گرفته بود و بهاری...آن روز...روز خرداد تلخ...
ابرها خاکستری بودند و پر از فریاد...
به آسمان نگاه کردم و به درب سفید دود گرفته...
....
چند ثانیه بعد...
در چشم برهم زدنی،باران آمد...
اما تو ...
...
...
تو هرگز نیامدی...
پینوشت:هستم...خوبم...خوبتر از خوب حتی!اما این روزها سرم خیلی شلوغه...خیلی...فرصت سرخاروندن ندارم...یعنی تا سرمو می چرخونمُ میبینم ساعت ۴ ه و باید برم خونه...از بهار لذت می برم و هوای فروردینو نفس می کشم...
و اما!!! بی صبرانه منتظر نمایشگاه کتابم دوست جون!!
چه عکسی روحم تازه شد حالا میگم کدوم مرد نیامد
هوا که این روزاااااااااااااااااا عالیه...
پس بزن قدش ممویی

مطلبت خیلی قشنگ بود دوستم این عکسم که دیگه نگو خدا بود
نمایشگاه کتابو منم پایم یه عالمه
سلام عزیزممممممممممم
خوبی؟؟منم منتظر نمایشگاهم و کتاب جدید تکین..
انگار همین دیروز بود که اومدم لیست کتابایی رو که معرفی کردی برداشتم.چقدر از وبلاگت خوشم اومد.
خوشحالم که خوبی عزیزم
امیدوارم زودتر حجم کاریت متعادل بشه گلم
موفق باشی
که پارسال قبل نمایشگاه کتاب معرفی کردی! البته اگه وقت داشته باشی نمی خوام اذیت شی عزیزم
ممو جان من سخت منتظر پست معرفی کتابت هستما!!
سلام دوست جون
دلم برات حسابی تنگ شده. خدا رو شکر که خوبی. منم مثل تو این روزا حسابی درگیرم و سرم شلوخ پلوخه
منم منتظرشم
خداروشکر
نمیدونم چقدر زود زمان میگذره
خدا کنه همیشه اینجوری باشه برای من ممو جون اصلاْ متوجه نمیشی ساعت کی میگذره تو اداره خراب شده
خوشحالم که خوبی
تو عزیزمی...خیلی دلم برات تنگ شده...برای نوشته ها و خودت مخصوصن...
برای همه تون به خدا
آخ گفتی نمایشگاه کتاب من که دستم از نمایشگاه کتاب کوتاست، هرچند مثل قدیما باحال نیست ولی برین حالشو ببرین...
سلام عشقم..در اولین فرصت قبل از نمایشگاه کتاب لطفا چندتا کتاب خوب معرفی کن ممویی جونم..
چشم اگه وقت کردم...اگه همه اون لیستی رو که پارسال براتون گذاشته بودم،خوندی،چند تای دیگه معرفی می کنم...
ای جان با این قلمتتتتتتت
یعنی من پست قبلیتو خوردمااااااااااااااااااااا خوردم و حسابی کیف کردمممممممممممم