من این قسمت تور کیش رو از همه بیشتر دوست داشتم...
اخرین جایی که ما رو بردن،دیدن کشتی یونانی نزدیک ساحل کیش بود...
این کشتی مرداد ماه سال 1345 به گل نشست و هرگز نتونستن بیرون بیارنش...چون بیرون آوردنش خیلی هزینه بر بود و فایده ای نداشت.این کشتی ساخت اسکاتلنده که توسط انگلیسها اجاره شده بود...موقع به گل نشستن،خدمه و ناخدای کشتی از اون پیاده شدن...بعدها اون رو آتیش زدن تادیگه کسی نتونه ازش استفاده کنه.اگه تو عکس دقت کنین،می بینین که از زیر داره خورده می شه و نصف این کشتی به آهن پاره تبدیل شده...
برای بقیه عکسها برین رو ادامه مطلب...
اون صلیب بزرگو می بینین؟آدم یاد کتاب پیرمرد و دریا می افته!
زیر این مربعه،ابویه!
و در آخر،غروب خورشید...
این هم من و غروب و کشتی...خیلی رویایی و به یادموندنیه...بهترین قسمت سفرمون همین غروب و کشتی بود...
خیلی قشنگ بود
آخیش دلم خواست.
انشااله سفرهای قشنگ تری قسمتت بشه
عزیزمییییییییییی...
بسیاز زیبا.هم گزارش .هم عکس و هم غروب کیش و کشتی.ممنون
بسیار عالی بود ممو جون عشقولانس
من نبودم تو کلی پست گذاشتی؟
دوم شدی؟
من بودم اول می شدیا؟باور کن به حون خودم...
میزشامت هم خیلی عاااااااااالی بود ...
تره بار هم که سوجه خنده....
یعنی من مرده تو هستم ممو که اتفاخات روزمره رو چقدر قشنگ می بینی .........
از زاویه نگاهت خوشم میاد اصلن....
اصلن اصلن از خودت خوشم میاد...
با اون ظرفای نارنجیت...
خیلی خوشگل هستن...
تو که عزیزمی گوشی جون! زیارتت قبول!
من که عکساتو قشنگ دیدم آخیش
اگر نمیدیدم دلم پیش عکسها میموند نانازی
از دست تو!!
سلام ممو جونم
خوفی؟
مبارک باشه دوست جون دوم شدی:-*
عکسایی هم که گذاشتی خیلی جالب بیدند مخصوصا اون عکس غروب و دریا محشر بود
مرسی عزیزم...یه کاری باهات دارم دوستم!
آه ای خدای من آه... ممو زیتون هم زدین؟
راستیییییی مبارک باشه جیگر ایشالا دفه های بعد اول می شی
حیف شد که دوم شدی دوستم . دوست داشتم اول بشی ...
نمی شد آخه دوستم!زن زیبا از من بهتر نوشته بود...
خیلی ناز بود. . .
این غروب ها هم خیلی قشنگ بودن
به به عجب غروبی
چه عکسهای قشنگ و عشقولی...
مرسی دوستم عکسا خیلی خوب بود.
دلم کیش خواست
عزیزم همیشه به گردش
خیلی این کشتی رو دوست میدارم
ما مخلص شما هم هستیم
اسم یک رمان رو بگو تهیه که کردم یه جوری به دستت می رسونم
کجای تهران هستی ؟
اگر زحمت می شه مهم نیست!
منم عاشق غروب کشتی یونانی هستم:)
------------ [گل] درود به شما دوست گرام [گل] -------------
[گل] آپم -- قابل بدونید [لبخند]
[گل] دخترک نالان ... دختری بینوا
ازسری داستانهای کوتاه : افشین - کتاب مهتاب جلد 1
چاپ خانه کتاب آلمان [گل]
[گل] جاوید باد ایران زمین [گل]
پس این نظرای من کجاست ممو جونم؟؟؟؟؟یعنی بت نمیرسه یا تایید نمیکنی؟!!!عکسها آخر عشق وصفاست وروح آدمو صیقل میدن دست گلت درد نکنه عروسه ملوسه خودمی
هیچ کامنتی ازت نگرفتم نفس جان! همینه !
منظره قشنگی دارین. خوش بحالتون.
عکس منظره خیلی جالب بود. کار خوبی می کنی عکس می زاری خانم با سلیقه
یک عکس خوشگلتو که جلوی کشتی انداخته بودی توی فیس بوک دیدم ممویی
راستی تبریککککککک! که دوم شدی دوستم!
قبونت برم بلوطی...
تو لذت داشتن یه زندگی مدرن رو توی دل طبیعت کاملا داری تجربه می کنی
این تعبیرات منو کشته !!!
سلام دوست نازنینم ...خیلی خیلی عکسها هنرمندانه بو د....به خصوص تصویر غروب آفتاب
وای چه خوشکل
بیا بخلم
منم از پنجره اتاق که نگاه میکنم نصفه کوه جلومون معلوم میشه
وای امروزم افتاب زده بود روی کوه یک سرمایی ملسی هم بود همه هم داشتن میرفتن پیاده روی اونوقت ما اومدیم سرکار
آخیشششششششش....
ممنون بخاطر سهمم از شادیتزیبا بود
ما چرا اینجا نرفتیم... ...
سرخوش بودیمااااا...
چقدر تفاوت !!!!!!.. اون مه یا آلودگی؟؟؟؟...
مهه دوستم! آلودگی که اینقدر زیاد نمی شه...
چه ویو محشرریییییییی داره خونت دوستم
وای ممو عجب آرامشی داره خونتون... من باشم که فقط می شینم پشت پنجره زل می زنم به آسمون
جدی؟؟
خانومی پست این سری خیلی طولانیه ولی میخوام ازت خواهش کنم بیای بخونی به کمک و راهنماییت نیاز دارم مرسی
چشم...
نمای خونتون خیلی قشنگ و دلبازه! احیاناْ دور و بر شهرک شهید باقری یا همون طرفا نیستین؟؟! آخه خونه ما هم تو ایران تو همین شهرکه! جلوش تمام کوهه! یه کم از مرکز شهر پرته ولی در عوض هواش رو با جرات هر چه تمامتر میتونی بفرستی تو ریه هات!!
در ضمن دوم شدنت هم مبارک باشه.... انشالله یه روزی اول میشی
نه عزیزم! شهید باقری نیستیم! اصلا؛ اون طرفا نیست!مرکز شهرُ که می شه انقلاب و ولی عصر خانومی...
منظورم از مرکز شهر کلاْ خود شهر بود!!!
چون از خونه ما تا خونه فامیل ها هی باید از این اتوبان و اون اتوبان رد بشیم!!! انگار از یه شهر میخوایم بریم یه شهر دیگه!!
ممنونم از لطفتون به شعر و نوشته هام
نظرتون هم برام مهمه
پس نظر بدین