آفتاب تیز و شفاف شده...انگاری خورشید داره خودشو می کشه که اٍگزٍمای پشت ساق دستای منو بیشتر و بیشتر کنه...
دلم یه بستنی مشتی می خواد با یه عالمه شکلات و خامه روش...اما حال اینکه ازون سربالایی برلیان بالا برمو ندارم...ملت ریختن دور و بر پاساژای میدون...مگه تو یه روز چقدر خرید دارن که این همه هول می زنن و از سرو کول همدیگه بالا می رن؟
از کنار در فلزی پاساژ که تزیینش فقط قفلای بزرگ فلزی روی نرده های مشبکه که نیمه بازن رد ُمی شم...بوی ذرت مکزیکی می آد با کره و سس اعلای آویشنی...حوصله ندارم یه ساعت وایستم و به دستای پشمالوی پسره نگاه کنم که چه جوری همه چیزو با هم قرو قاطی می کنه و بعد سس توش می ترکونه...خودمو به بی خیالی می زنم و از کنار دکه ش رد می شم...
از دم مسجد که سرازیر می شم ،عطر داغ کیک و شیرینی از لای نرده های زنگ زده و با فاصله از زیر پام می پیچه تو بینی م...مست می شم و وامیستم به تماشا...
یه عالمه کیک شکلاتی و وانیلی با طعم قهوه و تیکه های بزرگ و گوشتالود توت فرنگیهای قرمزو آناناسهای لیمویی،اونجا جا لمیدن و به من پوزخند می زنن...دلم می خواد یه کیک قهوه یه کیلویی واسه دلم بخرم...اما نه!
به خودم قول دادم معده مو از پروتیین و سبزی پُر کنم نه چربی و شیرینی...
از بالای مسجد میدونُ بغل شیرینی فروشی یه تره باره تَر و تمیزه و صاحابش یه آدم سیبیل کلفته که وقتی کم خرید می کنی،لب ور می چینه و پولتو خورد نمی کنه!! با شجاعت فقط یه دسته کاهو می خرم و جرینگ جیرینگ پول خوردا رو می ریزم وسط تا برداره...خوشبختانه امروز لام تا کام حرف نمی زنه و هیچی نمی گه...
همینطوری سلانه سلانه که دارم راه می رمُ به دلم فک می کنم...دلی که این روزا ...هیچی ولش کن...
تو راه با خودم می گم:از کی من این همه بی خیال دلم شدم؟؟
سلام سلام
می دونی خوب من فکر می کنم خوردن هر چیزی به اندازش اشکال نداره
البته باید تحرک رو زیاد کرد
پس برو شیرینیت رو بخور بعدشم بیا یک ساعتی برقص
سلام
وای از ان روزی که ادم دلش یکچیزی بخواهد و نخره دیگه بوی همه چیز برا ش لذت بخش میشه
آره والا...
چقدر قشنگ همه چیزو توصیف کردی
ممنونم...
سلام!
آی گفتی! آفتاب این روزها واقعا تند و تیز شده!
پروتئین و سبزی واقعا مفیدن ولی نمی دونم چرا همیشه چربی و شیرینی بیشتر به آدم چشمک میزنن!
اوهوم...
میگما فکر این شکم مارم میکردی خو. این همه خوراکیه خوشمزه! میگما اصلا همه چیزهای خیلی خوشمزه مضر هستن نمیدونم چرا
دقیقن...
راست میگی منم خیلی وقتا بی خیال دلم میشم ولی بعضی وقتا هم نچ!
من خیلی وقتا بی خیالش می شم...
آییییییییییییییی گفتییییییییییییی
منم بیخیال دل و خودم شدممممممم که نگووووو
هیییییییییییییییییییی
می تو!
چقدر خوشمزه بود این پستت:)
:))))
سلام دوستم
ولی تو میدونی که یکی هست همین نزدیکیا و دور و برت که به فکرته و هروقت تو بخوایی آماده ست برای انجام هرکاری که تو بخوای

عجب گیری افتادیم ها

خوبی؟
از ترس اینکه چیزی ازت نپرسم و خدایی نکرده ناراحتت نکنم.... حتی بهت تلفن هم نزدم
حالا بریم سراغ پست اینبارت که خیلی به دلم نشست میبینم که دوست جون دوتایی افتادیم به جون این دلهای طلفکیمون و هرچی اون بیچاره میخواد محلش نمیذاریم... منم از وقتی رژیم گرفتم نمیدونم چرا حس بویایی قوی شده... تا حالا اصلا حواسم به نان فانتزی بغل خونمون و چلوکبابی سر خیابون نبودها ولی از وقتی رژیم گرفتم روزی نیست که بوی هوس انگیز نان تازه و بوی خوشمزه کباب رو نشنوم
از خودت مواظبت باش عزیزم
مرسی دوس جونم! همین که می گی خودش خیلیه! دستت درد نکنه!! ممنون بابت زنگ صبحت... :)))
سلام دوست عزیزم ..خیلی قشنگ میدان کاج را توصیف کردید ....لذت بردم ...
زدی تو هدف رویات جون!!
ممو جونم خوبی؟ گفتی نپرسیم که چرا اینجوری شدی... نمی پرسم با اینکه تو دلم غوغا شد با خوندنت... مواظب خودت و دلت باش... من نمی فهمم واسه چی واسش کیک نخریدی؟
امان از دست این رجیم گرفتنا!
دلم لوس می شه خووووووووووووو!
ووووییییییییییییی کیک شکلاتییییییییییییییییییییی.
راستی ممو جونم خوبی؟
بهترم عزیزم...ممنون...
سلام
منم دلم خواست دلگی کنم ولی خوب وقتی به چینهای شکمم فکر میکنم به قول تو بهتره که سبزی بخورم ولی خوب اونا خوشمزه ان دیگه مگه نه؟؟؟!!!
اوهوم...هرچی مضرتر!! خوشمزه تر!!