همیشه دوس داشتم هرکی اینجا رو می خونه ،یه لبخند هرچند کمرنگ رو لباش بشینه.
وقتی رفتم وبلاگ مری که براش رمز بزارم، این خبرو تو وبلاگش و نظرات خوندم.
هدی(محدثه)،نویسنده وبلاگ شوق زندگی رو نمی شناختم.به خاطر شنیدن این خبر برای اولین بار بازش کردم و دیدم که باردار بوده و هم از مرداد 88 آپ نکرده و هم آخرش بی دلیل با همه خداحافظی کرده...
بعدش فهمیدم که تو تصادف هر سه از دس رفتن...هرکی اینجا رو می خونه،برای خونواده ش دعای صبر کنه و برای خودشون طلب مغفرت...
"هدی نازنین!ای شوق زندگی!آسوده بخواب که فرشتگان تو را محافظت خواهند کرد."
بعدن اضافه کرد:از بعدازظهر دیروزکه این خبرو خوندم،انگاری پٌر پٌر شدم...یه چیزی تو گلوم بالا می اومد و من قورتش می دادم...آخرای شب...یه هو زدم زیر گریه...بی دلیل...
بسم الله رحمان رحیم
الحمدولله رب العالمین.الرحمان رحیم.مالک یوم الدین.ایاک نعبدو و ایاک نستعین.اهدنا الصراط المستقیم.صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاضالین...
منم نمی شناختم... اما وقتی متوجه شدم.. خیلی ناراحت شدم...
خدا هر سه نفرشون رو بیامرزه...
من که نمی تونم باور کنم
خیلی ناراحت شدم طوریکه بدنم مور مور شد.
خدا رحمتشون کنه
شانس نداریم دیگه !
یه دفعه اومدیم شوخی کنیم که اینجوری شد !
:)))))
وای کلی غصه خوردم و گریه کردم
سلام عزیزم
خوبی شما؟ ممنونم که سر زدی.. به چه پست طولانی هم رسیدی توی وبلاگ من... آره! اینجا همین قدر که گفتم سگ هست.. توی اون عکس هم دو تا سگ کوچولو مثلا داشتن بازی می کردن و هی همدیگه رو دندون دندونی می کردن!! بعدش تازه برای من پارس هم کردن.. گفتم برید ببینیم بابا! اگه قرار باشه از اون باباتون بترسم از شما هم بترسم که دیگه باید برم بمیرم که توی این مملکت پر از سگ!!
درباره این پستتون... جدا متاسفم. چقدر دلگیر می شه آدم وقتی که یکی از دوستای مجازیش رو از دست می ده.. حتی اگه هرگز به اون وبلاگ سر نزده باشی هم یه نوع دوستی بین همه مون هست. خدا به خانواده هاشون صبوری عنایت کنه.
بازم ازت ممنونم.
راستی: لوح تقدیرت مبارک!!!!
انشالله سال بعد جزو طلایی ها هستی...
سلام دوست عزیز ...
خبر ناراحت کننده ای بود ... امیدوارم روحشون در آرامش و قرین رحمت حق باشه ...
خوشحال می شم لینک بشم دوست عزیز ... با اجازه منم شما رو لینک کنم ؟!
حتمن عزیزم....
برای مایی که ارتباطمون با وبلاگ زیاده نویسنده های وبلاگ میشن جزوی از خونواده هامون دردشون میشه درد ما و خوشیهاشون میشه خوشی ما
همینه که انقدر بودن و نبودنشون رو تک تکمون تاثیر میزاره
من که این وبلاگ و نویسندش رو نمیشناختم با خوندن خبر فوتشون خیلی ناراحت شدم دیگه چه برسه به وبلاگایی که باهاشون در ارتباطم
خدا بیامرزتشون
وای خدای مننننن... چقدر وحشتناک/// بیچاره خانواده هاشون. اصلا نمی تونم تصورشم بکنم .. خدا بهشون صبر و آرامش بده.
