هر دفه روزای زوج که کلاس میرم و دیرم می شه و خدا خدا می کنم که این تاسکی خطیا زودتر راه بیفتن و اینقده واسه مسافر زدن زیر گوش من هوار نزنن، می خورم به تور یه رانندهه که خداییش اند سوژه س!آدم هم خنده ش می گیره و هم گریه ش
: خنده به خاطر اینکه یه سمند زرد قناری داره که روزی 5 بار می شورتش و 2 تا عکس اسب اصیل انداخته رو شیشه های دودیش!
خودشم موهارو آلاگارسونی کرده و لهجه مدل ب..ه..ر..و..ز و..ث..و..قی، یه عینک خفنگ می زنه در حد تیم ملی.
گریه به خاط اینکه تا میشینی تو ماشینش ،اون صدا خوشگله س..ا..س..ی مانکنو می ندازه رو نروت و مختو می زاره تو فرغون با سرعت 2200 کیلومتر در ثانیه با خودش می بره! بعدش تا 7-8 10 تا لایی نکشه ،آروم نمی شینه که!
وختی می شینی بغل دس راننده،انگاری سوار رنجر پارک ارم شدی: سر و ته می شی و اتوبان وارونه س و ماشینای اطراف همه عقبکی می رن!
تازه اولشم بهت می گه:آبجی! لوطف کن اون لامصبو ببند(منظورش کمربنده!!!)
. یعنی اگه اون لامصبو نبندی ها، صاف از تو شیشه می ری رو کاپوت و اون ور آبی می شی!
این دفه آخریه که بازبه خاطر این شانس نکبتم،خوردم به تورش و به خاطر اینکه خواب مونده بودم،مجبور شدم سوار بشم،دیدم یارو صندلیشو خوابونده رو صندلیای عقب! یعنی هر کی می شس پشت راننده،عملا" راننده رو پاش خوابیده بود!
یه دخمل تپلی با پاهای درش اومد نشس پشتش: طفلی جا نمی شد که و حسابیم معذب بود! داش خفه میشد!
گف:ببخشین آقا چرا شیشه هاتون پایین نمی آد؟به..ر..و..ز و..ث..وقی گف: جان؟؟..شرمنده!! ...آبجی یه کم بکش عقبتر جا نیس من برنوم!
دخمل طفلی دیگه صداش در نیومد و حسابی کلافه و عصبی بود! اونم هی صندلیشو می داد عقبتر مرتیکه....!
وختی پیاده می شدن به دخمله گف:شوما چن کیلویی؟ 65 کیلو که نیسی! تو ماشین جا نمونده بود من فرمونم بچرخونم! باهمین بگو مگو دعوا شد و ممو جان هم از صحنه جنایت به سرعت گریخ، چون کلاس داش و حسابی دیرش شده بود.
پینوش۱:نمی دونم اینا مگه رییس خط و سر و صاحاب ندارن که این ب..ه..ر...و..ز خان اینقده پرروئه؟؟ هاین؟؟
پینوش2: حال می کنین تو نمایشگاه کتاب چقده کتاب خریدم؟؟؟ نپرسید چون شولوغ بود ، اما من چون غرفه هارو می دونسم،1 ساعته همه رو خریدم!!!
خوش به حالت چقدر کتاب خریدی
سلام مموشی جوووووووووونم با این آپی که کلی خندیدم دخمل از دستت







میگم احیانن سواره ماشینه من نشدی؟ البته ماشینه من زرد نیستا بخدا! نقرآبیه! 




اما بقیه ی جزئیاتش خودشه! اما قضیه ی اون تا عکسه اسبه اصیل چیه بانو؟ 

راستی ببین داری به ساسی مانکنه من توهین موهین میکنیا!!!!! 






