وقتی ساعت ۴ بعدازظهرُ سلانه سلانه از ساختمون محل کارت که تو یه بولوار خزون زده جاخوش کرده بیرون می زنیُ و اولین چیزی که به چشمت می خوره یه درخت جوون با برگهای خیس و زرد و سبز باشهُ چه حسی بهت دست می ده؟
من باشمُ خیلی سریع خودمو به درخت می رسونمُ و اول برگهاشو بو می کشم...عطر برگهای چنارو می شناسم...این عطر از بچگی با من بوده...وقتی شروع می کنم به کندنشونُ از خوشحالی تو دلم غنج می زنم...نگاه متعجب عابرهایی که رد می شن و گاهی با پوزخند و یا یه لبخندُ قاطی می شن رو جدی نمی گیرم و هی می کنم...هی برگهای خوش فرم و بزرگ و خوشرنگ رو از شاخه جدا می کنم...
بعد چند دقیقهُ یه بغل برگ خوشرنگ دارم با تصویر خورشیدی که رو به رومُ انتهای پیاده رویی که به خیابون اصلیُ ختم می شهُ ُ داره به خون می شینه و آروم آروم می ره تا پشت کوههای بلند افق بخوابه...
....
حالا برگهای شسته شدهُ رو جلوی چشمام گذاشتم ونگاهشون می کنم...وقتی که خشک شدنُ می زارمشون زیر شیشه میز وسط پذیرایی...
وقت خوردن چایی و نگاه کردن سریال جون جونیمُ منظره ش چشممو نوازش می کنه...همراه با بخار ملایم چایی هل دارُ بهشون خیر ه می شم و با خودم فکر می کنم:
انگاری پاییز و آوردم زیر میز....
پینوشت: دوس جون!خیلی خوش گذشت و مستفیض شدیم از قورمه سبزی و دلمه کلم و برگ موی ۵ شنبه!همه چی عالی بود...دستت درد نکنه!گیتی باید عکسی رو که از میز شامت گرفته بهم بده تا اینجا آپلودش کنم...اگه یه کدومتون از اون جمع دیگه ننویسینُ من افسردگی می گیرم ها!گفته باشمممممممممممممممم!اهه!
یه چی بگم هلی؟؟خیلی لاغر شده بودی!
نازیییییییی چه با سلیقه؟
به به همیشه به مهمونی
چه قشنگ/
اگه من یکی از عابرین بودم حتما بهت لبخند میزدم .
وای چقدر فکر خوبی کردی...برگا زیر شیشه میز... خیلی دکور پائیزی خوشگلی می شه... ای جانم...
عکس هم چشم...فردا می یارم...
تو عزیزی گیتیک!
عجب ایده جالبی!!! این که برگ ها رو بذاری زیر میزت .... خیلی حال کردم
سلام عزیزم.
بوی برگ چنار زمان پاییز ، زیر بارون من رو که دیوونه می کنه من هم برگها رو بر میدارم و فقط بو میکنم.
من یه تابلو با برگهای چنار پاییزی درست کردم.
لذت میبرم از دیدنشون
چه جالب...یه تابلوی بدیع!
بنده در بلاد دیارمون بودم . خیلی دلم میخواست که بیام اما نشد متاسفانه . خوش گذشت ؟
عالی بود! عالی ...
پنج شنبه که عاااااااااااااااااااالی بود ! من کاملا فرش شدم
می تو!
جهت مراسم ختم قرآن ویژه تاسوعا و عاشورای حسینی همراه می طلبیم
چشم!
باز من این رو از نزدیک دیدم وگرنه میدونستی دیگه ......... چقدر من جلوتر از بچه های دیگه هستم ای جانم
خداروشکر بهت خوش گذشت
خیلی زیاد دوستم...
خیلی قشنگ بود ممو جونم چه فکر جالبی کردی دوستم.. حتما خیلیم قشنگ شده
حالا که اینطور شد،بدو بیا خونه مون!
وای یادم باشه این دفعه برات یه غذای خاص جدا درست کنم و فقط به خود خودت بدم دوست جون اینقدر که بهم روحیه میدی . به منم خیلی خوش گذشت.میدونی نگاهنو خیلی دوست دارم شاید چون نویسنده ای اینطور دقیقی به چیزهایی که خیلی هامون ساده از کنارش می گذریم .
ایول! کیک بی بی باشه لطفا"!!!
مرسی دوس جون...!
مطمئنا برگ ها هم بهت لبخند می زدن....
(از دست این آلودگی نجاتشون دادی..)
خیلی قشنگ توصیف کردی... دوست داشتم..
هلی که کلا لاغره.... مدام می گه من چاقم..
قربون تو ...
