خیس عرق از خواب می پرم...بالشم خیس خیسه... تشنمه...تیک تاک ساعت رو مغزم ضرب آهنگ غریبی داره.. ساعت ۴ صُب، روز ۲شنبه س...
سعی می کنم یادم نیاد که چی خواب دیدم...نمی خوام یادم بیاد که لباس سفید بلند تنم بود و موهام بلند و سیاه بود تا پایین کمر.کنار روخونه آبی و آرومی نشسته بودم... نه نباید یادم بیاد...
انگاری عاشق بودم..اما...
یه جوون رعنا و کم سن کنارم بود...خودم..؟ ۲۰ سالم بیشتر نبود! اون ابو نبود خدا جونم! داشتم با موهام بازی می کردم.میون چمنایی که روش نشسته بودم پُر شقایقای قرمز بود ... قرمز قرمز .... رنگ خون...
صورت اون جوونی که کنارم بود، ملوس و زیبا بود اما لباس سیاه تنش بود... من انگار چیزی گم کرده بودم... یادم نمی اومد که شوهر دارم... یادم نمی اومد که ابو نیس!
چن لحظه بعد داشتم لا به لای جنگل سیاه و انبوه می دوئیدم... با اینکه ترسناک بود اما داشتم می خندیدم، بلند بلند... غش غش...
بعد جنگل شد تخت خودم...از خواب می پرم، خیس عرقم...
تشنمه ، آب می خوام...
salam khobi?cherasar nemozani?montazertam
سلام ممو جون جونی
دخترتو چقدر قشنگ توصیف می کنی یه چیزیو
ولی چه خواب وحشتناکی دیدیا من از اینجا تحت تاثیر قرارگرفتم
قربونت برم!! آره نمی دونم! خیلی بد بود! کابوس بود!
امیدوارم تعبیرش خوب باشه...
امیدوارم!
چه خوابی بوده
اوهومممممم!
سلام
صدقه بده... انشاالله که چیزی نبوده...
دادم صدقه! همون روز...
عجب خوابی به دلت بد نیار تعبیرش حتما خوبه یه سر تو سایتها بگرد ببین تعبیرش چیه
آره! اما تعبیری واسش نیس! شاید زاییده تصورات خودم باشه!
مرسی عجیجم!!!
خیره ایشالا
جیگرتو دخملی که ترسیدی
ایشالا گیتی جونم!
ایشاللا که خیره بد به دلت راه نده عزیزم
صدقه دادم.... خانومی!