اسم کتابارو بگو بابا
خیلی باحال بود مخصوصن که یارو شیشه ی ماشینو دودی کرده و ساسی مانکنو لایی بازی..
به به! خوبه موقه ی پیاده شدن نگف: "آبجی! دِ اون لامصبو باز کونش دیگهههههههههه"
کتاباشوووووو! من که بس که عکست محو بود نتونستم بفهمم چی بودن؟!
وااااااااا! مگه ماشین تو ام اینطوریاسس؟؟اسب اصیل همون اسبه!!
کتابای قلعه دل ، کولی،زیر درخت بید،آهنگ دیدارو....
سلام سلام ممویی

صبح تا حالا چند بار اومدم نبودی ننه
چقدر قشنگ می نویسی تودخی
دلم واسه دختر تپله سوخت خاک توسر بهروز و ث وق ی
واااااااااای چخده کتاب خریدی خوش بحالت منم نمایشگاه می خوام
قلبونت بلم! شنبه ها آپ کردن من دیر و زود داره اما سوخت و سوز ندارههههههههههه!
خوش بحالت ...
بابا کتاب خون...
بوسسسسس:)))
مرسی عزیزم از کامنتت حتما سعی میکنم برم ببینم بووووووووووووووووووس
وای چقدر کتاب مرحبا . این رانده ادم باحالی ها خوشم اومد
اینهههههههههه! اما این رانندهه خداییش رو نروه بد!!
وای چقدر کتاب. خوش به حالت خانمی. منم دلم هوارتا کتاب می خواد. کدومشو خودت توصیه می کنی؟
قلعه دل و هوس و قلبهای بی اراده سیمین شیردل!!
ممویی بدومنم آپم عسک گذاشتم
کتابا مبارک...
وای ممو من بیشتر فکرای روزانه ام رو وقتی می کنم که تو مسیرم... یعنی اگه اتفاقی اون روز افتاده باشه یا اگه قرار باشه تصمیمی چیزی بگیرمَ تو راه بهش فکر می کنمَ بعد خدا نکنه گیر این راننده های در و دیوونه بشم... روزم خراف می شه
فکر کنم یه صدتومنی پیاده شدی! شایدم بیشتر!
اهههههههههههههههههه
چقدر پر رو بود... حالم و بد کرد...
کاش حسابی می زد تو مخش...
راننده تاکسی جماعت البته بعضا *****
چقده کتاااااااااااااااب
وای منم این همه کتاب دوست دارم
واقعا اینا دیگه یاور فرهنگ و تمدن رو استاد کردن.
salam.khobi?chera behem sar nemizani?ghahr kardi?webe jadidamo biya bebin
منم نمایشگاه کتاب میخوام!

به جای منم چند تا کتاب می خریدی!
عجب راننده تاکسی پررویی!
قلبونت برم! چشم!! چه کتابی دوس داری؟؟ می خوای بخرم برات پست کنم؟؟ اما فک کنم تو شهر شما هم هس!!
ممویی جونم سلام
اه اه چه حرصم گرفت از این مرتیکه کثافت. تقصیر خود دختره بوده. از پشت میزده تو سرش مرتیکهخ عوضی رو.
ممویی دلم برات یه ذره شده بودااا
قلبونت برم من!! منم دلم تنگیده بود!
سلام علیکم برممو خانم الدوله
احوالات جنابعالی خوب می باشد؟
بعلههههههههههههههه! مرواریدی وخ نمی کنم بیام به خدا!! اما می ام زود زود!! باچه؟؟
اه عجب دیوونه ایه این رانندهه... خوب چرا به رئیس خط شکایت نمیکنید؟ اگه اونم جواب نداد باید به تاکسی رانی ای جایی شکایت کرد... خدایی نکرده زبونم لال آخه کار یه بار میشه.
مبارک باشه کتابایی که خریدی دوس جون... حالا کدومشون و شروع کردی؟
از خودت مواظبت باش ممو جونم اینا:-*
نه بابا!! نون یارو رو نباید آجر کرد!اونم آدمه دیگه!! بهار جونم!
من از قلبهای بی اراده سیمین شیردل شورو کردم.تموم شد دیشب!!
بامزه بود بهروز وثوق

بوسسسسسسسسس!