چقدرررررررررررر تو با احساس و با سلیقه ای دختر
عزیزمی...
پایییز اون برگایی که خیلی کیف داره روشون راه بری خشششش خشششش صدا بدن
اوهوم...
آره این برگای پاییزی خیلییییییییییی قشنگن:)
عزیزمی...!
نوشتم بشه ۱۶ دانه برنج
نگاه و لبخند و حتی پوزخند عابرا رو دیدم وقتی از گلا عکس میگیرم تو خیابون
هر چیزی زیبایی خاص خودشو داره
ولشون کن!
عزیزمی با این روح لطیفت... خیلی ایده ی قشنگی دادی دوستم
تو کلا عزیزمی...
من هدیه شما رو تهیه کردم
لطفا اسم و شماره تماستون رو برام پیام خصوصی بزارید تا به دستتون برسونم .
ممنونمممممم!یه دنیا ممنون!
به من رمزت رو نمی دی؟
خانمی رمز میخوام
سلام میشه یه منم رمز بدی ؟
عزیز دلم بزار یه کم آشناییمون عمیقتر بشه...تو رو خدا از دست من ناراحت نشی ها...
قسمت سومش رو دیدی؟ من ندیدیم نمی دونستم اومده ..
آره!عزیز دلم...همون خسوفه! اومده!ویدئو من ما برامون آورد...اگه خیلی دوست داری ببینیش هااااااااااااا!می تونم آدرسشو بهت بدم بری ازش بخری!
رمزززززززززززز
ممو جان رمز میدی؟!
باشه عزیزم ممنون که جواب دادی :)
خانومی...
آخه ممو جون نمیگی رمز میذاری بدشم رمز نمیدی آدم از فضولی میمیره ؟؟ خب خواهر یه فکری به حال این حس فضولی ما هم بکن دیگه عزیزممممم
تو گلی به خدا...بزار آشناییمون عمیقتر بشه...اونوقت روی چشم!
همکننون نیازمند رمزتان هستیم
سلام
خوبید ؟
دل آدم میگیره رمز دار مینویسید
شرمنده...
وبازهم دره بسته.اما این بار بهت نمی گم بهم رمز بده.اخه باز میگی بذار اشناییمون عمیق تر شه.
چششمت سلامت عزیزم با منتظر میشیم تا توی گزینش نمره قبولی بگیریم ممو جونی
الهیییییییی بگردم من...
راستی الان یادم افتاد ببین این همون قسمتیه که ادوارد با جاکوب متحد میشن ؟ میره توی کوهستان و اون دختر مو قرمزه و اون پسره حمله میکنن ؟ و ادواردم پیشنهاد ازدواج میده ؟
اینی که می گی قسمت دومشه! قسمت سومش اتحاد دو تا قلمروئه و جنگ با خون آشام موقرمز،ویکتوریا!
اره دیگه منم اینو دیدم . همون موقرمزه که با یک پسره همکاری میکنه و دوستش توسط اینها کشته شده .میرن توی کوهستان قایم میشن . من این قسمت هم دیدم
اون قسمت که دختره رو می برن تو کوهستان تا از شر ویکتوریا در امان باشه و قایمش می کنن و سردش بوده و جاکوب گرمش می کنه ،اون قسمت سومشه دیگه!
ای ول اسکول شده بودم فکر کردم جدیده ... خال کردی کجاشو یادم بود
باریکلا!
وای اون صنحنه که روی پای ابو خابیدی خیلی ملوس بودی من که کلی حال کردم
دوس جون! تو کدوم یکی هستی؟چرا اسمتو ننوشتی؟
عزیزم من کتاب خریدم...انلود نکردم اما از همون سایتها که گذاشتم دانلودش دیدم...دیگه سراغ ندارم...اگه تهران بودم حتما کتابهام میدادم بهت پیک بیار واسه ات بخونی!.
اما خیلی دوریم...
ممنونم خانومی...خیلی لطف کردی...
جواب دادم سوالات یا نه؟؟بخدا خودمم قاطی کردم!.
هنوز منتظرم ها ! میلم رو فرستادم :)
سلام عزیزم اگه ملطف کنی به من هم رمز بدی ممنون میشم
دغدغه های مشترک در بلاگ اسکای چقدر زیاده!
چطور میشه ای پی رو فهمید
هرکی نظر می زاره آی پیش باهاش می آد...
ای به چشمممممممم... نه بیرون می ریم.. نه پنجره رو باز می کنیم..
به به ! به به !
آپ هستم
ماله بلاگفا پس نمیاد که
نمی دونم غزل جان...
قربونت برم مرسی ببخشید
میگم که میشه توی لینکهام قرارت بدم