
مرسی گلم...
دوستم منم اون یک هفته ای که محمد رفت ماموریت خیلی اذیت شدم برا همین خوب می فهمم که چه حالی داریایشالا چشمهم بذاری و بیدار بشی ببینی ابو اومده پیشت... سعی کن چند روز رو بری خونه مامانت اینا یا اونا بیان پیشت نذار تنها بمونی که جای خالیش اذیتت کنه
مراقب خودت باش دوست جون
در حال حاضر خونه مامان اینام عزیزم...با فشنگ رفتیم اونجا!همه چی خونه خودمونو قطع کردیم...
آخی ... عزیزم خوبیه این دوریا اینه که آدما قدر همدیگه رو بیشتر میدونن دوستم . ایشالا این مدت باقی مونده برات مثل یه پلک بر هم زدن بگذره
ایشالا....دلم خیلی تنگه!
دلتنگی بد نیست ....
چرا هست...
ایشاللا به سلامتی و زود زود بر می گرده
آخی... نازی ممو جون زود میگذره سر خودتو گرم کن که به دوریش فکر نکنی
سرم که گرمه...دلم گرم نیست...
عزیزم جاش خالی نباشه. . .
ایشالّا به سلامت برگرده. . .
ممنونم گلم...
منم دلم تنگه برای خودم که نمی دونم کجا رفته .هی....آهنگ زمینه وبلاگت خیلی قشنگه. چطور می تونم دانلودش کنم؟
دانلود نمی شه باید بری روش کلیک کنی بری تو سایتش!فقط مال وبلاگه!
عزیزم....سفرش بی خطر انشالا...
عشقتون افزون
مرسی یلدا جونیییییییی...
عینهو من ....
عینهو من که از وقتی شناختمش از وقتی باهاش رابطه داشتم . هر بار که سفر میرفت قلبم از جا کنده میشد . یه حسی ماورای دلتنگی !
عینهو من وقتی که بی من میرفت نگرانی وجودمو میخورد ! احساس میکنم هرجا که من باهاش نیستم تا با همه وجود حواسم بهش باشه اونوقت دیگه هیچکی حواسش بهش نیست . شاید حتی خودش ...
اما انگاری کاریش نمیشه کرد . این هم یکی از قانونهای زندگیه که باید یادش بگیریم . پس تو هم صبور باش . که اون به خاطر تو مواظب خودشه
و تازه شاید این یک هفته رو خدا هل داد و زود گذشت
آره...ممنون عزیزم که همراهمی...
آخی چقد احساساتت شیرین و لطیفه ... ان شالله که زود میاد و باز عاشق تر از همیشه کنار همید دوستم ..
ممنونم عزیزم...
جاش خالی نباشه عزیزم. ایشالا زوده زود برمیگرده...
ممو یک یاز ترفندای ساده روانشناسی جنرالیزیشن .. یعنی مراجع بفهمه فقط اون نیس که این مشکل رو داره و خیلی ها مطئله ای مشابه اون رو باهاش درگیرن.. واسه اینکه الان یه کم آروم تر بشی باید بهت یادآوری کنم که من وقتی عقد کردم، 5 ماه بعدش همسرم برای ادامه تحصیلش رفته کانادا و الان 10 ماه ونیم که ندیدمش و تا 20 اصفند که بیاد چیزی حدون سه ماه ونیم مونده.... اینم در نظر بگیر که حت یاون 5 ماه عقدم ما پیش هم نبودیم!!!! و بنابر این الان سرتو بگیر بالا خدا رو شکر کن و فقط چند روز دیگه منتطر دیدن همسر گلت باش انشاله سالم و سبز
واااااااااااااای نه! یک سال؟؟من نمی تونم!
آخی عزیزم جاش خالی نباشه
انشالله این یه هفته زود میگذره و به سلامتی بر میگرده پیشت
ای جان دوستم جاش خالی نباشه زودی میاد غصه نخور
جای همسرت خالی نباشه ممو جون...
ای کلک پس سوغاتی نمی خوای؟ هان...؟
ممو جون منم می تونم رمز اون پست رمزی رو داشته باشم؟
عزیزم...عکسهای اون پست رو پاک کردم...
ممو خوشحال می شم منو دوست خوت بدونی و لینکم کنی
چشم...در اولین فرصت!
میگم دقت کردی عنوان پستت مثله اسمه وبلاگه سایناست؟؟؟مثل هیچکس
راستی ابو خان کی میان؟؟؟این هفته میان ایشالا دیگه؟؟؟
اره...چند روز دیگه می آد...
سلام دوستم. پنج شنبه ای جای تو و ابو خیلیی خیللللللللللللللللللی خالی بود. کلی یادتون کردیم. الهام و حسام هم نیومده بودن. خیلی خوش گذشت دوستم. جاتون خالی.
آخی...خوشحالم که خوش گذشته عزززززززیزم!دوستان گل به جای ما!
ایشالا زود زود زود صحیح و سالم میپره تو بگلت
مرسی گلم...
سلام ممو جون ...چه وبلاگ شادابی داری عزیزم...از وبلاگ نانازی میام اینجا تقریبن اکثر مطالب وبلاگتو خوندم ..بخشای معرفیه فیلم خیلی ابتکار جالبیه با اجازت لینکت میکنمو ازین به بعد بهت سر میزنم توام اگهه دوس داشتی خوشال میشم..من هر روز خاطرات روزانمو مینویسم.راستی عطر برنج منو یاد بچگیام میندازه..یاد روزایی که کل فامیل دور سفره ی مادربزرگ مینشسیم ..چه روزای شادی بود اون موقع اقاجونمم زنده بود...چهقدر پرحرفی کردم .شرمنده هاااا
ممنونم عزیزممم...!خیلی خوشحالم که نظر خالصتو در مورد وبلاگم گفتی و وبلاگم برات انرژی مثبت داره!
وای ممو جونم.هربار که اینجارو میخونم بیشتر دلتنگ میشم.آخه همسری منم امشب میره
الهیییییییی...ایشالا که به سلامت می ره و بر می گرده عزیزم...
تو چرا تو فیس بوک نیستی؟ سرم نمی زنی یعنی؟ اینایی رو که مینویسی اونجا هم میشه نوشت ها...
ایییییییییییییییییییییی جان من!!!!شوهرم رفته!خونه مامانمم!دسترسی به فیس بوک ندارم تکین جونی...بزار برم خونه خودم می ترکونم فیس بوکو!!