زمان:شونصد سال پیش وقتی ممو 18 ساله بود و تازه سال اول دانشگاه بود!!(به خدا اگه سندو سالمو بپرسین نمی زارم از پل صراط رد شین!!)
مکان:آشپزخونه، سر دیگ چایی
کیا:من و نوش نوش
نوش نوش:اگه جرات داری،اون ظرف فلفلو خالی کن تو فنجونش!!
ممو:می ریزم!حالا می بینی!
2 ساعت بعد
موقعیت:خواستگاری از ممو
خواستگار کیه؟یه دکتر که تازه تخصص اورولوژی قبول شده و خیلی هم شیک و با کلاسه!!
حالا اینجارو داشته باشین که به جای ممو ،سید چایی می آره و تعارف می کنه!(بعدش حرف درس شده بود که:وا؟مگه پدر عروسم چایی می آره؟عروس چی کاره س پس؟ همینجا بگم که بنده اصن از چایی بردن و آوردن و دولا شدن جلوی خواستگار و کرشمه اومدن تو چشاش واسه دلبری،هیچ خوشم نمی اومد!!
)
بعد مستقر شدن سید روی صندلی و خنک شدن فنجونای چایی،همونطور که دونه قٌلٌپ اول چایی رو می ره بالا،قیافه ش کبود می شه!
دونه یه سٌقٌلمه می زنه تو پهلوی ممو:این چرا این مزه ایه دختر؟
ممو:هاین؟؟...هیچی!!...آهان!! وای!فلفل ریختم توش!می خواستم بشورمش!یادم رفت!
دونه:خدا بگم چی کارت نکنه!...این چه کاری بود؟خدا رحم کرد فنجونه گیر من افتاد!!
مموی ریسه رفته می دوئه تو اتاق و رو پاهای نوش نوش از خنده زمینو چنگ می زنه!
دٌکی:چی شد ممو خانوم؟
ممو :هیچی!شوما اصن خودتو ناراحن نکن!
ممو تو دلش:هیچی!فقط شانست این دفه عوضی، در همسایه بغلی رو نزد!!
چه استقبال گرمی خواستی ازش بکنی
همچین که سوخت بیچاره!!
هاهاهاها!!
چقدر تو شیطونی دختر
این دفه ناخواسته بید!!
واقعا فلفل ریختی.... ؟؟؟.. نکن دختر این کارارو...
از دسم در رفت به خدا!!
:))))))
چه کاریی می کردیا.
ما اینیم دیگه!!
نه بابا! دونه خورد اون فلفلیه رو!
فمیدم
:))))
بعدش جی شد ؟ خواستگار پروندی یعنی
نه بابا! یارو ۱۲ سال از من بزرگتر بید!! به درد من نمی خورد!!
خیلیییییییییییی باحال بیدددددددد/...
بازم از این کارا بکن
نمی شه دیگه!
شیطوووون
چه کنیم دیگه سحربانو!!
وای وای چه عروس شیطونی ...طفلک داماد اگه چاییه بهش میوفتاد تو رو میموندو تا اخرشو سر میکشید خدا بهش رحم کرد...
به آبروی ما خدا رحم کرد!!
خییییییییلی باحال بود ممو
ملسیییییییییی...
سلام جیگری... اولین قرارمون شد 3 شنبه ساعت 5 اینا حوالی ونک. اکی هستی قطعیش کنیم؟
فک نمی کنم بتونم بیام!!
آیا در جریان هستید که دولت افغانستان چند ماه پیش بیش از هزار جلد کتاب را به دریاچه هیرمند انداخت ؟ به نظر شما دلیل این کار دولت چیست؟
عجب


:))))))
چه کارا که نکردی دختر از دست تو
:))))
آتیش سوزوندم!
عجب شیطونی بودی دختر تو دیگه.
خاک به گورم!! چی شده؟؟؟
وای چه کردیییی
خیلی باحال بود!!!!
:))))
بیچارههههههههههه
این نوش نوش هم خوب آتیش می سوزونه هاااا
اوهوم.........
ممنونم...
سلام ممویی جون خوفی
من دو سه روزه با وبلاگت آشنا شدم خیلی با مزه و جالبه بعضی وقتا آدم روده بر میشه با خوندن خاطراتت
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشی با ابویی جونت
یادم باشه از این به بعد خواستگار اومد همین کارارو بکنم
تا درس عبرتی شه واسه سایرین

این راهکارت به دردم خورد مرسی ممویی
وظیفه خودم دونستم یه سلامی عرض کنم تا فقط یه خواننده سایلنت و بی معرفت نباشم
شاد باشی دوست جون
ممنونم عزیزم...خیلی لطف داری...
همیشه بیا!!