زمان:چن سال پیش اوایل آشنایی
مکان:پارک ساعی وسط درختای افرا و کاج خوشبو
ممو:چن تا دوسم داری؟
ابو:اممممممممم...نمی دونم!داره کم کم زیاد می شه!!
ممو:خوب زیاد می شه چن تا می شه؟
ابو:اممممممممم....دو تا ....تازه داره دو تا ئو نصفی می شه!
ممو:(تو دلش: چه جًلًب!!!
)
زمان:چن ماه بعد
مکان:سینما عصرجدید تو تاریکیُ در حال تماشای فیلم کافه ستاره
ابو:چن تا دوسم داری؟
ممو:دارم دیگه!چه چیزایی می پرسی!!
ابو:خوب بگو! چقدر می شه؟
ممو:داره زیاد می شه...بزار بشمرم...نیم صدُم تا...هفتاد و پنج صدُم تا... یک...یک و بیت و پنج...یک و نیم...
یک و نیم تا شده الان...
ابو:همه ش یک و نیم تا؟؟
ممو:این یک و نیم تا در مقابل دوتا نصفی یه عالمه س به جون توا!!
از دست این ممو . تو این چندروزی که نبودم دلم برات تنگشده بود
می تو عزیزم...بوسسسسس
ای ول ممویی
به ما هم یاد یده لطفا
چیو جیگر؟؟سیاستو؟؟
زمان : ۱ سال و نیم قبل :


جودی به بابا لنگ دراز : خوب من خیلی ازت خوشم میومد از قبل
زمان ۲ : ۱ سال قبل :
جودی به بابالنگ دراز : دوستت دارم
زمان ۳ : ۶ ماه قبل :
جودی به بابا لنگ دراز : عاشقتم
زمان ۴ : ۲ ماه قبل :
جودی به بابا لنگ دراز : من میمیرم برات
زمان ۵ : بعدانا :
؟؟؟؟؟؟؟
واقعا فکر نمی کنین من اینطوری تلف بشم ؟!؟!
جدی؟
از همون اول قربون صدقه ش نمی رفتی بابا!!
سرتق منی تو خوببببببببببب
تو کجایی بابا؟؟چی کار می کنی؟؟دلمون تنگیده بود!
خوب مگه من تو این وبلاگستون چندتا دوست دارم که دوس جون ممو هم چند روزش غایبه؟؟
مرسی عزیزم...
حامد هر دفعه ازم می پرسه چند تا دوستم داری... می گم فقط یکی... می گه بابا این همه گذشته خوب یه خورده بیشترش کن... میگم نچچچچچچ فقط یکی...
یه وخ زیادش نکنی ها! لوس می شن!
حالا چه جوری یادت مونده بود اون حرفو
انگار خیلی گرون بود برات
اما خوشم اومد از این حاضرجوابیت. دمت گرم
هاهاها! ما اینیم دیگه!!
چقدر خوب جواب دادی.. خوشمان آمد
هاها! مموئه دیگه!
من همچنان دلم خجسته مونده!!!
قربون دلت برم من!
مگه چه عیبی داره که خجسته باشه؟؟
ای امان از دست تو ممو
ممو شب خواب دیدم صفحه وبلاگتو که باز کردم یهو یه عالمه کفشدوزکای خوشکل درشت از صفحه مانیتورم زد بیرون تو اتاقم پخش شد
کلی این چن روز دلم برات تنگ شده بود
چه خواب خوشگلی! خوابات هم مث وبت رویایی و فانتزین!
روزت مبارک خانومی..عشق که قد و اندازه نمیشناسه دخمله.. عشق عشقه.. خوشحالم همو دارین
مرسی عزیز...
چشمک!
از دست شما:)
:))))
مام باورمون شد شما اینقد همدیگه رو دوس دارید!!
:))))
عزیزم...
بابا ای ول چه حرفهایی بلدی ای ول
:))))
سلام ممو جونم
خوفی؟
چقدر جالبه که شما هم دوست داشتنتون عددیه... همسری منم همیشه ازم می پرسید چند تا دوستم داری و جواب من 2 تا بود... هنوزم که هنوزه وقتی می پرسه میگم دوتا و کلی حرص میخوره از دستم... اوایل اون بیشتر دوستم داشت ولی حالا برا اینکه لج من و دربیاره میگه من یه نصفه دوستت دارم
از خودت مواظبت باش دوست جونم:-*
اوهوم...مام بلت شدیم دوس جون!
بابا ترسیدم اونطوری گفتی. راستی تو که زیاد بد گویی نمیکنی. من بعضی وبلاگها رو دیدم که فقط از صبح تا شام بدگویی مادرشوهر میکنن.
من اینجا بیشتر معرفی کتاب و آهنگ و گاهی هم خاطره میبینم. کی بوده بی تربیت بهت گیر داده.
آ! قربون دهنت!!
یه آدم حسود!! تو وبلاگا ازین آدما زیادن!
خصوصی داری
سلام دوستم
بازم که من عقب موندم.
دوست دارم که اینطوری هستی من تو این چیزا افتضاحم.
مراقب خودت باش.
مرسی عزیزم...
سخت نگیر ممو جونم.. اهمیت نده.. چند بار بهت بگم؟؟؟
باید اینجور آدما رو سرجاشون نشوند!
سلام...روزت مبارک....خیلی با حال بود....
ممنونم عزیزم...لطف داری!
حقا که ممویی ها!دارم صورت ابو خان رو تجسم میکنم طفلکی
:)))
سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما
سلام
به مناسبت فرارسیدن سالگرد روزهای سبزی که به خاک و خون کشیده شد
حقمان که خوردند مادران همسران فرزندان به داغ نشسته کودتایی که کردند
وو رنجهای رهبران سبز
از فرداشب (هجدهم ) تا ۲۲ خرداد سالگرد کودتا هرشب ساعت ۲۲ یعنی ۱۰ خاموشی+ فریاد الله اکبر
22 خرداد از امام حسین تا آزادی
باور کنیم با همیم باورکنیم که می توانیم باور کنیم که کودتاچیان خونخوار از ما می ترسند و نمایش سالگرد امامشان هم به همین دلیل بود
رسانه شمایید
غصه نخور ممویی
من به این نتیجه رسیدم محیط وبلاگستان داره از دنیای واقعی هم تو الکی بودن جلو می زنه
فکر می کنی واسه چی من این همه سرد شدم تو نوشتن؟؟/؟
سلام ممو جان

اول بگم از دست تو دختر
بعدش اینکه ممنون واسه رمز و...ایمیل هم گذاشتم واسه ات
بعدش به کسی چه ربطی داره کی از چی می نویسه!/
چرا ایقدر خودشون درگیر مادرشوهرت تو میکنن؟
اهمیت نده خانمییییییییییی