خیلی دوست دارم سرگذشت وبلاگ منم مثل اون وبلاگ باشه.
وا؟؟؟یعنی چی؟؟
ای داد من با اینکه نمیشناختمشون ولی خیییییییییییییلی ناراحت شدم انشاله خدا قرین رحمتشون کنه
ممو آخه تو از کجا فهمیدی مطمئنی آخه؟؟؟
واسه اونی که نوشته کاش سرنوشت وبلاگش مثل اون وبلاگ باشه: خیییییییییییییلی دیوونه ایی حتی ۱٪ هم شک نکن
خدایش بیامرزد جاش سبز
چقدر ناراحت کننده
اااااااااا جع بد خدا رحمتش کنه
جرا نمیاااایى بیشممممم عزییییییزم
دم براى نوشتناى باحاالت تنک شده بووود اومدم بیشت تا کمى نوشته هاى خومشلتو بخونم
خدا رحمتشون کنه. موندم اگه من بمیرم کی خبرشو می ده به شماها!
راستی یادم نرفته به من رمز ندادی
خدا نکنه!! مگه وبلاگستان چن تا نانازی داره؟
چرا !! برات ایمیل زدم عزیزم...
سلام دارم دیونه میشم باورت میشه سر درد دارم آخه خدایا برای چی با این دختره که تو شکمش بود حتی اسم هم براش انتخاب کرده بود خدایاااااااااااا
دارم دیونه میشم ممول عصابم خورد شده نمیتونم بنویسم فعلا
چی بگم؟؟مرده شور این دنیا رو ببرن!! :((((((
من نمی شناختم ولی نمی تونم باور کنم
همیشه اتفاقای بد تو چند قدمیه هممونه ولی ....
سلام عزیزم من خواننده خاموش تو هستم .. برات ممکن هست که به من هم پسورد بدی؟ممنون میشم
عزیزم...باید وبلاگ و آرشیوتو بخونم...اگه اشکالی نداشته باشه باهات بیشتر آشنا شم...
به محبوبیت شما که نمیرسم !
اختیار دارین...
ممو جان راستى بهت تبریک میکم که رتبه اوردى در جشن برشین
یکم دیره اما بخدا ادم بجه دار وقت نداره دیکه
منظورت از پیر مرد شیخ ؟
نه عزیزم...
همونیه که دیروز تو تجمع گاز اشک آور تو چشمش شلیک کردن و بادی گارداش زخمی شدن...
اخی روحشون شاد .
سلام عزیزم
نمی دونی چقدر خوشحال شدم وقتی کامنتت رو خوندم ، پر از انرژی بود:) ممنونمممممم.
خواهش وکنم...
اصلا از دیروز از فکرم بیرون نمیره
خدا رحمتشون کنه
.....
فهمیدم کی هستیییییییییییییییییییییییییییییییییی:)
میبینی من چقده باهوشم؟:)
خوش به حالش که با عشقش رفت.روحشون شاد...
خدا رحمتشون کنه.....زندگی هیچیش معلوم نیست....
سلام. من بار اوله که میام اینجا. این پست رو که دیدم، شکه شدم. با این که ایشون رو نمیشناختم، ولی رفتم بلاگشون و تمام نظرات رو خوندم. مورخ 14 آبان، (یعنی دو روز پیش) یکی به همون اسم هدا (نویسنده) اومده نظر داده و نوشته که اینا شایعه است و فقط حالش خوب نیست و برمیگرده...
امیدوارم که اینطور باشه
خوف بیشتر توضیح می دادی ممو جونم. من هیچی در مورد این پیرمرده نشنیدم.
کدوم پیرمرده؟
وای خدا....
چقدر وحشتناکه....
خدا به خونواده اش و دوستانش صبر بده...
خدا همه دوستای وبلاگی ما رو از بلا حفظ کنه.
انشاا...